من افسردگی شدید بعد از زایمان دارم ، به حدی که به خودم آسیب میزنم جیغ میزنم خودمو محکم در حد مرگ میزنم سر بچم خیلی بد داد میزنم ، چند باری خواستم بزنمش خفش کنم ولی خودمو کنترل کردم😭😭 بعضی اوقات ازش متنفر میشم ، پسرم هم از من یاد گرفته خودشو میزنه😭 من خیلی روانی سختی تنهایی گذروندم ، توی بارداری خیلی اذیتم کرد چیزی ویار میکردم نمیخرید هی میگفت طلاقت میدم ، خودم تنها رفتم زایشگاه وقتی مرخص شدم برام گل نخرید حتی بوسم نکرد ، بچم توی سه روزگی با زردی شدید بستری شد منم یه زایمان افتضاح سخت تجربه کردم بخیه هام باز شد با اون حال سرپا شیر نداشتم توی بیمارستان آواره ولم کرد به امون خدا تنها رفت پیاده روی اربعین زنی که ۳ روزه زایمان کرده رو اجباری کرد باید شیر خودتو بدی ، دندونام پودر شد ریخت حتی پول نداد درست کنم ، کولیک رفلاکس و بی خوابی و از همه بدتر بدغذایی بچه رو تحمل کردم ، نزاشت واکسن بچم بزنم بخدا خیلی ازش سر ترم ولی هیچوقت ازم تعریف نکرد حتی نمیتونم جدا شم چون خانوادم بر این اعتقادند دختر با لباس سفید میدیم با کفن تحویل میگیریم ، عاقا جان من حالم بده دارم میمیرم نمیدونم باید برم پیش روانپزشک یا روانشناس ، فقط میخوام یه قرص بدن بخورم به بیخیالی فارق ز حیاهوی جهان بشم

تصویر
۴۶ پاسخ

من ب ی چیزی توجه کردم زهرا😕

اونم اینکه اکثر مردا وقتی میبینن بی پناهی تا می‌تونن می‌تازونن...

عزیزم طلاق تو بگیر راحت کن خودتو تو این همه سختی بکشی چون خانوادت گفتن طلاق نباید بگیری اوناکه نمیفهمن چی میکشی ازدست شوهرت چرا ماها باید بخاطر آبرومون خودمون تباه کنیم دهن مردم همیشه بازه تو اگه خوبم باشی اونا عه گوه دیگه میخورن بنظرم باید برا خودت ارز ش قائل باشی درسته مااخلاق و رفتار شما رو نمیدونیم فقط میایم نظر خودمون میگیم
ولی هرکاری که خواستی بکنی بچتم درنظر بگیر گناه داره اون بچه هم دق دلیتو سر بچه خالی نکن اون چه گناهی داره به خواسته خودش نیومده تو این دنیاکه حالا باید عذاب بکشه

الهی بمیرم چقد با متنت ناراحت شدم 😢😔
فاز این مردارو متوجه نمیشم چیه...بگو رفتی پیاده رویت واجب یود یا زن و بچت😢😢😢با کارای بامزه پسر گلت خودتو سرگرم کن شادی کن باهاش، باهاش بازی کن ...کم تو شکمت ناراحتی نکشید که حالام جلو چشمت بچه ت ناراحت باشه عزیزدلم🥺

قبلا خوب یعنی اخلاقش ک بچ اوردی چ آدم بی فکری اونوقت اربعین رفت ک چی بش نک زیارتش قبول با زنش ک تازه زایمان کرده اینجوری رفتار کرده بعدم رفته زیارت عجب

خب تو بااین شوهر روانپریشت نباید هیچوقت بچه میاوردی

عزیزم چه قدر ناراحت شدم بیا بغلم عزیزم ولی به خاطر بچت باید افسردگی رو درمان کنی تنها پناه اون بچه تویی

عزیزم بخاطر بچت باید بجنگی ... اون موجود ضعیف به تو احتیاج داره..تنها پناهش تو این دنیا آغوش توعه..تو برای اون خدای روی زمینی..نباید اذیتش کنی یا سرش داد بزنی ..بچه ها قدر محبت و میدونن قوی باش..و هیچ وقت فراموش نکن خدا هست و همه چیز را می‌بیند و می‌شنود..تو با خدمت کردن به اون فرشته کوچولو داری به یک بنده معصوم خدا خدمت میکنی..این کارت پیش خدا بی‌جواب نمیمونه
ببخشید ولی تنها کمکم همینا بود...تصمیمای مهم زندکیت و خودت باید بگیری با کمک مشاور

تامتونی پسرت اذیت نکن.اون گناه داره.بچه نیاردیگه.نه تو نه شوهربچه بیارین.اون بیخال.توم افسرده.خدالعنت کنه شوهرت که اصلاپشت نیست.حالاببخشی ها توبه درک.چرابرای پسرش
بالای نمیکنه.

سلام گلم چطوری خوبی بنظرم چند روزه نخوابیدی اعصابت ضعیف شده به خودت استراحت بده وقتی بچه خوابید توهم همراهش بخواب گوشی رو بزار کنار به زهنت استراحت بده ای کیه که تو زندگیش مشکل نداشته باشه هرکس میگه نداریم دروغ میگه عین چی..چرا خود خوری میکنی به هرحال شوهرت هم یه روز مریض میشه تو ازش خوب مراقبت کن بعدش بگو هااایادت میاد من وقتی مریض بودم تورفتی سفر اربعین من رو تنها گذاشتی ببین من چقدر ازت مراقبت میکنم بزار اونم عذاب وجدان بگیره هیچ چیز رو نریز تو خودت همون لحظه حرفت رو بزن راحت میشی

توروخدا هرکاری میکنی فقط با بچه طفل معصوم درست رفتار کن اون هیچ گناهی نداره

ابجی خودت باید بخودت وبچت کمک کنی ، اینطوربخودت نکن برو دکترحتما امابگو قرص خواب اورننویسه که بچت اذیت بشه ، من حال روحیم ازتو بدتر بود خداشاهده ، اگه بخودت کمک نکنی
بچتو ، زندگیتو وخودتو ازدست میدی، ببین خدا چ فرشته عزیزی بهت داده چقدر دوستت داره که همدمت میشه پسرت ، وقتی تو بیقرارباشی گریه کنی حس استرس و ناارامی به بچت انتقال میدی ازطرق قلبت،
بخداقسم من توبارداری افسردگی گرفتم بعدزایمان هم گرفتم الان هم دارم اما به لطف خدا داره کم کم ازبین میره
چون بخاطر پسرم اون به من احتیاج داره من اونو بدنیا اوردم کاری کنم که به خودش افتخار کنه که مادری داره باهمه مشکلاتی که پشت سر گذاشتم ودارم دارم خودموقوی میکنم
من تونستم پس توهم میتونی بخاطر پسر عزیزت

وای چه بد مردک احمق پس واس چی ازدواج کرده باهات

قربونت برم من 🥺
تورو خدا خودتو کنترل کن ، خودت خوب میشی بهت قول میدم شرایط عالی میشه ولی تاثیر این رفتارا رو آینده ی ایلیا بیشتر از چیزیه که فک میکنی
برو پیش روانشناس ، اگه لازم باشه برات قرص تجویز میکنه
سعی کن هرروز پیاده روی بری
پارکی ، جایی که هوا بخوری یکم
هر کمکی که از دستم بر بیاد دریغ نمیکنم عزیزم ❤️ خواستی پیام بده بهم 🥰

الهی. پیش روانپزشک برو حتما. اگه شرایطش رو نداری حضوری بری داخل اسنپ هست هم روانشناس هم روانپزشک. بهت دارو میدن خوب میشی. فقط حتما پیگیری کن که بچت آسیب نبینه

همه ما افسردگی رو تو‌اندازه های مختلف داریم تحمل میکنیم،بهت حق میدم و زن بودن خیلی سخته که با همه این شرایط بخاطر اون موجود بی پناه بمونیم و بهترین خودمون رو به اون نشون بدیم ،چقدر هم پسرت نازه خداحفظش کنه…میگذره ،خداهمراهت باشه،روانپزشک و دارو خیلی موثره حتما اقدام کن

ببین الان پناه اون بچه تویی با این رفتارت خیلی بد تو روحیه اون تاثیر میزاری اخرش میشه یه بچه که احساس امنیت نداره پرخاشگر و افسرده.حتما دارو درمانی رو شروع کن من یه مدت آسنترا و پراپرانول مصرف کردم جواب داد حتما برو دکتر اون قرص مناسب بهت تجویز میکنه

😭😭😭😭

تحصیلاتت چیه؟ با توصیفی که از خانوادت داشتی فکرنمیکنم بعد طلاق حمایتت کنن
اگر طلاق بگیری میتونی خرج خودت و بچه رو تامین کنی؟

عزیز دلم بیا بغلم الهی فدای دلت بشم که این حجم از غم رو‌ تحمل کردی
حتما برو پیش روانشناس اون اگر لازم دید ارجاع میده روانپزشک و با مصرف دارو کنترل میشه افسردگت

من هرکی اینجا راجع به زندگیش مینویسه اصلا نظر نمیدم
ولی الهی خدا لعنت کنه همسرتو الهی امام حسین جذاشو بده
توروقرآن بلایی سره بچه نیاری اون طفل معصوم گناهی نداره
حق داری خسته بشی
هروقت خسته بودی بیا اینجا دردل
حیفت بیاد از خودت و بچت

آدم وقتی حالش بده نظرش نسیت به همه منفی
خودت باید خودت رو درمان کنی
برو تو پیج های که مطالب انگیزشی میزارن و فکر منفی نکن
خیلی از مشکلاتی که داری فقط مربوط به شوهرت نیس بخاطر مشکلاتی که تو بچگی داشتی و الان هم فکرت درگیرشه
حتما تا میتونی برو بیرون ، برو تو خیابون اگ دوستی داری ژنگ بزن باهاش درد و دل کن از خانواده ات که بهت انرژی منفی میدن یکم دور شو ، همش به بدی های شوهرت فکر نکن ،
یک شماره هست که میتونی زنگ بزنی مشاور صحبت کنی
تو رو خدا مواظب بچه ات باش ، خدا اونو به تو سپرده وقتی میگی بعد تز ۷ سال بچه دار شدی پس حتما خدا بهت داده

عزیز دلمممم الهی بمیرم چقدر تو مادر قوی هستی
حتما برو پیش روانپزشک و خودت رو نجات بده
به امید این و اون نشین خودت خودتو نجات بده🥺🤍

عزیزم میدونی الان تنها حامی بچه ات تویی اگه تو نباشی ممکنه با داشتن همچین پدری چه بلاهایی سرش بیاد پس خود خودتو درمان کن با خودت حرف بزن مثبت باش به خودت قول بده که آروم باشی بخاطر پسرت اونقدر به خودت بها بده که شوهرت ببینه که توهم هستی متاسفانه ما خانوما خیلی از خودگذشتگی داریم خودمونو فراموش کردیم به خودمون ارزش نمیدیم این باعث میشه شوهرم رفتارش باهامون بد شه بخاطر بزرگترین داراییت پسرت به خودت بیا و خوب شو گناه داره نزار اینجوری بزرگشه

الهی عزیزم چقدر سختی داشتی
ی جاهایی درکت میکنم منم افسردگی داشتم و هنوزم دارم ولی خودم و کنترل میکنم خیلی جاها میگم بیخیال همه و همه چی مهم خودمم چرا بخوام الکی خودم اذیت کنم در صورتی که میدونم هیچ گشایشی نمیشه و چیزی عوض نمیشه
خودت باید قوی باشی و از پا درنیای
خودت حالت و خوب کن اینجوری بهتره
هر کسی در حد خودش سختی هایی داشته تو زندگیش یکی بیشتر یکی کمتر
خیلی از حرفایی که زدی حرف دل من یا خیلی از ماهاست
ما خانوما به نظرم از صدتا آقایی که ادعای مرد بودن میکنن خیلی محکم تر و قوی تریم با این همه سختی هایی که بهمون تحمیل میشه

تروخدا به بچه ات آسیب نزن
تو الان مادر شدی پس قوی باش

ولی اون طفلی فقط تورو داره 💔

اگه ماست دوس داره غذاشو با ماست بهش بده😔

عزیزم هیچکس جز خودت نمیتونه کمکت کنه محکم رو‌پای خودت وایستا به خودت کمک کن انشالله حالت خوب میشه

زهرا جان عزیز دلم حالتو درک میکنم درسته روزای سختی رو پشت سرگذاشتی‌ مطمئنم قویترین زن تویی ک روپای خودت وایسادی زنانه و مادرانه جنگیدی تاکوچلوت بغلش کنی. الان ب این فک کن ک پناه امن ایلیا تویی پس ازش دریغ نکن میتونی حالتوخوب کنی با پسرت باهم پیاده روی برید بازی کنید ب خودت برس این روزاهم میگذره توکل برخدا کن گاهی هم برو حرم خانم معصومه بشین باهاش درد و دل کن.ازخدا برات حال خوب دل خوش میخام🤲🏻 البته اینم بگم خانوما وقتی زایمان میکنن یکم بیشتر حساس و زود رنج میشن منم گاهی دلم از شوهرم میشکنه میگم باید خیلی هوامو داشته باشه ولی افسوس واس منم وقتی زایمان کردم گل نگرف😞

خداکمکت کنه ، برو پیش روانپزشک براخودت دارو بگیر ،شوهرتم ببر نامه بستری بگیر خودشم دیوونه خونه همدان ک انقدربیشعوره لابد دیوونس دیگه

عزیزدلم بری پیش روانشناس اگ لازم باشه میفرستت پیش روانپزشک،خداز اون مرد نگذره حتما زیارتش قبول میشه

عزیزم اگر بدنت نمی‌کشه و داری به خودت ضرر میزنی شیر خشک کم کم جایگزین کن
بدن که ضعیف بشه توی روح و روان هم خیلی اثر داره

چقد ناراحت شدم برات و متاسفم که کاری ازم برنمیاد ولی حتما برو پیش ی روانپزشک، خانوادت هم وقتی حال و روز تو رو میبینن باید عقیدشون عوض بشه و خودشون طلاقت رو بگیرن

باید با خانوادت حرف بزنی قانعشون کنی یعنی توی بارداری و زایمان این مرحله که گفتی خانوادت ندیدن چطور باهات برخورد میشه خیلی سخته من حالا خانوادم میگن جدا شو ولی بچتو نیار خدایی شوهرم اینطور نیست من نارضایتیم از خانوادشه

خیلی سخته خودت باید فقط ب خودت کمک کنی …

اگه بری روانشناس یا روان پزشک توی بیمارستان بستریت میکنن از بچت هم دور میمونی

دور از جون شما دایی من تازه فوت کردن جون بود بعد الان زنداییم قرص میخوره گفت میزنه به بیخیالی خیلی خوبن تحت نظر دکتر بهش قرص داده

خواهش میکنم عزیزم حتما برو یه مشاور صحبت کن بچه گناهی نداره منم با شوهر خیلی دعوا داشتیم بچم می‌ترسید جیع میزد دیگه حالا رفتم پیش مشاور با خانواده شوهرمم که فتنه گرن قطع رابطه کردم هیچ چیز مهم تر از خودت و بچه ات نیست

یا امام حسین عزیزم خدا حفظت کنه برای بچت حتما زود برو دکتر حالت بهتر بشه خیلی حال روحی و روانیت بده بیخیال باش بهش توجه نکن

الهی عزیزم🥹
حتما برو روانپزشک
عزیزم ایلیا گناه داره به تو بیشتر همه نیاز داره سعی کن زودتر درمانتو شروع کنی

گلم ذکر زیاد بگو....قران بخون...برو روانپزشک بهت سر ترالین میده اروم میشی ضرری هم نداره

عزیزم برو ازش شکایت کن نفقه ات را بگیر. چنین مردی لیاقت بچه داشتن نداره

خدا همراهته✨️🫂

روانپزشک عزیزم

برو روانپزشک عزیزم دارو میده خوب میشی

اینا رو واقعی گفتی؟؟؟

سوال های مرتبط

مامان حلماخانم🍒 مامان حلماخانم🍒 ۱۳ ماهگی
از هوش مصنوعی درباره خواب دخترم راهنمایی خواستم یه برنامه پیشنهادی داد که شیر شب رو باید به یه مرتبه برسونم و قبل از خوابش هم شیر نخورده حداقل یک ساعت فاصله باشه تا خوابش
گفت بهش آرامش گرفتن رو یاد بدم مثلا با نوازش و لالایی یا صدای سفید با ماساژ دادن یا آروم بغلش خوابیدن و قصه خوندن
داداشم !! دختر من از نوازش خوشش نمیاد ماساژش میدم قهقهه میزنه فکر میکنه بازیه صدای سفید و قصه براش اهمیتی نداره و شروع میکنه با شادی به دست زدن ..
سر شیم خیلی تلاش کردم نخوابه ولی انقدر جیغ و گریه سر داد که آخر ساعت ۸ یه چرت زد
همین شد که الان خوابش برد تازه ..
خب من چجوری به این بچه آرامش گرفتن یاد بدم
دوساعت و نیم باهاش بازی کردم انقدر خسته بود نمیتونست راه بره هی می‌خورد زمین ولی دست نمی‌کشید باز میخواست بره ..
واقعا سن سختیه خیلی پشیمونم که از همون نوزادی بهش خواب مستقل یاد ندادم..متاسفانه دوران خیلی سختی رو گذروندم اون اوایل زایمان و شرایط خیلی پیچیده ای بود 😔🥲
شما چه می‌کنید با وروجک هاتون
مامان آوا جون ❤️ مامان آوا جون ❤️ ۱۶ ماهگی
مامانا تو رو خدا کمکم کنید
خیلی تو شرایط بدی هستم
نمی‌دونم از کدوم مشکلاتم بگم
مامان و بابام تصادف کردن مامانم لگنش در اومده ترک برداشته بنده خدا رو تخت هست فعلا ...
دخترم لب به هیچ غذایی نمیزنه پانزده روز پیش مامانم بودم تا اذان صبح کار. میکردم که همه چی رو براه باشه ولی تو این مدت به شدت دخترم بد غذا شده قبل که بد غذا بود الان افتضاح شده شیر هم لب نمیزنه
فکر کنم بین ۸تا ۸٫۵کیلو مونده دوازده تیر یکسال تمام میشه
از این ور هم شوهرم همش بهم ایراد میگیره همش دعوا بحث
خودم به شدت مریض شدم از لحاظ روحی حتی حوصله خوردن قرص های ارامبخشم رو هم ندارم
خونه زندگیم داغونه تو این دوازده روز شوهرم حتی یه قاشق رو جا به جا و مرتب نکرده
خودم وسواس گرفتم
دخترم اصلا یه لحظه از من جدا نمیشه
با تمام وجودم خسته ام
هر روز به خودم فحش میدم خودمو کتک میزنم گریه میکنم 😭😭😭😭😭
اینم از شرایط کشور ....
فردا پس فردا هم باید برم سر کار ...
من خیلی آدم ضعیفی شدم خیلی زیاد کم آوردم کم .‌‌‌‌‌....
کمکم کنید خدا می‌دونه همین ها رو هم با اشک دارم براتون می‌نویسم
مامان جانا🩷 مامان جانا🩷 ۱۴ ماهگی
بچه ها یه چیز بگم ؟این حرف رو حتی به شوهرم نمیتونم بگم چون می‌دونم حالم چند روز خراب میشه اومدم اینجا درد و دل کنم من پارسال نوزادم رو از دست دادم فقط سیزده روزی بود و مشکل قلبی مادرزادی داشت همون تو بیمارستان بود یه چهار بار بیشترم ندیدمش دو قلو بودن خدارو هزار مرتبه شکر که دختر دیگم صحیح و سالم تو بغلمه فقط یه چیزی می‌خوام بگم احساس گناه میکنم من نمیتونم به دخترم از دست دادم حتی فکر کنم یعنی اینقدر درد از دست دادند زیاده و برام سنگینه حتی اگه به لحظه بهش فکر میکنم بغض گلومو میگیره می‌خوام دیوونه بشم بعد من هی سعی میکنم اصلا بهش فکر نکنم حتی سالگرد فوتش چند روز پیش بود ب روی خودم نیاوردم حتی ب شوهرم نگفتم حتی تا حالا سر مزارش نرفتم من خیلی آدم حساسی هستم تو تلوزیون هم می‌دیدم یه بچه آسیب دیده یا مرده من میزدم زیر گریه حالا اینکه من یچسعی میکنم یادش نکنم چون می‌دونم دیونهه میشم احساس گناه دارم یعنی دختر من الان انتظار داره من برم سر مزارش و بهش فکر کنم یا خودش درکم می‌کنه ک اینقدر دوسش داشتم و داغش برام سنگینه حتی نمیتونم بهش فکر کنم چیکار کنم به نظرتون بهش فکر کنم و بشینم گریه کنم خودم رو خالی کنم یه هی خودمو بزنم ب اون راه و بهش فکر نکنم همین الانم دارم می‌نویسم تپش قلب گرفتم دخترم ازم ناراحت نباشه آخه خیلی دوسش دارم خودشم می‌دونه ولی فکرش دیوونم میکنه😭😭