شماهایی که دوتا بچه دارین رفتار بزرگه چطوره؟؟من پسر بزرگم ۱۰ سالشه کوجیکه ۴ سالشه.هربار کوچیکه زیاد اذیتش میکنه یه رفتار خطرناک نشون میده یه بار هولش داد از مبل افتاد لبش پاره شد یه بار توی چشمش زد و... بهش گفتم اجازه نداری بزنی باید دستشو بگیری از خودت دفاع کنی اگرم خیلی اذیتت کرد میزنی نباید اینقدر محکم بزنی ک اتفاقی بیوفته در حد سنش پشتش میزنی نه توی صورتی نه جای حساس اجازه نداری بزنی.بار اخری خیلی جدی و محکم گفتم نکن هربارم میزنه میگه حواسم نبود عمدی نبود درصورتی که خب از نظر من عمدیه چون هربار زیاد لجش میگیره این کارو میکنه.امشبم کوجیکه بهش شدت شیطنت کرد بعد میخواستیم بریم مهمانی تا کوجیکه نشست توی ماشین بزرگه محکم درو بست دستش رفت لای در منم به شدت عصبانی شدم زدم پس کلش گفتم مگه نگفتم این حرکات رو نکن مثل همیشه هم جوابش این بود ک حواسم نبود عمدی نبود.باید چه واکنشی نشون بدم؟؟واقعا کاراش خطرناکه
امشب که خیلی دعواش کردم.هربار چیزی نمیگفتم میگفتم خودش پشیمونه ولی امشب خیلی عصبانی شدم خیلی داد زدم

۸ پاسخ

وای وای من فکر میکردم بچه های من اینجورین الان دیدم نه بابا همدرد هم دارم
پسربزرگه منم ۱۰سالشه کوچیکه ۴سال دقیق همین رفتار دارع در برابر کوچیکه هرچه دعواش میکنم باخوبی توجیحش میکنم مثل اینکه نمیگم .یا میکه اول خودش شروع کرد میخواست نزنه منم نمیرنم یا میگه من که یواش زدم .یا میگه حواسم نبود خیلی کارای خطرناکی میکنم انقدر عصبانی میشم دلم میخوادبزنمش ولی میگم فکر میکنه کوچیکه بیشتر دوست دارم اونو دوست ندارم بیخیال میشم
بخدا درمونده درمونده ام

مشکل منم همینه

وای بچه های منم مثل سگ وگربه ان.روانیم کردن

دختر کوچیکم همه کار می‌کنه ولی دوتا پسرام هیچی نمیگن
نمی‌دونم درسته یا نه
احساس میکنم زیادی کوتاه میان
چون دختر از حق خودشون هم میگذرن.

از مشاور بپرس
یا از چت جی پی تی بپرس

آره ،پسر منم ۱۴ سالشه ،دخترم ۴ سال ،،،اصلا با هم نمیسازن ،بزرگه خیلی بد میزنه ،مثلا پرتش می‌کنه ،یا زیر پتو خفه می‌کنه ،یا دستش رو محکم پیچ میده ،........همش هم میگه هواسم نبود ،،،،،خیلی میترسم ،،،،،اصلا هم حرف گوش نمیده ،،،،خیلی یه دنده هست ،در هر زمینه ای ،،،،،دیگه داره ازش بدم میاد ،،،،شده یه بچه ی چشم سفید ،،،،،خود خواه ،😠😠😠😠

قطعا پدر باید پسر بزرگ رو توجیه کنه
مثلا با محروم کردن از چیزی که بینهایت دوست داره
دیگه اوضاع میاد دستش که اینکارا رو نکنه

رفتاره بزرگه بده همش دعوا دارن 😒

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق ۴ سالگی
سلام خانما یک نظر خواهی می‌خوام ازتون
من یک پسر ن دیک چهارسال دارم که خیلی شیطونه و جدا از شر و شیطون بودنش خیلی هم دست به زن داره بعد اینکه هروقت میریم مهمونی بچه ها بی که هستن اونجا رو میزنه همه ناراحتن از دستش هرچقدم باهاش صحبت میکنم اصلا متوجه نمیشه میگه ببخشید ولی دوباره به کارش ادامه میده وقتی هم جلوشو میگیرم خودمو میزنه این چند روز همش عید دیدنی رفتیم وچون دیگه خیلی اذیت کرد گفتم دیگه جایی نمیرم تا مادرشوهرش دیشب اصرار کرد بیا چرا بچه رو قایم میکنی بچه گناه داره منم گفتم پس دیر میام واسه افطار نمیام دیشب رفتم خونه خاله شوهرم و اینکه پسرم با توپ زد تو چشم یک از بچه های فامیل بعد اون بچه هم زد تو کمر پسرم منم گفتم باشه مشکی نیست زده خورده دوباره آخر شب دست یکی دیگه از بچه های فامیل رو کرد لای در و گاز گرفت ماهم وقتی داشتیم می رفتیم گفتم مامان برو بوسش کن عذر خواهی کن ازش بچه منم رفت جلو بوسش کنه اون بچه هم زد تو گوشش منم دوباره گفتم باشه مشکلی نیست نمیشه همش بچه من بزنه باید بفهمه که وقتی میزنی پس میزنن و اینکه از اون طرف باید عذر خواهی یاد بگیره حالا مادرشوهر م میگه چرا گذاشته بره معذرت خواهی کنه گور باباش که کتک خورده به درک چرا نوه من رو زدن بنظر شما من دارم اشتباه میکنم یا مادرشوهرم
مامان آیهان مامان آیهان ۴ سالگی
امروز اولین روز مهد پسرم بود ، بدون من که نموند من تمام سه ساعت رو کنارش بودم ، بعد خجالت میکشید اصلا حرف نمیزد یا اگر حرف میزد خیلی آروم پیش من حرف میزد که مربیشون اصلا صدای اینو تو این همه بچه نمیشنید ، بعد بچه ها چون این از همه کوچیک تر بود و خجالت میکشید و حرف نمیزد یکیشون که خیلی بی ادب بود هی میگفت من از این خوشم نمیاد پیش من نشینه بقیه هم به تبع اون همین حرف رو زدن ، وای داشتم سکته میکردم همونجا گریه ام ولی خودمو جمع کردم ، نسبت به پارسال که یه بار بردمش اصلا نمیموند میرفت فقط بازی ایندفه مینشست و توجه اش بیشتر بود اما مثلا مربی میگفت رنگ کن رنگ نمیکرد ، از یه طرف از این خوشحالم که اینقد این سه ساعت همکاری کرد و نشست از طرفی از اون حرفای بچه ها به شدت دلم شکسته و آخرشم مربیش گفت پسرت حرف نمیزنه ؟ گفتم حرف میزنه ولی اینجا خجالت میکشه ، اونجا بچه ها رو نگاه میکرد ولی با هیچ کدوم سعی نکرد دوست بچه ولی اومدم خونه با بچه های همسایمون کلی بازی کرد ، خدایا خودت کمکم کن پسرم رو راه بندازم خیلی سخته از طرفی از نطر روحی خودت داغون باشی و کلی دلشوره که یعنی همه چی درست میشه ؟ از طرفی باید محکم پشت بچه ات باشی ...
مامان آدرین مامان آدرین ۴ سالگی
مامانای گل کمک ازتون می‌خوام ببینم بچه‌های شما هم اینجورین پسر من خیلی حرف می‌زنه خیلی سوال میپرسه و خیلی بازی گوشی می‌کنه خیلی فضولی می‌کنه کلافم می‌کنه مثلاً یه کاری بهش میگم نکنه از قصد می‌کنه اذیت می‌کنه من حتی دکترم بردمش یک سال پیش اینا بود گفتش که بیش فعال حتی نیستش نمی‌دونم چیکار کنم از دستش کلافه‌ام شدم وعصبی شرایطم که فعلاً نمیشه مهد کودک نوشتش از یه طرف چند روزم مسافرت بودیم یه خونه خیلی بزرگ و حیاط دار بود حالا الان توی آپارتمان اومدیم خب می‌دونم یه علت بدقلق بودنش الان اینه،از لحاظ خورد و خوراکم خودم رعایت می‌کنم ولی خب پدربزرگ مادربزرگا یاحتی باباش کار خودشونو می‌کنن گوشی نمیدم بهش ولی باباش گوشی خیلی میده من واقعا نمی‌دونم چیکار کنم خیلی منو اذیت و عصبی می‌کنه لجبازیای علکس داره خصوصاً منو یه جاهایی عاجز میشم دو روز واقعاً از دستش کلافه بودم به نظرتون من چیکار کنم به جز اینکه بیرون ببرمش هرروز وبازی و اینا کنم باهاش دیگه نمی‌دونم چیکار کنم و اینکه مکمل بهش میدم موثره یا نه الان ماه سومش بود مکمل خودشو گیر نیاوردم مجبور شدم براش سانستول ایمونو بگیرم ولی حس می‌کنم سانستول بهش نمی‌سازه و خیلی شیطونش کرده و نمیتونه بشینه از امروز بهش ندادم شما یه راه حل دارین به من بگین من چیکار کنم؟
مامان شهریار مامان شهریار ۳ سالگی
سلام تا حالا شده کسی به خودتون و بچه‌تون حس منفی بده؟ به طوری که شب تا صبح خوابتون نبره؟!
من مادرشوهرم و جاریم اینجورین. مادر شوهرم مدام بچه منو با بچه جاریم مقایسه می‌کنه در صورتی که بچه من چهارسالشه بچه اون می‌ره کلاس پنجم همه‌اش میگی بچه جاریم اندازه بچه تو که بود فلان کارو می‌کرد فلان بازی رو می‌کرد کاردستی درست می‌کرد. بچه تو هیچی بلد نیست در حالی که بچه جاری من فوق‌العاده بی‌ادبه هنوز بلد نیست سلام کنه سر بزرگتر داد می‌زنه به شدت حسوده ولی هیشکی جرات نداره چیزی بهش بگه جاریم هم هر وقت بچه منو می‌بینه بهش خیره میشه میگه این چشه؟ چرا اینجوریه؟ در صورتی که بچه من عادیه و هیچ مشکلی ندارم
به شوهرم میگم اینا اینجوری به من می‌گن تازه یه چیزی هم بدهکار میشم اینقدر باهام دعوا می‌کنه که تو خودت مریضی و مشکل داری و تا یه مدت منتظر می‌مونه من یه اشتباهی کنم مثلا غذام بسوزه بهم میگه به جای اینکه بگی فلانی اینو بهم گفت آشپزی یاد بگیر.
خسته شدم خیلی تنهام هیشکی نیست باهاش دردودل کنم😔