۲ پاسخ

👏👏👏👏

پارت ۲۵۵
بوی شکالت میداد..
نگاهم روی عضالت گره خورده کتف و شونه هاش چرخید..
باال تنش لخت بود..
پریدم از جا..
مغزم حالجی کرد..
باال تنش لخت بوووود؟؟
من یه پیرهن راحتی کوتاه و استین حلقه ای تنم بود..
لباس زیر تنم نبود..
تموم خاطراتم از دیشب تو حاله ای از مه فرو رفته بود..
اروم دستم و باال اوردم و نک انگشتمو به سر شونه امیر زدم..:امیر..
تکونش دادم..:امیر با توام..!
خمار الی چشماشو باز کرد..:هووووم..!
صداش زدم ..:امیر..پاشو ببینم چی شده..!
خابالود بدون اینکه چشماشو باز کنه دستش رو باال اورد و منو کشید تو
بغلش..:هیچی نشده..نترس عشقم من پیشتم..!
به زور از زیر دستش بیرون اومدم و نق زدم..:اه امیر..پاشوو..
سرشو کرد زیر بالش..:اه رها..!
خمیازه کشید تو جاش چرخید..!
با چشمای خمار خوابش که سرخ و خواستنی شده بود نگام کرد و گفت..:جون
امیر؟؟قربونت برم من..چی شده؟؟

سوال های مرتبط