پارت ۳۳۶
با گوشیم یه موزیک گذاشتم..
با من میرقصی ..از سما فاصله گرفتم..
ساحل خلوت بود..
رفتم جلوشون و شروع کردم به عقب عقب راه رفتن..
پر انرژی گفتم..:چقد بیحالید؟؟یوووهووو..!
بیاین برقصیم..
امیر خندید..:مخت رد داده به قران..!
خندیدم و دور خودم چرخیدم..امیر وایستاد و گفت..:بشینیم همینجا..
سمانه فورا نشست..:اره..من خستم بیشتر نمیتونم راه بیام.
امیرم نشست و قلیون و داد دست سما..
اهنگ بعدی پلی شد..
دستمو دراز کردم و گفتم..:امیر جون رها پاشو دیگه...عه..!
خندید و دستمو گرفت و بلند شد..
دستمو گرفت و برد باالی سرم..
چرخیدم از زیر دستامون ..فقط میخندید..
مسخره بازی میکرد و منم با عشوه خرکی مثل قدیمیا میرقصیدم..
سمانه غش رفته بود از خنده..تشویقمون میکرد..
یه اهنگ کوردی پلی شد از گوشیم..
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.