تجربه زایمان طبیعی
بیمارستان حجتیه
دکتر غروی

۲۲ ام ساعت ۱۲ شب احساس کردم که خیس شدم
یه دوش سریع گرفتم وسیله هام و که جمع کرده بودم و برداشتم و رفتم بیمارستان


ازم تست گرفت و nst و یه آزمایش ادرار که با سوند ازم گرفتن(اصلا درد نداشت)

توی nst انقباظ های منظم داشتم
ولی خودم خیلی احساس نمیکردم

همون موقع زنگ زدن دکترم و دکتر گفتن که بستری بشم
دیگه لباس پوشیدم و رفتم توی بخش

مدام پرستار میومد چک میکرد و ازم nst میگرفت
تا ساعت ۶ صبح دکتر زنگ زد و گفت یه قرص و سوزن بهم بدن

خیلی کم درد داشتم
که ساعت ۹ معاینه کردن هنوز یک سانت بودم که دیگه زنگ زدن دکتر اومد
و خود دکتر کیسه آبم و پاره کرد
یه حجم زیااااد آب ازم خارج شد
خدمات بیمارستان مرتب با خوش اخلاقی زیرم و عوض میکردن و انرژی میدادن بهم
دیگه با کمک پرستار ها رفتم توی زایشگاه
اینم بگم که زایشگاه بیمارستان LDR بود و نیازی نبود که بخوایم اتاق بگیریم و میتونستیم یه همراه داشته باشیم حتی همسرم هم میتونست بیاد

ادامه اشو اینجا میذارم👇🏻

۶ پاسخ

یک ساعت توی زایشگاه بودم و به بچه شیر میدادم
بعدش رفتم توی بخش و خانواده همگی اومدن پیشم
انگار همه دردام یادم رفت

چند ساعت بعدش اومدن خونریزیم و چک کردن
و آموزش دادن که باید چیکار کنم
و فرداش مرخص شدم

در کل از بیمارستان و پرسنل خیلییییی زیاد راضی بودم
پرستار ها همگی خیلی خوش اخلاق و مهربون بودن


ان شاالله همگی به خوبی و خوشی زایمان کنید
و اونایی که منتظرن به زودی زود دامنشون سبز بشه😍😍

بهم گفتن زنگ بزن به ماما همراهت که بیاد
ماما همراهم ۱۰ بیمارستان بود
وقتی اومد بهم سوزن فشار زدن و کم کم درد هام شروع شد
اول پایین تخت با ماما ورزش کردم
که بی ادبی بالا آوردم
وگفتن باید بمونی روی تخت و بهم دستگاه وصل کردن
اوج دردم ساعت ۲ شروع شد
ماما همراه و شوهرم مدام ماساژم میدادن که بتونم درد و تحمل کنم
انقدر خوابم میومد و دارو بهم تزریق شده بود که بین هر درد خوابم میبرد

تا ساعت ۳ هر چی معاینه میکردن میگفتن هنوز سه سانت بازی
که دیگه گفتم نمیتونم تحمل کنم به دکتر بگین بیان برای سزارین اونا هم هی دلداری و انرژی میدادن

ساعت ۳ و نیم دوباره اومدن برای معاینه و گفتن چون ضربان قلب بچه خوب نیست و معاینه میکنیم که بگیم دکتر بیاد برای سزارین

در کمال ناباوری وقتی معاینه کرد ۹ سانت باز شده بودم
دیگه شوهرم و بیرون کردن و زنگ زدن دکتر بیاد

و بهم گفتن زور بزن انگار میخوای دستشویی کنی
وقتی زور میزدم هیچ دردی نداشتم
و انگار قبلشم یادم رفته بود که داشتم درد میکشیدم
فقط به این فکر بودم که زودتر به دنیا بیاد و ببینمش

دیگه دکتر اومد
و پسرمون ۴.۴.۲۳. ساعت ۴:۳۰. عصر به دنیا اومد 👶🏻🍼
نمیتونم بگم چه حس خوبی بود
دیگه همون موقع شوهرم اومد پیشم و بعدش مامان و آجیم اومدن توی زایشگاه

حدود

عزیزم مبارکتون باشه
دکتر غروی دقیقه؟ میشه باهاشون درتماس بود؟نوبت گیری راحته؟ مطبشون شلوغه؟

منم اردیبهشت امسال کلینیک اصفهان زایمان کردم..دکتر غروی دکترم بود
عااالی بود..خیلی خیلی خانم دکتر خپبی هستن ..انرژی مثبت 😙😙😙

هزینه چقدر شد؟

بسلامتی مبار‌ک باشه
بیمارستانش خصوصیه؟؟

سوال های مرتبط

مامان آوش مامان آوش ۶ ماهگی
سلام به همگی من دو روز پیش زایمان کردم و به رسم گهواره اومدم تجربه بزارم ، من از بی حسی اپیدورال استفاده کردم و البته خیلی راضی بودم، صبح ساعت ۷ و نیم حدودا دردام شروع شد، انقباضاتم میگرفت و ول میکرد ولی منظم نبود، یکم کارامو کردم صبحانمو خوردم، خونمو مرتب کردم ، شک داشتم که درد زایمان باشه، رفتم یه دوش گرفتم اومد و دیدم خوب نشد و داره دردام بیشتر میشه، وسایلمو جمع کردم و رفتم بیمارستان، ساعت ۱۲ حدودا بیمارستان بودم، معاینم کردن ۳ و نیم سانت بودم، روز قبلش دکترم معاینه کرده بود و ۳ سانت بود،کیسه آبم رو پاره کردن همون وقت که اصلا درد نداشت و سرم فشار وصل کردن، بعد از سرم فشار دردام یل زیاد شد، اینجاش یکم سخت بود ، دیگه مامام اومد و بردم ورزش و گفت اگه اپیدورال میخوای باید حداقل ۵ تا ۶ سانت باز باشه ، با ورزش به سختی و دردناکی رسیدم به ۵ و نیم و دکتر بی حسی اومد ، وقتی بی حسی رو زد دیگه آب بود رو اتیش ، همه دردام رفت ، خیلی خوب بود، خیلی ضعیف انقباضاتم و حس میکردم، که بهم گفت هر موقه حس کردی فشار بده ، انجام دادم و اصن یه رب بعدش ۹ سانت بودم ، دکترم اومد و اینجا باز انقباظات رو بیشتر حس میکردم و دردناک بود ولی به دردناکی قبل بی حسی نبود، هر کاری گفتن انجام دادم و ساعت ۳ و ۴۰ دقیقه زایمان کردم، همینکه زایمان کردم درد انقباظات تموم شد، و دکتر شروع کرد بخیه زدن، که یه حس سوزن سوزن حس میکردم ، بد نبود، و تمااااام ، رفتم بخش و حالا اثر بی حسیا رفته هیج مشکلی ندارم ، فقط بخیه هام درد میکنه
مامان نیلا مامان نیلا ۲ ماهگی
مامان آوا قشنگم مامان آوا قشنگم ۱ ماهگی
تجربه زایمانم که درد طبیعی کشیدم و در اخر سزارین شدم
سلام من ۳۴هفته بودم شب رفتیم بیرون و من با دختر خاله هام بلند شدم رقصیدم بعد شب خیلی سرد بود لباس گرم هم تنم نکردم و تا ساعت ۳صبح بیرون بودیم و من همون شب داستانم شروع شد شب که میخواستیم برگردیم من از درد واژن نمیتونستم توی ماشین بشینم از اون شب هی درد داشتم و نمیتونستم راه برم کل ۳۴ هفته هر شب از درد به خودم پیچیدم هی میرفتم بیمارستان میگفتن انقباض نیست درد داری عزیزم باید تحمل کنی بعد چند روز من حس کردم یک دفع شورتم خیس شد بعد دیگه اون روز پیام دادم به دکترم گفت گفت بیا پیش من ۳۴هفته ۵روز داشتم رفتم پیش دکتر دکترم گفت زود برو بیمارستان شاید کیسه ابت باشه رفتم بیمارستان گفتن کیسه ابت نیست همه چی اوکی بود تا اینکه فشارم رو گرفت گفت ۱۵روی ۹هستش باید بستری بشی چون یک زایمان توی ۳۶هفته داشتم بخاطر فشار بالا پسر اول زود دنیا اومد بعد منو بستری کردن اون شب تا ۳۵هفته ۳روز شدم میخواستن مرخصی کنن که اومدن دوباره فشارم رو چک کنن که مرخصمم کنن بعد یک دفعه دکتر گفت فشارت خیلی رفته بالا سریع برو زایشگاه رفتم توی زایشگاه تا شب بودم بهم هی قرص دادن خوردم ساعت ۴بود یکی از ماما ها اومد منو نگاه کرد گفت چهار سانت شدی زود به ماما همراهت بگو بیاد من به ماما همراهم زنگ زدم اومد و هی میومدن منو چک میکردن وای چه دردی داشت تا ساعت ۱۱ماما همراه گفت بیاین چک کنین بعد دوباره که چک کردن دیدین دهانه رحمم همون چهار سانته با همون دردی که هی میگرفت ول میکرد دیگه دکتر اومد گفت باز نمیشه دهانه رحمش چهار سانت بیشتر باز نشده برای بچه خطرناکه ببرینش سزارین بچه اولشم باید سزارین میشده و اون شب منو سزارین کردن