امروز صبح یه لحظه خودم رو مثل گروه‌ موسیقی تو کشتی تایتانیک تصور کردم
چه موقعیتی؟به سختی وسیله های کف خونه رو جمع کرده بودم.
داشتم جارو برقی میکشیدم تو کسری از ثانیه رز دقیقا جلوی پام کلی باز اسباب بازی ریخت.
همسرم از خواب بیدار شده بود روی مبل پادشاهیش دراز کشیده بود خستگی خوابیدنش بره با صدای بلند داشت چرت و پرت های اینستاگرام رو نگاه میکرد.
خودم هنوز گیج و منگ و...
تو اون لحظه غرق شدن کشتی تایتانیک و همچنان تلاش گروه نوازنده اومد خاطرم.
چه تلاشی دارم میکنم!
برای اینکه یکم شرایط عادی به نظر بیاد‌.
در حالیکه یک ساعت بعد هم دوباره اوضاع خونه همون روال قبله.
ولی چرا دروغ؟
از اینکه اینقدر شل میگیرم راحتم.
راضی ام‌
که دخترم سبد توپ رو میاره با ذوق میریزه کف خونه.
نگران داد من نیست.
که پذیرفتم توان بدن من هرروز تمیز کردن خونه نیست،
همین که یه کوچولوی نه ماهه تو این فضا مشغول کشف و زندگیه.
که بعداز شام با دستای کوچولوش میاد کمکم وسیله ها رو بذاریم تو کمد.
با خودم میگم دوسال و اندی این خونه مرتب بود، تمیز بود و همه چی برق میزد.
حالا سرسری تمیز شه.
عوضش میشینیم با حوصله با هم بازی میکنیم.
عوضش این بچه با تن سالم داره میریزه میپاشه‌ مگه از این بهتر هست؟
این روزها پسرفت هیجده ماهگی رو داریم، هر کار خطرناکی میکنه، قشقرق میکنه دائم.
چیزهایی عجیب غریب میخواد.
میریزه میپاشه. منم راستش از قبل شل تر گرفتم.
نمونه ش بعد ناهار امروزش.
در حالیکه دو ساعت قبل خونه رو جارو کرده بودم🤣

تصویر
۹ پاسخ

آفرین بهت کاش میتونستم منم
بخدا کمرم صاف نمیشه انقددد خم و راست میشن

برای مایی ک دائم مهمون داریم و اونم بیشتر مهمون سر زده این مراحل شل گرفتن قفله فاطمه جان😂 میریزه بازی میکنه جمع میکنم مجدد تکرار تکرار تکرار تا خود شب… البته خودشم تو جمع کردن کمک میکنه 😍😂 مادر بودن کامل ترین عشق دنیاست برای من ک روزمرگی با این بچه اصلا تکراری و خسته کننده نیست خدا عزیزای دلمونو حفظ کنه برامون

دقیقاااااا مثالتون خیلی عالیه

کشتی داره غرق می شه اما ما هر روز مثل نوازنده های تایتانیک خیلی عادی سازمون رو می زنیم

اینجانب شلگیرترینم😅😅😅✌🏻✌🏻✌🏻

خونه منم همین وضعیت رو داره بسیاااار شل گرفتم از همون اولش و ایده ام این بود ریخت و کثیف شد ادم میشوره فدا سرش تا الان کارای خطرناکم اضافه شده ۳ تا لیوان شکونده ۲ تا ماگ ولی بازم عاشق مسئولیت گرفتن و کشف کابینتاس و من دلم نمیخاد هیچی بگم دیروز عین چی خونه رو تمیز کردم خدااااا سرشاهده یک ربع فقط تمیز بود از رو میزش هرچی غذا بود ریخت 😩و من همش یاد پت و مت میفتم موقع تمیز کاری انگار ن انگار هیچی تکون نمیخوره هیچوقت
حالا اینا خوبه اون روز اولی ک جنگ شروع شده بود عمه شوهرم از اصفهان اومده بود تاحالا نیومدن خونه ما خلاصه ما خونه مادرشوهرم دعوت بودیم اخرشبش گفتن اینجا خیلی صدا تیرو ضذ هوایی زیاده ما بیایم خونتون حالا خونه ما کاملا بمب ترکیده بود ظرف تو ظرفشوویی پر پف فیلا زیر میز نهارخوری کلی اسباب بازی وسط حال کلا بخام بگم یه بازار شام بود خلاصه ک نزاشتم بیان اون شب و فرداش اومدن و بماند ک چقدر پشت سرم حرف زدن و منو همسرمم یه دعوای مفصل داشتیم اماا بازم خوشحالم نزاشتم اون شب بیان بعدا علاوه بر حرفاشون میگفتن زنه عرضه نداره خونه کثیفه

کوچولوی نه ماهه رو‌نمیدونم از کجام اوردم

عزیزم حال خونه من هر ده دقیقه یه بار از این بدتره

کاش منم می‌تونستم بیخیال باشم و سرسری بگیرم دیگه دارم از وسواسی روانی میشم

تو یه مادر نمونه ای عزیزم 😍😍😍منم خیلی سعی میکنم شل بگیرم اما بعضی وقتا میشه بعضی وقتا نه 😩

سوال های مرتبط

مامان یارا مامان یارا ۱ سالگی
چندبار اینجا از احساسی بودن پسرم پست گذاشتم.

فکر میکردم زوده هنوز براش انقد ابراز احساسات.
مدیریت این همه احساس برای بچه به این سن واقعا چقد کار دشواریه.

پسرم از همون اوایل که بازی میفهمه و باباشو شناخته. میدونست مه با مامان بازی های نشسته و آروم میکنه و با باباش بازی های فیزیکی و بازی هایی ک نیاز ب فعالیت زیاد دارن.

اولین بار 6 ماهش بود وقتی وهرم تعطیلات عیدو خونه بود و روز 14 فروردین رفت سرکار و 7 عصر اومد خونه با اولین ذوق بیش از اندازه پسرمون مواجه شد خنده های بلندش جیغ های ممتدش. همسرم تعجب کرده بود که تاحالا اینکارو نمیکرد چی شد یهو؟ گفتم ببین دو هفته ست خونه ای حالا بچه 5.5 ماهه نبود چند ساعته تو توی خونه رو فهمیده.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

حالا از دیروز ب مدت 3 روز شوهرم رفته ماموریت تهران و مادرشوهرم خونه ماست. دیروز مهمون بودیم مهمون یکی از فامیلای مادرشوهرم که قراره بره حج. با اسنپ رفتیم و پسرم یکسر میپرسید بابا؟ و دستاشو 🤷‍♂️ اینجوری گرفته بود ینی بابا نمیاد؟
عصری رفتیم قدم بزنیم با مادرشوهرم و یارا باز پرسید بابا؟
شام میخوردیم میپرسید بابا؟
موقع خواب هم سوالش همین بود باز بابا؟

من هیچوقت بهش دروغ نگفتم سعی کردم حققیت رو بصورت مثبت بهش بگم همیشه مثلا میگفتم یه دونه میخوابیم پا میشیم یه دونه هم بخوابیم بعدش بابا میاد.

واقعااااا برام حجم این همه احساس بچه به این کوچیکی چقد ظرفیت داره؟
مامان نویان مامان نویان ۱ سالگی
سلام مامانا🤚 امروز یکی از تلخ ترین و پر استرس ترین روزهای مادر بودنم بود😢
نویان خیلی شیطون شده همش میره بالای مبلا بعدم میره رو دسته هاشون ..من همیشه حواسم هست که نیفته امروز نفهمیدم کی رفت نشست رو دستهای مبل یهو از پشت افتاد روی سنگ🥺وای الان که میگم حالم خراب میشه صدای سرش حتی اومد..من بچه سریع برداشتم بچم بدجور گریه میکرد و ترسیده بودم خودمم با نویان گریه میکردم و ترس تمام جونم و گرفته بود یه ربعی طول کشید تا آروم شد نشوندمش جلوی تلویزیون بود دیدم ساکت شده بچه تو شک بود تایم خوابشم بود دیدم بچم دراز کشید چشماش رمق نداشت در صورتی که مواقع عادی حتما من باید میخوابوندمش به کسر ثانیه خوابش برد و من بیدارش کردم صورتشو شستم گریه میکردم میگفتم فقط تو رو خدا نخواب بیدار بمون بچم داشت تو بغلم بی حال میشد میخواست بخوابه که با هزار سختی بیدار نگهش داشتم باهاش توپ بازی کردم جارو برقی کشیدم خونه رو که سرگرم شه و بیاد دنبالن بردمش حموم هوشیار بود و دیگه اون حال و نداشت که نزدیک ساعت ۳ و نیم شیر خواست بهش دادم و خودش خوابش برد و یکساعت بعدش با صدای تلفن ببدار شد و باز رو پام خوابوندمش نزدیک ۳ ساعت خوابید در صورتی که همیشه ۱ ساعت و نیم میخوابید اما خب چکش میکردم همش.......۷ بیدار شد یکم چرخید و بعد شامشو دادم کلی بازی کرد و شیطونی تا ۱۲،شب دوبار شیر خورد دو بار شام ....بعدم خوابوندم روپام ...
هنوز استرس دارم کسی نبود پیشم شوهرمم پدرش بیمارستان بود پیش باباش بود و من تنهایی مردم زیر بار این حجم از اضطراب...خوابم نبرده تا الان از این اتفاق....به نظرتون بخیر گذشته؟تو رو خدا یک لحظه هم از بچه هاتون چشم برندارین که اتفاق اصلا خبر نمیکنه
مامان نورا مامان نورا ۱ سالگی
تجربه واکسن ۱۸ ماهگی
دو روز پیش واکسن هیجده ماهگی دخترم و زدم
دو تا واکسن تزریقی سه گانه و mmr( یکی به دست و یکی به پا ) و یکی فلج اطفال خوراکی
بعد از تزریق واکسن بلافاصله بهش قطره استامینوفن دادم دخترم پاراکید نمیخوره بهش ساده میدم
بعد از اون با هم رفتیم خانه بازی و یه ساعت اونجا بازی کرد و خدا رو شکر خبری از پادرد نبود
توی خونه براش کمپرس با یه حوله سرد گذاشتم البته با کلی ترفند چون اجازه نمیداد
قطره رو طبق ساعت و ۴ ساعتی دادم با اینکه تب نداشت
در طول روز بازی میکرد و از قبل آورده بودم خونه مامانم که دورش شلوغ باشه و بازی کنه
شب ساعت دو نیم دمای بدنش یکم بالا رفت تا ۳۷/۷ چون اجازه نمیده تن شویه کنم جوراب نمدار با آب ولرم براش پوشیدم و با بازی یکم زیر بغل و شکمش و پارچه نمدار با آب ولرم گذاشتم و تبش کنترل شد
تا صبح هوشیار بودم ولی خدا رو شکر اتفاق غیرقابل کنترلی رخ نداد
روز دوم تب نداشت و خدا رو شکر پادرد هم نداشت
تجربه من این بود که خدا رو شکر برای دخترم واکسن خیلی سهمگینی نبود و اگه تبی هم باشه قابل کنترل بود
راه رفتن کودک بعد واکسن به پادرد نداشتن کمک میکنه
قطره رو سروقت دادن مهمه
بعضی اوقات تن شویه با آب ولرم تب و سریع پایین میاره و جای نگرانی نیست
اگه بعد واکسن کودک و جایی ببریم که دوست داره درد و فراموش میکنه
امیدوارم برای همه بچه ها واکسن سبکی باشه ✌