پارت دو سزارین
همش چشم رو ساعت روبروم بود ساعت پنج و نیم بود ک من صدای دکترمو شنیدم از تو سالن ک گفت بچه ها مریض من و آماده کنید برا سزارین
یهو صدم ثانیه ثپش قلبم رفتم رو دو هزار😂بلند شدم نشستم رو تخت چشم خورد میز جلوم ک روش سوند بود😱بلهههه اونجا بود ک ترسیدم چون خیلی در موردش بد شنیده بودم تازه داشتم خودمو ب آرامش دعوت میکردم دوتا خانوم اومدن داخل و شروع کردن ب باز کردن بسته سوند
آقا اینجا بود من پاهام شروع کرد ب لرزیدن خانومه گفت نترس پاتو باز کن و فقط خودتو شل بگیر همین پامو باز کردم کلی بتادین ریخت و سوند ک ی شیلنگ نازکه بلند تقریبا سیلیکونی مانند بود و انداخت داخل اولش یلحظه سوخت و بعدش بهتر شد ینی اصلا اونجوری نبود ک شنیده بودم ی سوزش کوچولوی قابل تحمل اینم بگم خانومه هم کار بلد بود و مهربون در کل همه پرستارا خیلییییی مهربون و خوش برخورد بودن استرس و کم میکردن
ولی من تازه استرس هام شروع شده بود گفتن بیا پایین و سوار ویلچر شو بریم بخاطر سوزش سوند یکم پایین اومدن سخت شده بود ، اومدم و و سوار ویلچرم کردن ی شنل زرد رنگ انداختن رو سرم پاهام ی جا بند نبود انقد داشت میلرزید خیلی ترسیده بودم همش زیر لبم ذکر میگفتم هرکاری میکرد دست خودم نبود پاهام بشدت داشت میلرزید 😂 با خودم گفتم الان ک در و باز میکنن بریم سمت اتاق عمل شوهرم و مامانم و میبینم یکم استرسم کم میشه آخه یه چند دقیقه قبلش گفته بودن ب شوهرت بگو بیاد گوشیتو بگیره میگفتم الان اونجان دیگ ، در باز شد نگاه کردم دیدم هیشکی نیس خیلی ناراحت شدم دوس داشتم قبل رفتن ببینمشون هم آروم شم هم اینکه اونام بدونن ک دارم میرم ☹️
#بارداری#زایمان#فرزندپروری

مقالات مرتبط

سوال های مرتبط