ازون روز به بعد دونفره های زیادی رو باهم تجربه کردیم مث غذا پختن مث رقصیدن و بازی کردن و ظرف شستن و خونه مرتب کردن یه هفته بود از خونه داریمون می‌گذشت ما دلمون نمیومد این لحظه های شیرین که توی خونمون داشتیم و ول کنیم بریم بیرون .اینم بگم این یه هفته یه شب رفتیم روستا مامان و آبجیم مارو دعوت کردن حالا بماند که باژ بابام دعوا راه انداخت و اوقات تلخی کرد.خلاصه روز های خوبمون بیشتر می‌شد. یه روز ظهر با رضا سر سفره بودیم یهو دیدم یه چیزی عین ماهی داره توی شکمم لیز میخورع اونجا بود که من اولین تکون های تودلیم رو واضح احساس کردم قبلا هم تکون می‌خورد ولی به اندازه یه نقطه من زیاد احساسش نمیکردم .چقد هول کرده بودم هی میگفتم رضا نگا رضا بیچاره هول کرده بود فک میکرد من طوریم شده میگف کجارو نگا کنم چیشده کجات درد گرفته .گفتم درد ندارم بچمون داره تکون میخوره رضا زود دستشو گزاشت روی شکمم هنوزم داشت تکون می‌خورد جفتمون از شیرینی اون لحظه گریمون گرفته بود

۳ پاسخ

من دخترم تکون می‌خورد ذوق میکردم به شوهرم میگفتم وای ببین چجوری تکون میخوره دستتو بده من میگفت نه من نمیخوام ببینم

من دخترم 17سالشع یادمه اولین روز ماه رمضون تکون خورد چقدر حس عجیبی بود

اره خیلی لحظه ی خوبیه حالا هروقت دخترم تو دلم تکون می‌خورد به همسرم میگفتم دستشو میزاشت رو شکمم که اونم احساس کنه بعد دیکه دخترم تکون نمی‌خورد آنقدر جالب بود

سوال های مرتبط

مامان آرتین مامان آرتین ۱ سالگی
چه لحظه قشنگی بود ناهار خوردیم رضا گف یکم استراحت کن عصر بریم پیش دکترت چکاپ بشی گفتم منکه تازه رفتم گف حالا دوباره میریم ضرر نداره .عصر شد چون ماشین نداشتیم هواهم خوب بود با موتور داداش رضا رفتیم سرکوچمون بودیم که دیدم داداش رضا میگه شب میخاییم با مامان و بقیه بچه ها بریم کوهسنگی شام بخوریم شماهم بیایین رضا گف که داریم میریم دکتر اگه زود رسیدیم میاییم .رفتیم دکتر هنوز جنسیت بچه مشخص نبود البته من ۳ماهم تموم شده بود بخاطر درگیری های تعزیه و اسباب کشی اینا نتونستم سونو غربالگری رو برم تا جنسیت بچه رو بفهمم .دیگه دکتر معاینه کرد و گفت همه چی داره خوب پیش میره .بعد از دکتر پرسیدم جنسیتش مشخص نیس تعجب کرد گف تو الان چهار ماه هم داره تموم میشه جنسیتش نمیدونی دوباره بخواب تا بهت بگم .نگا کرد و خندید گف دوس داری چی باشه گفتم فرقی نداره سالم باشه گف شوهرت چی دوس داره گفتم شوهرم گفته اگه دختر باشه واست یه انگشتر میخرم اگه پسر باشه یه النگو میخرم و واقعا هم رضا همیشه این حرفو میگف .دکتره گفت خب به شوهرت بگو اول واسه من یه جعبه شیرینی بخره بعدم بره برا خانمش النگو بخره .چقدر خوشحال شدم همونجا روی تخت دراز کشیده بودم اشکام می‌ریخت دکتره بغلم کرد گفت الهی تو چقد احساسی بودی گفت حالا که اینجوریه بیا صیادی قلبش هم بزارم بشنوی دیگه شوقت کامل بشه .