۱ پاسخ

ای تاریکی شب بیاروبیکا گروه هست هست ازاین شعرا برای ماهم بخون یادبگیریم ایدیAylin7380

سوال های مرتبط

امیرعلی آسمونی امیرعلی آسمونی قصد بارداری
امیرعلیِ نازنینم…
پسر کوچکم…
امروز می‌شد سه‌ماهگی‌ات،
سه ماهی که قرار بود با لبخندهای کوچکت جهانم را تازه کنی.
من نشستم،با دلی که هزار تکه شده، و تقویمی که هنوز
بی‌خبر از دل مادر است و تاریخ‌ها را بی‌رحمانه جلو می‌برد.
چند روز دیگر روز مادر است…
روزی که همیشه آرزو داشتم
تو در آغوشم باشی، نفس‌های گرم و نوزادانه‌ات به قلبم تکیه دهد
و من آرام بگویم: «بالاخره مادر شدم…»
امیرعلیِ عزیزم…
دوست داشتم امسال روز مادر بوی موهای تو را بدهد،
نه بوی اشک من😭😭😭😭😭😭
اما امسال
سهمم از مادر بودن
یک آسمان غم است و یک اسم:
امیرعلی…
و حسرتی که مثل بغضی در سینه‌ام لانه کرده.
قصور بود. سهل‌انگاری بود. کسانی که باید محافظ جانت می‌بودند، نبودند.و کوتاهیِ آن‌ها رؤیاهای مادرت را برید.
من تا آخرین روزی که در این دنیا نفس می‌کشم،
نمی‌بخشمشان.
مادری که فرزندش را به خاطر بی‌مسئولیتیِ دیگران از دست بدهد، بخشش را از قاموسِ دلش حذف می‌کند.
اما بدان پسرم…
هرچند آغوشت را از من گرفتند، مادر بودنت را
هیچ‌کس و هیچ اشتباهی نمی‌تواند از دلم پاک کند.
من هنوز مادرتم… برای همیشه😭😭😭😭😭😭
آرام بخواب امیرعلی عزیزم…
مادرت هنوز، هر شب، نامت را با عشق صدا می‌زند چشم انتظار آمدنت است.
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
مامان هدیه امام رضا مامان هدیه امام رضا هفته دهم بارداری
هر روز که می‌گذرد، می‌گویند “فراموش می‌شود نبودش، داغش سرد می‌شود”. اما برای من، هر طلوع، داغ دلم را تازه‌تر می‌کند. در این تقویم بی‌رحم، روزها نه که بگذرد، که هر کدام زخمی تازه بر دل می‌نشاند.
می‌بینم تمام آنان را که همسفر بارداری‌ام بودند، اکنون یکی یکی فرزندانشان را در آغوش می‌کشند. از ته قلب برایشان شادم، دعای خیر بدرقه‌شان می‌کنم تا در سلامت کامل، عطر وجود فرزندشان را استشمام کنند.
اما، من هم انسانم، دلم می‌شکند… چه کسی می‌تواند خرده بگیرد بر مادری که می‌خواهد عطر تن پاره تنش را در آغوش بکشد؟ دلم می‌خواست، آری، دلم می‌خواست من هم کودکم را در آغوش می‌کشیدم. اگر بود، امروز یک ماه و هفت روز از آمدنش به این دنیا می‌گذشت. یک ماه و هفت روز پر از لحظه‌های ناب، پر از عطر حضورش، پر از شوق مادری.
امروز، خبر زایمان دختردایی‌ام را شنیدم. اولین کلامم شکر بود، شکر برای سلامتی او و فرزندش. اما بلافاصله بعد از آن، داغ دلم تازه شد، زخم کهنه‌ام سرباز کرد.

آه، بمیرم برای تو، فرزند از دست رفته‌ام… آیا می‌شود من هم دوباره طعم مقدس مادری را بچشم؟ آیا دوباره آغوشم پر می‌شود از گرمای وجود کودکی؟ در این لحظه، امیدی به بغل گرفتن فرزندم ندارم…💔