تجربه زایمان (پارت چهار)
گذاشتنش رو سینمو اصلااا باورم نمیشد که من تونستممممم 😂و همش قربون صدقه‌ی پسرم میرفتم و ماما میگفت ول کن حالا این دستکشو فوت کن که جفتتم در بیاد بیرون😂یه ساعتی درگیر بخیه و فشار بودیم
سخت بود ولی چون درد زایمان کشیدی چند دیقه قبلش اصلا نمیفهمیدی دردای اونارو😂و خیلی سفارش کردن که تو بخیه خیلی بی حسی بهم تزریق کنید
خلاصه که یساعت بعد من و پسرم اومدیم بخش و با حال کاملا خوب و سر حال و چون خیلی انرژی از دست داده بودم و دوروز بود غذای. زیادی نمیخوردم بخاطر زایمان راحت فقط میگفتم بدین بخورم😂
اگه دردایی که واقعا ازم انرژی گرفتن رو حساب کنم کلا ۶؛۷ساعتی درد کشیدم واسه زایمان و خب خیلییی راضی بودم از تصمیمم و اگه برگردم عقب بازم انتخابم طبیعیه
خداروشکر میکنم که کمکم کرد و واقعا حس میکنم توسل کردنام به حضرت زهرا و خانم ام البنین خیلی کمکم میکرد و بهم قوت میداد🥺

ان شاءالله همه‌ی مادرای باردار چشم انتظار کوچولوهاشون صحیح و سالم بگیرن بغلشون✨😍

۱۱ پاسخ

سلام عزیزم شما از چند هفته ورزش هات رو انجام دادی
پیاده روی چند ساعت داشتی ؟

منم دیروز بستری شدم موسوی واقعا اخلاق پرستارا خوب بودن ساعت ۷شب سوند گذاشتن صبح ۶در اومد بعد آمپول فشار شروع کردن ماماهمراه ورزش کردیم ۷ونیم اوج دردام شروع شد ۹ونیم زایمان کردم خداروشکر

خداروشکر انشالا خانم زهرا کمک همه مامانا باشه با شادی و پر انرژی کوچولو هامونو بزرگ کنیم

شکر خدا عزیزم همه چی خوب بود

مبارک باشه😍😍😍 خیلی حس خوبیهههه واقعااا

منم واقعا بازم انتخابم زایمان طبیعیه👌👌

خیلیم عالی مبارکت باشه
من اون لحظه ای ک بچه میاد و همه چی تموم میشه رو خیلی دوست دارم خیال آدم ،راحت میشه

ای جااان 😍قدم نورسیده مبارک باشه عزیزم
واقعا حس خوبی گرفتم منم انتخابم طبیعیه خیلی میترسم 😢

خداروشکر که راحت بوده 🥹
چندتا بخیه خوردی؟
و اینکه الان اذیت نیستی ؟
شیر داری؟🥲🥲🥲

عزیزم بعد زایمانم درد داشتی موقعی که اومدی بخش رو میگم؟

چی حس خوبی گرفتم استرسم کم شد واقعا🥲❤️
مبارکت باشه عزیزم خدا بچتو برات حفظ کنه

سوال های مرتبط

مامان محمد مامان محمد روزهای ابتدایی تولد
پارت ۴زایمان طبیعی
جفت که اومد بیرون چون من پلاکت خونم یکم پایین بود بخاطر بارداری خونریزی داشتم سخت جلوشو میگرفتن و چون برش زیاد زده بودن بخیه زیاد خوردم خیلی خوب برام بخیه زد دکترم خدا خیرش بده ولی سخت ترین قسمتش به نظر من بخیه و آمپول فشار بود
بی حسی میزنن موقع زدن بخیه ولی بعدش من کلی درد داشتم تا یک هفته حتی نمیتونستم بشینم خیلی خیلی برام سخت بود انقدر سخت که من درد زایمانم به کل یادم رفته بود و فقط از درد بخیه ها میگم، درکل بخوام بگم اگه بخیه رو فاکتور بگیرم زایمانم خیلی خوب بود راضی بودم ازش و به خودمو امثال خودم که خانم هستن میبالم که انقدر قوی هستیم و دعا میکنم همه چشم انتظار ها این درد سخت و در عین حال به شدت شیرین رو تجربه کنن، درد زایمان در مقابل درد چشم انتظاری خیلی خیلی ناچیزه
نکات کوچیکی که شاید براتون سوال باشه پسر من ۳۳۰۰وزنش بود تو ۳۹هفته ۵روز دردم گرفت و بخاطر ورزشا پروسه زایمانم چهار پنج ساعت بیشتر نکشید خوده دکترای اونجا هم خیلی راضی بودن از زایمانم چون خانومایی اونجا بودن که بچه دوم سومشون بود ولی از شب های قبلش تو بیمارستان بستری بودن ولی من شکم اولی بودم و تو ۴،۵ساعت زاییدم
پسرم ساعت ۱۱:۱۰ظهر در روز ۱۴مرداد به دنیا اومد🩵🥹
مامان 🎀هِل هِل🎀 مامان 🎀هِل هِل🎀 روزهای ابتدایی تولد
پارت پنجم⚜️

بچه رو گذاشتن رو سینم ولی سریع بردنش گذاشتنش زیر اکسیژن تمیزش کردن...بچم ۳ کیلو بود

ماما اومد بخیم بزنه اول با سوند ادرارمو خالی کرد فقط حس سوزش داشت وگرنه درد نداشت... یه آمپول بی حسی زد شروع کرد ب بخیه زدن اصلا هیچی متوجه نشدم فقط دوتا بخیه آخری بیرونی بود اونا خیلی درد داشتن واقعا...(خیلی بخیه نخوردم خداروشکر)

بخاطر زایمان دیگه واقعا انرژی نداشتم اونم همش دعوام میکرد پاتو اینجوری بزار اونجوری نزار تکون نخور خوب وایساو....از سر ناچاری گفتم توروخدا دعوام نکن😭😭😭من تازه زایمان کردم چرا دعوام میکنی🥲💔(دیگه اونم دلش سوخت کاری باهام نداشت کثافط 😒)

آخرشم ک تموم شد کارش گفت کیپه کیپت کردم ببین یه انگشت ب زور میره توش😂😂😂😂😂😂

دیگه خلاصه بعدش خیلی راحت بودم مشکلی نداشتم ن دردی ن چیزی خداروشکر راضی بودم...

نمیدونم بگم اگه برگردم عقب بازم طبیعی رو انتخاب می‌کنم یا نه🤷🏻‍♀️
باید ی دور سزارین هم کنم بعد بیام نظرمو بگم😂😂😂😂
مامان دنيز🎀✨ مامان دنيز🎀✨ ۲ ماهگی
تجربه زايمان طبيعي پارت آخر
خلاصه دخملم اومد بيرون بدون هيچ بي حسي اي
واقعا هيچوقت فكرشو نميكردم بدون بي حسي بتونم اخه از اول بارداريم با بي حسي روي زايمان طبيعي حساب باز كرده بودم
بعد از چيدن نافش دكتر شروع كرد باقي چيزارو از تو شكمم كشيد بيرون و شروع كرد به بخيه زدن كه اصلا درد نداشت
حدودا يه بيست دقيقه اي بخيه زدن طول كشيد
ديگه شستنم و خشكم كردن و منتظر موندم مامانم بياد پيشم
همش قربون صدقه دخترم ميرفتم و ميگفتم باورم نميشه🥺
لباساشو كردن تنش و يكم بعد مامانبزرگش اومد🥺😍حسابي ذوق كرديم دوتايي
ديگه منتظر مونديم تا بيان ببرنم بخش
قبلش ي معاينه ديگه شدم فشار خون و تبمم چك شد و نشستم رو ويلچر اومدم بخش
الانم با دنيز خانم رو تخت خوابيديم🥺😍
بنظر من واقعا ارزشش رو داشت چون لحظه اي كه دخترمو كشيدن بيرون يه لحظه تموم دردام تموم شد رفت انگار اصلا نبوده
براي بخيه هامم قرص و شياف استفاده ميكنم فعلا كه خوبه
من برگردم عقب بازم طبيعي رو انتخاب ميكنم😍
مامان عشق مامان عشق ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی(قسمت سوم )
دردش خیلی نفس گیر بود ولی تنها مزیتش این بود که میدونستی ول میکنه و میتونی یکم آروم بشی ولی امان از وقتیکه دوباره شروع می‌شد. به پیشنهاد ماما رفتم زیر دوش آب گرم و روی توپ نشستم تا کمی دردام قابل تحمل بشه ولی به نظرم خیلی اثری نکرد، با این حال یک ساعتی زیر دوش بودم. بعدش بهشون گفتم که خیلی درد دارم و اونا هم پیشنهاد تنفس گاز مخصوصی رو دادن که درد ها رو کنترل کنه، اینطور بود که هر وقت درد شروع می‌شد توی ماسک باید نفس میکشدی‌، ولی بازم واسه من بی فایده بود. شدت دردام طوری بود که بین دردها یکجورایی از حال میرفتم، همسرم کنارم بود و سعی می‌کرد بهم قوت قلب بده ولی یادمه که بهش گفتم که حس میکنم دارم میمیرم‌. در این بین سه بار بالا آوردم با اینکه غذا کم خورده بودم ولی میدونستم از شدت درده. ساعت ۶ عصر (سه ساعت بعد از تزريق)، دکتر معاینه کرد و گفت حدود ۵ سانتم، اونموقع بود که خیلی نا امید شده بودم، گفتم بعد از این همه مدت تازه ۵ سانت شدم؟!
ماما بهم دلگرمی میداد که پیشرفتم خوب بوده ولی من اصلا تو حال خوبی نبودم، واسه همین درخواست اپی دورال کردم تا شاید دردام کمتر بشه، تزريق کردن و گفتن حدود ۲۰ دقیقه طول میکشه تا اثر کنه ولی من تاثیری ازش ندیدم و همچنان شدت دردم بالا بود.
طرفای ساعت ۸ شب، ماما باز چکم کرد و گفت که ۸ سانت شدم، اونموقع انگار دنیا رو بهم داده بودن چون میدونستم از اینجا به بعدش سریعتر اتفاق میفته ولی خب همچنان دردم زیاد بود‌. یادم نیست دقیق چه ساعتی بود که ماما بهم گفت الان وقت زور زدنه، چقدر خوشحال شدم و تمام سعیمو میکردم، ماما و همسرم هم خیلی دلگرمی میدادن. میدونستم که باید وقتی درد ها شروع میشه زور بزنم و بین درد ها استراحت کنم.
مامان نی‌نی 🩵 مامان نی‌نی 🩵 روزهای ابتدایی تولد
خب ببخشید من رفتم باز اومدم با بقیه ماجرا🤣
تجربه زایمان طبیعی با اپیدورال
پارت ۵
رفتم روی تخت لیبر ،برش زدن اصلا اصلا حس نکردم بدترین قسمتش اونجا بود که چون بچه بیرون نمیومد از بالا فشار میدادم تا برنگرده و بیاد بیرون اونجا بود که واقعا درد داشت و من برای اولین بار داد زدم از درد،بچه‌ک‌اومد بیرون اون گریه میکرد من بد تر از اون ،‌نمیدونم چرا ولی خیلی گریه کردم و میلرزیدم ،بخیه زدن اذیت کننده بود با این که برام دوبار بیحسی زد ،اما چون من ترسیده بودم خودمو سفت گرفته بودم و واقعا می‌سوخت ماساژ شکمی درد نداشت برام چون انقد قبلش با آرنج به شکمم فشار آوردن بودن اون دگ چیزی نبود .هنوزم جای اون ساعد روی شکمم درد می‌کنه
ساعت ۶/۵ صبح پسرم با ناز و عشوه به دنیا اومد ☺️
اپیدورال خوب بود، کارم رو راحت کرد ،من بیش تر حس میکنم این که نمی‌تونستم زور بزنم بخاطر این بود ک آموزشش رو ندیده بودم و نمی‌فهمیدم باید چیکار کنم البته اپیدورال بی تقصیر نبود ولی نه اونقدر که بگم راضی نیستم ازش
جای سوزنش درد می‌کنه هنوز و کبود شده
زایمان سخته ....و آدم بعد از انجامش حس می‌کنی یه ابر انسان شدی ،قدرت واقعیتو میفهمی و انگار از نو ساخته شدی ...برام جالب بود ،حس غرور داشتم حس این من چقدر قوی ام من سخت ترین کار دنیا رو انجام دادم ... واقعاً امیدوارم همه ی چشم انتظار ها تجربه کنن.
نی‌نی من خدا خواسته بود ،و قربون خدا ک‌همیشه بهترین هارو برا بنده هاش میخواد
مامان HOSNA مامان HOSNA ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت آخر
من سعی میکردم حواسم و سمت بچه پرت کنم که متوجه بخیه ها نشم و اونا بخیه رو میزدن و بهم گفتن از داخل یه مقدار پارگی بیشتر بوده و بخیه خوردم اما از روی پوست شیش تاست و زیاد نیست اما بخیه های داخلیم بیشتره دیگه خلاصه دکتر کوچولو من با وزن۳۷۰۰ به دنیا اومد و دهن مامانش و سرویس کرد پرستار ها به شدت از زایمانم راضی بودن چون کاملا طبیعی و بدون آمپول فشار بود و به خاطر ورزش ها لگنم خیلی خوب از پس زایمان براومد و همه تعریف می‌کردن و میگفتن خیلی عالی زایمان کردی
ولی با وجود همه اینا واقعا درد داشت و درد کشیدم خداروشکر که تموم شد ولی کلا زایمان طبیعی روند سختی داره
درسته الان درد خاصی ندارم میتونم بنشینم و خودم بچم و شیر بدم و راحت راه برم و همه اینا به خاطرش خداروشکر می‌کنم اما نمیشه از دردهاش چشم پوشی کرد.
موقع اذان ظهر دختر قشنگم به دنیا اومد و من عاشقم اصلا این حسی که الان دارم وصف ناپذیره انشاالله که قسمت همه بشه
بماند به یادگاری۱۴۰۴/۳/۲۱
مامان ابوالفضل مامان ابوالفضل ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
۳۹ هفته و ۵ روزم بود که به بیمارستان رفتم و چون علائم زایمان رو نداشتم و دکترم گفته بود اگه دردت گرفت که هیچی ولی اگه درد نگرفت برو این نامه رو به بخش زنان و زایمان نشون بده که بستریت کنن ،بلاخره بستری شدم هر چقدر هم که بهم آمپول فشار زدن تو بیمارستان دردم نگرفت دکتر خودش اومد گفت یکم دوز داروهارو ببرید بالا و پرستارای بخش هم بهم توصیه میکردن که شربت زعفران غلیظ بخورم که اونم جواب نداد کلا هیچ دردی نداشتم ولی با آمپول فشار به زور ۳ سانت شدم که دردام بعد از یک روز بستری شروع شد ولی اونقدری نبود که زایمان کنم چون سابقه فشار بالا رو هم داشتم دکترم اومد و خودش کیسه آبم رو پاره کرد و دردم از اون موقع به بعد شروع شد که به غلط کردن افتاده بودم و به دکترم گفتم که سزارینم کن گفت تا اینجا خوب پیش اومدی باید صبر کنیم که زودتر زایمان کنی از ساعت ۱ ظهر تا ساعت ۷:۳۰ درد کشیدم ولی ارزش داشت چون الان پسرکوچولوم بغلم و خداروشکر میکنم که صحیح و سالم تو بغلم دارمش ولی واقعا زایمان طبیعی درسته که یه روز درد داره ولی الان من هیچ دردی ندارم و میتونم خودم کارای خودم رو بکنم
مامان Yazdan🥹💙 مامان Yazdan🥹💙 ۲ ماهگی
پارت سه😅

دیگه چون درد نداشتم با ماما همراهم ورزش کردیم و برام طب فشاری و ماساژ و انجام داد
واقعا راضی بودم چون از ۵/۳۰ که ماما اومد سر یک ساعت من فول شدم و دکتر اومد معاینه کرد و گفت فول شده یکم رو تخت با کمک ماما همراهم زور زدم که سر بچه کامل دیده بشه و نهایت ساعت ۷ بردنم اتاق زایمان
و ۷/۱۵ دقیقه فقط با دوتا زور محکم و قوی پسرم به دنیا اومد😍

واقعا پیشنهاد میکنم بجای جیغ و داد کردن با نفس دردارو رد کنید ..ماما همراه حتما بگیرید که خیلی کمک کننده است ...و در نهایت با کادر پزشکی همکاری کنید چون به نفع خودتونه
من خیلی همکاری کردم اصلا جیغ و داد نکردم هرچی گفتن انجام دادم و... و لحظه ای که دکتر بچمو دراورد گفت واقعا دوس دارم سه بار دیگه جلوم زایمان کنی از بس که همکاری خیلی خوبی داشتی کیف کردم از همکاریت❤️

خلاصه اینم از تجربه من
درکل از انتخاب زایمان طبیعی راضی بودم و خوب بود
از کادر بیمارستان و ماما همراه و اپیدورال هم واقعا راضی بودم خیلی خوب بود
مامان رضا کوچولو مامان رضا کوچولو ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت اخر
اپیدورال خوبیشداینه که دردای وحشتناکو کم میکنه ولی فشارای موقع زایمان سرجاشه تا بتونید راحت زایمان کنید
خلاصه که من ساعت ۶بود که ۱۰ سانت بودم و فشارای خیلی زیادی بهم میومد و سربچه انگار اومده بود توی کانال ولی هنوز دکتر نبومده بود خدا خدا میکردم دکتر زود برسه چون فشارا جوری بود که پرستار میگفت زور نزن تادکتر بیاد بچه سرش نزدیک بیرون اومدنه دیگ ب ضرب و زور جلوی فشارایی ک میومد مقاومت کردم تا دکتر رسید و کمی تیغ زد تا نی نی راحت بیاد بیرون
و اینجوری بود که ساعت ۶ و ۳۵ دقیقه صبح پسر سفید برفی و خوشگلم به دنیا اومد و بعد از بریدن بند ناف و بخیه زدن گذاشتنش روی دلم و اونجا بود که همه ی دردایی که کشیدم از ذهنم پاک شد
بابت همه اینا از خدای بزرگ تشکر میکنم بابت سالم بودنش زیبا بودنش و همه ی نعمت های زیباش
زایمان طبیعی سخت هست خانوما ولی برای طبیعت بدن خانوم ها ساخته شده دردای زیادی رو تحمل کردم و اون لحظه هزاربار ب خودم لعنت فرستادم ک چرا اینکارو کردم ولی اگر بخوام دوباره زایمان کنم طبیعی رو انتخاب میکنم چون بعدش خیلی راحت تر بودم و خودم به پسرم رسیدگی کردم عوضش میکردم نمیگم سخت نبود ،بود ولی همه ش فدای یه تار موی پسرم قشنگم
این لحظات رو برای همه ی چشم انتظارا ارزو میکنم💋