۱ پاسخ

پارت ۳۳۶
با گوشیم یه موزیک گذاشتم..
با من میرقصی ..از سما فاصله گرفتم..
ساحل خلوت بود..
رفتم جلوشون و شروع کردم به عقب عقب راه رفتن..
پر انرژی گفتم..:چقد بیحالید؟؟یوووهووو..!
بیاین برقصیم..
امیر خندید..:مخت رد داده به قران..!
خندیدم و دور خودم چرخیدم..امیر وایستاد و گفت..:بشینیم همینجا..
سمانه فورا نشست..:اره..من خستم بیشتر نمیتونم راه بیام.
امیرم نشست و قلیون و داد دست سما..
اهنگ بعدی پلی شد..
دستمو دراز کردم و گفتم..:امیر جون رها پاشو دیگه...عه..!
خندید و دستمو گرفت و بلند شد..
دستمو گرفت و برد باالی سرم..
چرخیدم از زیر دستامون ..فقط میخندید..
مسخره بازی میکرد و منم با عشوه خرکی مثل قدیمیا میرقصیدم..
سمانه غش رفته بود از خنده..تشویقمون میکرد..
یه اهنگ کوردی پلی شد از گوشیم..

سوال های مرتبط

مامان هامین مامان هامین ۳ ماهگی
پارت ۱۰۷
تو حموم خوردم زمین..االن..بدنم درد میکنه..
استخون لگن و ارنج و ستون فقراتم..
رو برگه یه چیزایی نوشت و گفت..:برات عکس نوشتم بنداز ببینم استخونات مشکلی
دارن یا نه..
هرچند تشخصیم یه کوفتگی سادست..هیچیت نیست بیخود خودتو لوس کردی..
چشمام گرد شد و اروم گفتم:ممنون..
نسخه رو داد دستم..
_طبقه پایین زیر همکف..عکسبرداری داره..
با لبخند سرتکون دادم اومدم بلند شم..
امیر اخم کرد..:به خانوم دکتر بگو دیگه چت شد؟؟چرا هولی بری؟؟..
دکتر بد تر از امیر اخم کرد..رو به من گفت..:نکنه این جای حموم بوده؟؟
اول منظورش و نفهمیدم..با بدتر شدن اخم امیر فهمیدم فکر کرده امیر منو زده..
هول گفتم..:نه اون نکرده ..!
خودم از ایهام جملم تو دلم خندیدم..
دکتر با اخم بدتر با چشم امیر رو نشون داد و گفت..:پس چه مشکل دیگه ایی داری
که میگه؟؟
صدتا رنگ عوض کردم از خجالت..جلو امیر اخه..
انقد من و من کردم که صدای کالفه امیر اومد..:حدود ۳ 4 دقیقه بد زمین خوردنش
بردمش تو اتاق شروع به خونریزی کرد..
اخمای دکتر باز شد و پرسید..:حامله که نیستی؟؟
مامان هامین مامان هامین ۳ ماهگی
پارت ۲۶۳
فک امیر منقبض شد..:من امیر محتشمم..نه پسر محمد رضا محتشم..نه نوه ساالر
خان محتشم..من فقط امیرم توی کارم..مهم نیست اون کار چیه..مهم اینه من با چنگ
و دندون به اینجا رسوندمش..مهم اینه ثمره تالش خودمه..
من متنفرم از اینکه واسه معرفی خودم اسم پدر و پدر بزرگ و فالن و بیسال ردیف
کنم..
یه کارخونه به من هویت نمیده..
کار هم عار نیست..۱۲سال تمام برنگشتم ایران..چون متنفر بودم از اینکه بخوایید باز
خواستم کنید..
گذاشتم االن اومدم..که سرمایه دارم..که اعتبار دارم..
اگر بازم از نظرتون مناسب خونواده نیستم میتونم برم..
سیگارش خاکستر شده بود..
توی بشقاب میوه خوری جلوی دستش خاموشش کرد و بلند شد..
اقا بزرگ اخمش رو غلیظ تر کرد..:بشین بچه..!
با شنیدن لفظ بچه لبخند رو لبم اومد..امیر چقدر مثل اقا بزرگ بود..!
حالت هاشون ..حرف زدنشون..
نشست و نفسش رو کالفه بیرون داد..اقا بزرگ گفت..:اصال یکم از این کارت بگو ببینم
چطور کاریه..!
امیر با تسلط گفت..:من با کله گنده ها و شیخ های عرب کار میکنم..!یه جورایی مثل
اچار فرانسشونم..
اونا دنبال تجمالتن..ماشین خوب خونه خوب چیزای خاص حتی کلکسیون های
نایاب..
مامان هامین مامان هامین ۳ ماهگی
پارت ۱۱۵
بغ کردم و با رفتاری که واقعا دست خودم نبود نایلون و از دستش کشیدم و پرت
کردم رو زمین..پا کوبیدم و مثل بچه ها زدم زیر گریه دقیقا یه بچه..بچه ای که باباش
میخواد بره ماموریت و این نمیزاره..
با مشت بی جون زدم به سینش و نق زدم..:نروو..نروو..!امیر..!
کشیده شدم تو بغلش..!
اب دماغمو کشیدم باال..
با صدای خیلی ضایه و داغونم از گریه که کامال عوض شده بود نق زدم تو بغلش..:تو
این خونه فقط تو با من بد نیستی..!
من تنهایی از پسشون بر نمیام..ـ
صدای قورت دادن اب دهنش رو شنیدم..
_ارووم رها..
_نمیییخواااام!_نمیرم بمیرم که رهااا
دستشو تو کمرم کشید..جمع شدن نفسش رو برای شروع یه جمله حس کردم که در
به شدت باز شد..!
سریع از امیر فاصله گرفتم..
هیکل نقلی و تقریبا تپل مامان گلی با اون دامن تا زیر زانوش و بلیز معمولی تنش..
تیپی که همیشه تو خونه میزد بین در ظاهر شد..
نفس نفس میزد..:چه غلطی میکنیییین؟؟
چه غلطیییی میکنین؟؟بی ابروهاا ..دختره عوضی چرا مثه بختک افتادی رو پسرم..
مامان علی اکبر و عباس مامان علی اکبر و عباس ۴ ماهگی