۲ پاسخ

پارت ۱۰۶
به خنده هاش و بوسه ایی که رو گونه مریم نشوند نگاه کردم..
کی گفته دوسش دارم؟؟؟
پلک زدم..
هووووف به من چه..!
.....
هممون تصمیم گرفتیم بریم خونه دیگه..
حامی میخواست برسونتم که کسری اومد سمتمون و گفت..:با من بیا..مریم و میزارم
تورم میرسونم اونورا کار دارم..
سوالی به حامی نگاه کردم..
لبخند زد..:هر طور دوست داری..واسه من سخت نیست رسوندنت..
کسری وقت نداد فکر کنم..
_میبرمت دیگه..بیخودی حامی دراد بیرون خالی هم برگرده که چی؟؟حامدم
اینجاس..
دیدم منطقیه..
به حامی لبخند زدم و گفتم:من با کسری میرم عزیزم..
نرم منو تو بغلش کشید و زمزمه کرد:قربونت برمم..
فاصله گرفتم ازش..
_خدا نکنه..
خداحافظی کردیم و بیرون اومدیم..
رامین و سیما با هم رفتن ما هم با کسری..

پارت ۱۰۵
قرمزی لبای توو تو هیچ مداد رنگی نیست..
خودت تو اینه ببین ..رنگ که به این قشنگی نیست..
خندم بلند شد از شیطنت نگاه کسری..
سیما هم دست زد و گفت:اوووو اشتییی کنین..
کسری با تخسی خاص خودش ..به مریم که با ماها میخندید نگاه کرد..:..
لب تو قنچه نیمه باز بااااغ..
تن تو اتییش سوزنده داااغ..
قد تو مثل سپیدار بلننند..
دل تو ..نرم تر از صبح پرررند..!
سیما پاشد و دست مریم و کشید..:پاشو واسش برقص مرمریی..
حامی قهقه اش بلند شد...
اخرشم با کلی مسخره بازی مریم و کسری رو اشتی دادن..
با لبخند مات رو لبام..نگاشون کردم..
گرم حرف زدن بودن همه..
حرفای کسری تو ذهنم تکرار شد...
کی گفته دوسش دارم..؟
از مرمر خوشم میاد...!
زوج مناسبی نیستیم..!
عالیقمون فرق داره..

سوال های مرتبط

مامان هامین مامان هامین ۳ ماهگی
پارت ۱۰۲
ب دهنشو با صدا قورت داد و گفت..:گریه نکن..جاییت شکسته؟؟
میتونی وایسی؟؟رها..
بینیمو باال کشیدم و با درد گفتم..:همه جام درد میکنه..
زیر دلم شروع به تیر کشیدن کرد...
نفسم بند اومده بود از درد..
عاجزانه نگام کرد و گفت..:امم ..خجالت نکش خب..
نگات نمیکنم..رومو بر میگردونم تو حوله رو درست حسابی بپوش که بتونم کمکت
کنم بعد دردت اگر زیاد بود میبرمت دکتر..باشه؟؟
بین فین فین کردنم سرمو به عالمت مثبت تکون دادم..
بلند شد پشت به من وایستاد..
با کلی ای و اوی دستامو از استینای حوله رد کردم و کمر بندشو بستم..
به تنم زار میزد.
دوخت سر شونش رو ارنجم بود..
سرشو یکم چرخوند و گفت..:پوشیدی؟؟..
دردناک گفتم ..:اره..
برگشت و سعی کرد لبخند بزنه..:سنگین که نیستی؟؟
خم شد و دستاشو از زیر کمرم و زانوهام رد کرد..
با دست حوله رو روی رونام نگه داشتم..
مسخره بود که با خودم فکر کردم خدارو شکر تازه شیو کردم و پاهام مو نداره؟؟
به سختی از در سرویس بیرون اومد و اروم گذاشتم رو تختش..
مامان فاطمه‌ نورا😍 مامان فاطمه‌ نورا😍 ۳ ماهگی
چند تا زور بانهایت‌ جونم زدم که بچه نمونه اونجا که دخترم پرت شد بیرون😍 بهترین‌ لحظه‌ی دنیا بود شروع کردم با دخترم صحبت کردن که فاطمه نورا جانم گریه نکن و مادر اینجاست .....🥲 بازم گفت زور بزن که جفتتم‌ بیاد بیرون با یه زور زدن‌ جفتمم‌ مثل یه بچه‌ی دیگه سر خورد اومد بیرون بعدش شروع کرد به بخیه زدن که نامرد فکر کنم زیاد برش زده بود ۴۵ دقیقه فقط بخیه زد هم داخلی هم بیرونی بعدشم‌ ماماهمراهم لباساشو‌ پوشوند‌ و فسقلم‌ و آورد گرفت شیرش دادم‌. ماماهمراهم کلی ازم تعریف کرد و گفت افرین همه‌ی دهه‌ هشتادیا‌ همینقدر زبل‌ و زرنگن‌ به اسونی‌ بچه رو به دنیا میارن حتی رفته بود بیرون به شوهر و مادر شوهر و خواهر شوهر اینامم‌ گفته بود که عروستون خیلی وروجکه😃😂 هیچکدوم از پرستارا. و ماما ها باور نمیکردن که زایمان کردم‌ میومدن‌ با تعجب میگفتن زایمان کردی؟ آخه من اصلا کوچکترین‌ دادی‌ نزدم و گریه‌ای نکردم فقط ماماهمراهم‌ و یدونه ماما‌ رو سرم بودن‌. وقتی که رفتم بیمارستان‌ همه یه شکلی با ترحم‌ نگام میکردن که با این سن کم‌ اینجا چیکار میکنی وای این قراره خیلی اذیت بشه و ما رو اذیت کنه ولی بهشون ثابت کردم‌ که بزرگ‌ بودن و تحمل داشتن‌ به سن و سال نیست. پارت بعدی
مامان هامین مامان هامین ۳ ماهگی
پارت ۲۶۳
فک امیر منقبض شد..:من امیر محتشمم..نه پسر محمد رضا محتشم..نه نوه ساالر
خان محتشم..من فقط امیرم توی کارم..مهم نیست اون کار چیه..مهم اینه من با چنگ
و دندون به اینجا رسوندمش..مهم اینه ثمره تالش خودمه..
من متنفرم از اینکه واسه معرفی خودم اسم پدر و پدر بزرگ و فالن و بیسال ردیف
کنم..
یه کارخونه به من هویت نمیده..
کار هم عار نیست..۱۲سال تمام برنگشتم ایران..چون متنفر بودم از اینکه بخوایید باز
خواستم کنید..
گذاشتم االن اومدم..که سرمایه دارم..که اعتبار دارم..
اگر بازم از نظرتون مناسب خونواده نیستم میتونم برم..
سیگارش خاکستر شده بود..
توی بشقاب میوه خوری جلوی دستش خاموشش کرد و بلند شد..
اقا بزرگ اخمش رو غلیظ تر کرد..:بشین بچه..!
با شنیدن لفظ بچه لبخند رو لبم اومد..امیر چقدر مثل اقا بزرگ بود..!
حالت هاشون ..حرف زدنشون..
نشست و نفسش رو کالفه بیرون داد..اقا بزرگ گفت..:اصال یکم از این کارت بگو ببینم
چطور کاریه..!
امیر با تسلط گفت..:من با کله گنده ها و شیخ های عرب کار میکنم..!یه جورایی مثل
اچار فرانسشونم..
اونا دنبال تجمالتن..ماشین خوب خونه خوب چیزای خاص حتی کلکسیون های
نایاب..