من نمیدونم چرا هرکاری میکنم دیگه نمیتونم اروم شم شاهان دیروز صبح ساعت ۶ صبح طبق عادتش بیدار شد ولی همیشه صدا میداد من میفهمیدم بلند میشدم ولی دیروز اصلا صدا نداد بچه ام بیدار که شد بی صدا قل خورد رفت جلو جلو از تخت افتاد زمین سرامیک من تو خواب فقط یه صدای انفجار مانند به گوشم خورد وقتی از خواب پریدم دیدم رادمان هم اومده داره گریه میکنه که داداشم داداشم میرد به صورتش من تو شوک بودم رادمانو اروم کنم یا شاهان رو شوهرم با شاهان رفت از اتاق بیرون بچه ام هق هق میزد و گریه میکرد از ترسش که افتاده بود و دردش ولی خدا بهش رحم کرد بچه ام چیزیش نشد من بعد از اون همش استرس و دلشوره دارم صحنه ازجلو چشمم نمیره😭 خیلی بد بود اون لحضه من حتی بالشت هم گذاشته بودم اما با پاش بالشتارو هول داده بود و افتاد

خود بچه ها تخت ندارن؟

ای خدا
این اتفاقا از این به بد زیاد میوفته چون دیگه یجا بند نمیشه حتما بیار اون قسمت رو فرش بنداز روشم یه چیزی بنداز که نرم باشه

وایی پسر منم دوباراز رو تخت افتاده ولی اتاق ما فرش داره روی فرش افتاد خیلی بد بود

اخ برا ههممون این اتفاق افتاده من تیارا همسن شاهان بود شمال بودیم از رو تخت بلند لفتاد وای نصفه شبی قلبم ریخت

خدا روشکر ک چیزیش نشده واقعا تو این سن کنترل کردنشون سخته من ک همش دنبالش هستم

امروز عصر هم برای دختر من همچین اتفاقی افتاد و خیلی خیلی خدا رحم کرد

دقیقا برای منم همچین اتفاقی افتاده
خیلی بدع واقعا

خدا رو شکر چیزیش نشد❤️
دختر منم با سر از رو صندلیش افتاد دماغش خون شد داشتم میمیردم
اره نمییشه دیگه رو تخت خوابوندشون منم باید رو زمین بیارمش

ای جانم الهی😥بازم خداروشکر چیزی نشده
از این به بعد ببشتر هواست باشه دیگه