سلام بچه ها من غیبت داشتم چندتا از دوستان سراغمو شخصی گرفتم ممنونم بفکرم بودید والا بلایی سرم اومد که هنوزم درگیرشم بعد عمل پرستار گرفتم مادرشوهر هم بود تا شد یه روز پرستار کار داشت دوروز پمپ آب خونمونم خراب شد مجبور شدیم بریم خونه مادرشوهرم باشیم دقیقا اون روز خواهر شوهرم رفت بیرون با دوستاش شوهرم بچه هارو برد بگردونه منم گفتم برم حموم مادرشوهرم اومد باهام این مدت نذاشت من تنهایی برم حموم همش مواظبم بود خلاصه اومدیم بیرون قرار بود با دوستش بره خرید گفت من میرم زود برمی‌گردم منم داشتم لباس میپوشیدم پسر خواهر شوهرم برزین مهر خواب بود یعنی فقط منو اون خونه بودیم داشتم موهامو سشوار می‌کشیدم متوجه صدای در نشدم دیدم شوهر خواهر شوهرم اومد آخه این کارش تهرانه خیلی کم میاد بیشتر آخر هفته . منم همچین هول شده بودم یه پیراهن بندی تنم بود اینم انقد چرت و پرت میگفت اومد تو اتاق من با زور و داد اومدم بیرون از پله ها برم پایین پیراهن به پام گیر کرد از پله ها افتادم ارنجم تا مچ دستم مو برداشت پشت کمرم بدجور ضربه دید کبود شد با پشت سرم پاره شد از حال رفتم نفهمیدم دیگه چی شد که بیمارستان رفتم داغون ترسیده حال خراب الان همه جونم درد می‌کنه خوشبختانه بخیه عملم باز نشده بود حالم خیلی بده به کسی چیزی نگفتم دفعه پیش به شوهرم گفتم چاقو کشی شده بود از طرفی خواهر شوهرم می‌خاست جدا بشه بخاطر بچه برگشتن به همه گفتم چشمام سیاهی رفت انقد درد دارم که همش مسکن میخورم میخابم با هر صدایی قلبم میخواد از جاش دربیاد من تجربه تجاوز تو بچگیو داشتم هنوزم تو ذهنم هست این اتفاق بیشتر منو عذاب میده

تصویر
۱۶ پاسخ

خواست تجاوز کنه بهت😳😳😳

ایشالله زودی خوب بشی عزیزم.
وااای چ لجنیه مردیکه
خدا به اون بچه رحم کنه اون مامانش اینم باباش 🥹

واای خدای من.چقدر وحشتناک

عزیزم اتفاقا امروز تو فکرت بودم خدا سلامتی بده انشاالله

کاش به مادر شوهرت بگی عزیزم اینطور که نمیشه بگو ترسیدم بگم شوهرم کاری بده دستمون ..... الان حالت چطوره عزیزم

خدا سلامتی بده عزیزم عمل چی شدی

وای خدا به شوهرت بگو والا چیز قایم کردنی نیس یبار فرار کردی دفعه بعد میخوایی چیکارکنی خدایی نکرده اومد خونتون اینا

یا خدا لطفا به همسرت بگو خواهشاااااا بعدا خدانکرده زبونم لال تجاوز کنه تو رو مقصر میدونن این لاشی که گفتی صد درصد نقشه ها سرشه اشغال

یعنی میخواست دست درازی کنه بهههت؟؟؟

سلام عزیزدلم خوبی بهتری
چقدر بد الهی بمیرم برات خدارو شکر گذشت سعی کن بهش فک نکنی
نفهمیدم عمل کردی

خدالعنتش کنه😔😔😔😔

وای چقدر وحشتناک
خدالعنتش کنه

خداکمکت کنه عزیزم خیلی سخته این چیزایی که گفتی.خدابراش نسازه

ای بابا
بالاخره باید یه راه چاره باشه
اینطوری نمیشه که

واقعا سخته کاملا درک میکنم منم تجربه داشتم 😢🫂

این عکس ارنجمه که کبود شده 😔 پشت سرم بخیه خورده داغونم یعنی اصلا دیگه روحیه هیچیو ندارم همش تو خودم هستم حرف نمی‌زنم فقط میخام خواب باشم 😔😔😔😔😔😔😔

سوال های مرتبط

مامان گل پسر👶
ایران مامان گل پسر👶 ایران ۴ سالگی
سلام امشب با داداشم رفتیم پارک شوهرم نبود بعد ی دوتا پسر که چند سال از پسر من بزرگتر بودن هیکلی جلو سر به پسرم گفتن برو پی کارت برو خونتون پسرم ناراحت اومد به من گفت منم گفتم برو بازی اگه بازم گفتم بگو خودتون برید منم میخواهم بازی کنم پسرم رفت من زیر نظر داشتمش که پسرم از سراسر رفت بالا اومد پایین باز جلوش گرفتن من فوری بلند شدم خودم به پسرم برسون تا رسید ن من بزرگ زد تو کمر پسرم محکم طوری که پسر افتاده با صورت تا منو دیدن دویدن واقعا مادر چیه و منی که هرگز همچین روی از خودم ندیدم یعنی تو شوکم که این من بودم این رفتار کردم خلاصه منم دویدم دنبالشون شاید اگر دستم بهشون می‌رسید تکیه پارشون میکردم رفتن پیش پدر مادرشون منم رفتم بالاش.ن اومده میگه چته خانم خجالت نمیکشی با این هیکلت افتادی دنبال بچه ها منم گفت که اینجوری البته با عصبانیت زن برگش گفت خوب مواظب بچت باش دیگه نفهمیدم هرچی فحش به دهنم اومد براشون کردم اومدم خونه هنوز اون منی که تا امشب ندیده بودم جلو چشم باور نمیکنم من بودم دیگه بماند داداشم رفت صحبت کرد اینا نمیدونم ی جوری حالم تو شوکم😥🥺
مامان نیلا مامان نیلا ۴ سالگی
پایان استرسی که ۴ سال و نیم باهام بود ...
دخترم ۲ ماهه بود گفتن قلبش صدای اضافه داره ببریم اکو
شوهرم میگفت هیچی اش نیست نمیخواد .
شبا که دخترم میخوابید تازه حال خراب من شروع میشد درباره صدای اضافه قلب بخونم و اینکه میتونه وضع خیلی بد باشه
پیش شوهرم گریه کردم گفتم بیا ببریمش گفت تو باید استرس ات رو کنترل کنی
بعد از یکسال که چندتا دکتر ترسوندن راضی شد ببریم
دکتر گفت دریچه ریوی اش مقداری تنگه و آئورت
یک سال دیگه ببریم . سال دیگه دخترم اینقدر گریه کرد موقع اکو که باعث شد عدد تنگی رو زیادتر نشون بده
تا امسال ...
مثل خانوم خوابید تا دکتر اکو کنه بعدشم گفت تنگی خیلی کمتر شده و دیگه نیاز نیست بریم
شوهرم مدام میگه اینا فقط کیسه میدوزن برای مردم . از اولم چیزی اش نبود
حالا یه نفر برسه بگه یه بچه بیار
مگه دیده من یکسال چی کشیدم تا بچه رو ببره دکتر
مگه دیده ۴ سال و نیم گوشه ذهنم درگیر بود نکنه پیشرفت کنه
یکی دیگه بیارم و چیزی اش باشه که عمرا بعد از یکسال هم ببره دکتر
همیشه میگن نزدیکتر از مادر نیست . ولی مادرم هم ندید چی به من این سال ها گذشت و راحت میگه یکی دیگه بیار
خدایا شکرت که همیشه تو پناه من بی کس بودی💓
مامان محمد حسام مامان محمد حسام ۴ سالگی
خانما میخوام درد و دل کنم من و شوهرم 7 ماه صحبت کردیم زیر نظر خانواده ها و ازدواج کردیم از اول ازدواجمون شوهرم قصد داشت منو تغییر بده و به قول خودش شبیه خودش کنه و از این طریق افسار زندگیش رو دستش بگیره من وابسته خانواده ام هستم مخصوصا مادرم اون هم میدونست و با خانواده ام در افتاد و یکی یکی پاشون رو از خونه ام برید تا به قول خودش من مستقل بشم تو این گیر و دار من باردار شدم در حالی که با کل خونواده ام قهر بود تو دوران بارداری خیلی اذیتم کرد و من از ماه هشت بارداری افسردگی گرفتم تا سه ماه پس از زایمان حالم بد بود ولی تو اون روزا تنها دل خوشیم و دلیل زندگیم پسرم بود الان هم جونم به جونش بسته است نمی تونم یه لحظه دوریش رو تحمل کنم پسرم هر چی بخواد بخره به من میگه چون باباش براش نمیخره حتی لباساش رو مامانم اینا می‌خرن دکترش رو خودم میبرم خلاصه که باباش هیچ احساس مسئولیت نداره ولی پسرم باباش رو بیشتر از من دوست داره به من میگه من تو رو دوست ندارم بابام رو دوست دارم خیلی دلم گرفته
مامان کشمش (نازنین)🤭 مامان کشمش (نازنین)🤭 ۴ سالگی
نمیدونم ناشکریه یا نه
من و همسرم زمانیکه کرونا شد تصمیم گرفتیم که هیچ وقت به بچه فکر نکنیم
هیچ وقت نه قبل نه بعد کرونا برای بچه دار شدن اقدام نکردیم خواست خدا بود و اردیبهشت متوجه شدم باردارم
تمام بارداری با استرس گذشت هماتوم امنیو بی اشتهایی در حدی که وعده های اصلی رو به زور میخوردم و مرسانا وزن نمی‌گرفت و خدا میدونه چقدر سونو رفتم ان اس تی رفتم هر سری هم که میرفتم یکی دوماه از همسن و سالهاش از نظر قد و وزن عقب‌تر بود تا بالاخره به زور در چهل هفته با وزن 2500 به دنیا اومد
از روزی هم که به دنیا اومد با هزاران مشکل دست و پنجه نرم کردیم رشد کند قد و وزن .بی اشتهایی .پنومونی
مدام هم زیر نظر هر دکتری که فکرش رو بکنید بود تغذیه کودکان اطفال و...
دیروز جواب آزمایشش اومد دیددیم آنزیم‌های کبدیش بهم ریخته تروییدش پرکاره و ارجاع دادن متخصص گوارش که جذب مواد غذایی به خوبی انجام نمیشه
میدونم شرایط خیلی ها از من سختتره
اما احساس میکنم دیگه کم آوردم
ما که از خدا بچه نخواسته بودیم چرا زمانیکه خودش تصمیم گرفت بهمون بچه بده یه بچه سالم نداد
بخدا اینقدر با مرسانا از این دکتر به اون دکتر رفتم رسما کم اوردم