۲ پاسخ

مردددد؟؟؟کدوم بیمارستان

مرده دکتر بوده معاینه کرده؟

سوال های مرتبط

مامان ömer🫠 مامان ömer🫠 ۱ ماهگی
پارت ۵
گفتن نه زوده تو فقط زور بزن
با آخرین توانی که برام مونده بود گفتم من دیگه انرژی ندارم
واقعا دیگه توانشو ندارم
منو بردن اتاق زایمان
ولی هرچی من زور بزن اونا تلاش کنن نشد که نشد قشنگ ۲۰دقیقه درگیری آخرشم نشد باز منو آوردن اتاقم باز معاینه و باز چکاپ قلب جنین باز بلندم کردن بردن اتاق زایمان
نرسیده به تخت از بس که حس فشار و درد داشتم ایستاده یهو چنان فشاری بهم وارد شد که از هوش رفتم آنقدر با دست زدن تو صورتم و آب زدن به صورتم
خلاصه بعد چند دقیقه بورسه زایمانم شروع شد و باز از من تلاش و آخرش این شد که دیدن من نمیتونم آمپول بی حسی و برش و با یه فشار از من و فشار آرنج دکتر روی شکمم پسرم به دنیا آمد
وقتی گذاشتنش روی شکمم انگار دنیا رو بهم داده باشن یه موجود کوچولوی داغ
وقتی داشتن شکمم و تمیز میکردن و فشار میدادن نگام فقط به پسرم بود بااینکه از درد زیاد روبه موت بودم ولی با نگاه کردن بهش انگار تمام دردا گم شدن
خلاصه که کلی بخیه خوردم
پسرم ساعت ۸شب به دنیا آمد
و تا فردا ساعت ۸شب هم مرخصم کردن با پسرم

البته شب که بستری بودم از ضعف زیاد دو دفعه بیهوش شدم
خلاصه که زایمان خیلی سختی داشتم چون لگنم کوچیک بود هم جسه ریزی دارم اصلا بهم نمیخوره که ۲۳سال سن داشته باشم انگار یه دختر ۱۵سالم🫤😂😂اینم تجربه من
مامان نورِ زندگی🤍 مامان نورِ زندگی🤍 ۲ ماهگی
مامان اهورا مامان اهورا روزهای ابتدایی تولد
مامان جوجه رنگی🐣🐦 مامان جوجه رنگی🐣🐦 ۲ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۵
همسرم اومد و منم دردام بیشتر شده بود
ماما می‌گفت خیلیا با همسرشون میان با هم آهنگ می‌زارن و ورزش میکنن البته خودشونم برام آهنگ گذاشته بودن رو اسپیکر پخش میشد
منم ورزش میکردم و اسکات میزدم بعد یواش یواش ازم خون می‌ریخت و دردام خیلی زیاد شده بود ماما رو صدا کردم و گفت رو تخت بخواب تا معاینت کنم و معاینم کرد گفت خیلی خوب پیشرفت کردی ۴ سانتی بهم گاز انتونوکس دادن و گفتن فقط موقع دردات دم عمیق بگیر و آروم آروم بده بیرون تا اثر کنه
منم رو تخت دراز کشیده بودم و دردم خیلی بود هی گاز میدادم داخل و آروم میدادم بیرون بعد یه ساعت همین طور که بودم کامل گیج شده بودم و درد داشتم و چشمام خمار شده بود به شوهرم میگفتم آهنگ ساقی هایده بزار برام😂
دردام شده بود هر دو دقیقه و تا ۳۰ ثانیه درد داشتم که هر بار که درد داشتم گاز تنفس میکردم و با دست میزدم تو سر و صورت خودم 🥲
زنگ دکترم زدن که بیاد
منم اینقدر دردم زیاد بود که به شوهرم میگفتم بگو بیان منو بکشن من دیگه نمیتونم اونم هی پیشونیمو بوس میکرد و اشک می‌ریخت و به ماماها می‌گفت یه کاری کنین کمتر درد بکشه ماماها گفتن باید دهانه رحمش کامل باز بشه برای همین داره درد می‌کشه
و منو معاینه کردن بهم میگفتن نفس عمیق بکش اصلا زور نزن
مامان مرسانا مامان مرسانا ۴ ماهگی
دومین متن
بعد از ترکیدن آماده شدیم رفتیم بیمارستان بدون کوچکترین دردی که واقعا خودم میترسیدم هی دعا دعا میکردم که درد بیاد ولی اصلا انگار نه انگار تو طول مسیر ازم چند باری آب به اندازه زیاد ریخت تا برسم بیمارستان رسیدیم و بستریم کردن بیمارستان بهارلو تهران یه اتاق بردن که فقط خودم بودم آوردن بهم سرم وصل کردن و یه آمپول هم از کنار پام زدن و چند تا آمپول هم به سرم ساعت ۱۲:۳۰ بستری شدم تا ساعت ۱:۳۰ تو اتاق تنها حوصلم سر رفت هیچ دردی هم هنوز نیومده بود به ماما گفتم میشه مادرم بیاد حوصلم سر رفت رفت گفت مامانم اومد با آبمیوه و خرما که از قبل گفته بودم بگیرن بعد آروم آروم دردام شروع شد چون مادرم کنارم بود دیگه ماما نموند پیشم می‌رفت چند دقیقه یه بار میومد سر میزد بودن مامانم خیلی خوب بود تا دردام شدید شد ماما گفت برو به شکم و کمرت آب بگیر که این کار خیلی خوب بود درد رو کمتر میکرد با زیادشدن دردام چون از قبل درخواست اپیدورال کرده بودم معاینه کرد گفت فعلا ۳ سانتی باید تا ۵ برسی تا بگم دکتر بیاد بزنه با سختی و تحمل درد زیاد به ۵ رسیدم گفتم بگو بیاد دکتر بزنه که گفتن دکتر تو اتاق عمله گفتیم بیاد دوباره یک ساعت درد افتضاح کشیدم تا دکتر اومد معاینه کرد گفت ۷ سانتی دیگه نمی‌زنم خون ریزی داری شدید وضعیت بچه هم خوب نیست حالا بچه هم نیومده بود جلو هی موقع دردام گفتن زور بزن تا بچه رو بکشیم بیاریم جلو سخت بود ولی خدا کمک کرد از پسش بربیام حدود نیم ساعت تلاش کردن تا بچه رو بیارن جلو بعدش بچه اومد بیرون خدا رو شکر بعد از اومدن بچه تمام دردا تموم شد چون از زایمان قبلیم تا الان ۱۰ سال گذشته بود سر اون خیلی سخت شد و
مامان ömer🫠 مامان ömer🫠 ۱ ماهگی
پارت ۴
بابا من داشتم قشنگ میمردم یعنی درد بودا از ساعت ۱شب تا ۱ظهر خلاصه سوپ و نتونستم بخورم چون دردم واقعا به حدی بود که اصلا نمی‌تونستم چیزی بخورم
خلاصه آمدن آمپول و زدن
و درد و درد که تو تموم سلولهای بدنم حس میشد قشنگ حس میکردم استخوانام داره خورد میشه برام توپ آوردن گفتن باهاش ورزش کن بیکار نشین تا دهانه باز بشه
تا ساعت ۴کارم فقط جیغ و داد و گریه
اصلا دیگه انرژی نمونده بود برام کمرم شدید گرفته بود هی دستمو می‌بردم زیر کمرم ولی فایده نمی‌کرد از دیشبم یک سره خون ریزی داشتم دستشویی میرفتم حس فشار داشتم ولی فقط خون ازم میومد ساعت ۴ونیم دکتر آمد باز معاینه کرد گفت شدی۵ونیم سانت و خلاصه کیسه آبمو داره کردن
گفت هروقت درد داشتی فشار بسیار سمت پایین تا بچه بیاد پایین
قشنگ تا ساعت ۷درد و درد که ۲۰دقیقه به ۲۰دقیقه میومدن معاینه 😑🫤که نزدیکه زور بزن موهای بچه حس میشه
جیغ میزدم بابا دارین میگین سرش لمس میشه موهاش لمس میشه خب بکشین بیرون
مامان دلوین و فندق مامان دلوین و فندق هفته پنجم بارداری
#پارت چهارم زایمان
دیگه مادر شوهرم رفت و من رفتم روی تخت که مامام گفت اسحاقی مامانتو دیدی که شروع کردم گریه کردن گفتم نه مادرشوهرم اومدددد، بعد از 10 دقیقه مامام گفت اسحاقی مامانت توی راه روی برو یه دقیقه بیای دختر،گفتم باشه و سریع رفتم پیش مامانم،مثل یه کبوتری بودم که انگار ازاد شده بود،تا مامانم رو دیدم پریدم بغلش رو گریه کردم گفتم مامان تخت های کنار منو امپول و قرص میزنن دردشون میگیره ولی من هنوز 2 سانت بیشتر باز نیستم ، همش از بچه نوار قلب میگیرن،مامانم که چشماش پر از اشک شده بود ولی خودشو رو کنترل کرد و با لبخند گفت مامان جون ،مامان شدن که اسون نیست انشالله تا یه ساعت دیگه زایمان میکنی،که توی دلم گفتم مگه میشه تا یه ساعت دیگه زایمان کنم ،خلاصه مامانم رو که دیدم یکم قلبم اروم گرفت تا رفتم روی تخت دیدم بین پاهام خون روشن هست به مامام گفتم و اومد معاینه کرد تا انگشت رو وارد کرد با یه فشار کوچیک کیسه ابم پارع شده و من خداروشکر کردم که مثل تخت کناریم درد نکشیدم و خودش پاره شده تا اینکه دیدم ماما با یه ماما دیگه اومد و اون هم منو معاینه کرد گفت اره حق با توعه،تخت شماره 6 رو اماده کنید میره اتاق عمل سزارین اورژانسی داریم بچه توی کیسه اب ادرار کرده و مو خوشحال که به سمت اتاق عمل میرم....
مامان آقا حسین مامان آقا حسین ۲ ماهگی
پارت ۴ ساعت ۶ دوباره معاینه ام کرد گفت ۵ ۶ سانت شدی گفتم تروخدا تحمل ندارم یا من رو ببر سز یا آمپول بی دردی بزن یکم آروم بشه دردام گفت نه آمپول نمیشه بزنم بچه ضربان قلبش منظم نیست بزنیم ممکنه ضعیف بشه از ساعت ۶ هر نیم ساعت از اون معاینه وحشتناک ها می‌کرد میگفت میخوام کمک کنم زودتر باز بشی دردام همینجور بیشتر و بیشتر میشد که یه آمپول میزد وسط دردام از حال میرفتم دوباره که دردام شروع میشد پا میشدم میخواستم جیغ بزنم ماما همراهم میگفت نفس عمیق بکش سه تا بده تو بده بیرون با بدبختی نفس میکشیدم تهش یه جیغ میزدم😅 ساعت ۷ و نیم معاینه شدم شده بودم ۸ سانت یه ماما دیگه هم معاینه کرد گفت آره ۸ سانته زنگ زدن به دکتر گفتن بیا دکتر ۸ بود اومد اونم معاینه کرد گفت ۸ سانته بهم گاز دادن استنشاق کنم چون دیگه دردا داشت من رو میکشت حالا به جای نفس و جیغ وقتی دردام شروع میشد تند تند تو اون نفس می‌کشیدم که اشتباهم این بود زیاد توش نفس کشیدم که رفتم تو حالت اغما ماما صدام می‌کرد صداش رو می‌شنیدم نمیتونستم جواب بدم دیگه نمیدونم ساعت چند بود که ماما دکتر اومدن بالاسرم با فاصله نگاه میکردن میگفتن بچه اومده یعنی دیگه بدون که معاینه کنن معلوم بود گفتن بلند شو برو اتاق زایمان با اون دردم از جام بلند شدم با سرعت رفتم که یکم دردم آروم بشه رفتم رو تخت زایمان خوابیدم ماما همراهم اومد گفت پاهات رو بگیر تو دستات زور بده منم همون کار رو کردم اونم همزمان با من محکم رو شکمم دودستی اومد از اون طرف هم دکتر با قیچی برش داد یهو سبک شدم دیدم شکمم داغ شد نگاه کردم دیدم یه موجود سیاه رو شکممه قربونش برم بهترین حس دنیا بود یعنی تمام دردام رو شست برد🤩