من امدم خونه زایمان نکردم‌چون اصلا درد نداشتم دهانه رحمم بسته بود
لکه بینیمم فقد همون دوبار بود..
من شب ۲۶ لکه بینی داشتم نرفتم دکتر گفتم شاید یه چیز طبیعی
ظهر فرداش دوباره لکه بینی داشتم رفتم بیمارستان از ساعت ۳ ظهر من بیمارستان کمالی بودم ازم ان اس تی گرفتن و تشکیل پرونده دادم تا ساعت دو شب زمان برد
گفتن باید بری زایشگاه منم از طبیعی خیلی میترسیدم کلی استرس داشتم و گریه کردم ...
تا ساعت ۴.۳۰ صبح من پایین منتظر بودم ببرنم بالا زایشگاه چون تخت نبود بالا وهر دوساعت دونفر میفرستادن
اصلا به اینم توجه نمیکردن درد دارشته باشی یا نه باید صبر میکردی خیلی افتضاح بود😖
فقد خداروشکر میکردم درد ندارم اگ داشتمم کسی اونجا بهت توجه نمیکرد ت باید صبر میکردی ساعت ها تا بری بالا زایمان کنی تازه سرتم داد میزدن ک چرا انقدر درد داری باید تحمل کنی 😐
ساعت ۴٫۳۰منو بردن زایشگاه ت یه اتاق تنها بودم و دکترا میومدن بهم‌ سر میزدن‌ میرفتن
یه عالمه صدا های وحشتناک میومد اتاق بغلی من چهار صبح رفتم داشت زایمان‌ میکرد تا ساعت هفت و نیم همش جیغ میزد دکترا هم سرش داد میزدن بدتر ادم استرس میگرفت
میومدن به من سر بزنن میگفتم دیگ الان میان ب منم امپول فشار میزنن دردام شروع بشه برای زایمان

تصویر
۲۳ پاسخ

میمردن ببرن سزارین 😒

ساعت ۱۲ دکتر اومد بالا سرم گفت الان چطوری لکه3️⃣ بینی داری یا نه منم گفتم ندارم
و گفت که باید معاینت کنم ببینم چند سانت دهانه رحمت بازه
واااای چقدر بد بود تا ارنج یهو دستشو کرد تو واژنم صدام تا انوسر رفت
گفت ت که اتقدر درد داری واسه معاینه چجوری میخوای طبیعی زایمان کنی
یعنی بدتر ادمو دیونه میکنن با حرفاشون بجای اینک ارامش بدن به ادم
بعد معاینه گفت دهانه رحمت بستست میتونی ترخیص شی تا تریخص شمم باز چند ساعت طول کشید من ساعت ۶ غروب رسیدم خونه یه دوش گرفتم تا الان خوابیدم

فقد دعا میکردم ک زایمان نکنم برم خووونههه
تا ساعت نه صبح من صبر کردن لکه بینی هم نداشتم
دکتره بهم گفت من معاینت نمیکنم تا دوباره لکه بینی داشته باشی چون احتمال داره با معاینه من دهانه رحمت باز بشه و تو هنوز دوهفته هم وقت داری
ساعت ۹ صبح اومدن بهم گفتن ک میبرنم بخش خیلی خوشحال شدم فعلا زایمان نمیکنم اون چیزایی ک ت زایشگاه دیدم واقعا حالمو بد کرده بود
ت بخش بهم گفت یه روز باید بستری شم اگ لکه بینی نداشتم برم خونه اگ داشتمم دیگ ببرنم بالا برای زایمان

کاش بری بیمارستان البرز اونجا باز بهتره تا کمالی

اصلا نمیفهمم داد میزدن سرت یعنی چی !مگه میشه؟ بیخود میکنن

ببین اگه قصدت زایمان طبیعیه از الان ورزش کن اون بیمارستان هم نرو

اگه بخاطر معاینه اون همه جیغ کشیدی و ترسیدی پیشنهاد میکنم طبیعی زایمان نکن
چون تا زایمان ۱۰ بار معاینه میکنن بعد ممکنه کیسه آبتو پاره کنن بعد درداش که ۱۰ سانت برسی به کنار بعد به مقعدت فشار میاری برای زور زدن هم به کنار
اصلا قابل تصور نیست باید تجربه کنی
و چون خیلی حیلی می‌ترسی همون سزارین بیار بهتره برات

چرا سزارین اختیاری نمیکنی؟؟
بیمارستان دولتی واقعا اذیت میکنن
اگه میتونی برو خصوصی

چقدر اذیت داری میشی .بخاطر ترسی ک داری .توکل بخدا .انشالله ک فقط راحت زایمان کنی

برای زایمان اصلا عحله نکن عزیزم انقداین دوهفتم زودبگذره ک نفهمی چطورگذشت شب بیداریاخستگیا مادربودنت شرو میشه دیگ ب هیچکاری نمیتونی برسی جز بچت این دوهفته قشنگ استراحتاتوبکن بخاب که نینیت بیاد دیگ خاب ازچشات میره منم خیلی عجله داشتم برازایمان الان میفهمم استراحتام گشت گذارام تمومشد خیلی خوشحالم بابت دخترم اولین نورچشمیمه انشاالله توام همین روزازایمان میکنی بابچت برمیگردی خونت

چ بددد
وای بیمارستان دولتی اینجوریه
میگن هرچقد پول بدی همونقد اش میخوری دقیقا همینه
من‌سر پسرم تو اتاق عمل ی پرستار فقط وظیفش این بود ب من ارامش بده موهامو ناز میکرد و هی تنفسمو چک میکرد و ...
انقد رفتار پرسنل عالی بود ک‌اصلا حس نمیکردم تو اتاق عملم
بعد عملم که رسیدگی عالی بود
خودشون شیاف گذاشتن برام
کلاس شیردهی گذاشتن نحوه شیر دادن ب نوزاد و‌پوشک‌کردن و ... همرو اموزش دادن عالی بود
این سری ام میرم‌خصوصی
ب شوهرم گفتم شده طلاهای دستمو بفروشم میرم خصوصی مگ ادم چن بار میخواد زایمان کنه ک اینقد عذاب بکشه تو دولتی
فامیلامون دولتی زاییدن اصلا تجربه‌خوبی ندارن

چقدررررر بد. من سر زایمانم خداروشکر پرستارا خیلیییی خوش رفتار بودن. لحظه های آخر یه خانمی تقریبا چهل ساله می‌خورد. نشسته بود کنار تختم دستمو گرفته بود هی میگفت دخترم تحمل کن .عزیزم ...مث یه مادر واقعا خداخیرش بده.

دختر ته دلتو خالی نمیکنم تو هنوز رحمت باز نشده چجور میخایی طبعی زایمان کنی جرواجر میشی تا بچه بیاد بیرون همم دستکاریت میکنن دیگ بدتر
برو سزارین شو خودتو بچتو راحت کن تمام باز هرچی صلاحه خداس

جای دیگه کجاراسراغ دارین که خوبه باشه

کمالی چرا رفتی من اونجا زایمان کردم مثل سگ پاچه میگرفتن

بدن با بدن فرق داره زایمان اولم از بس راحت بود دومی خیلی سخت والان از این زایمان سومیم بدجوری استرس دارم

دقیقا چند هفته و چند روزی؟

وای عزیزممم الهییی انشالا ک سزارین بشی راحت بشی انشالا 🥹

خب چ کاری بوده وقتی دردنداشتی رفتی بیمارستان؟باب لکه بینی ک نمیرن بیمارستان من اللن دوماهه لکه بینی دارم بیمارستانم رفتم ولی دکترم گفت نبایدمیرفتی چون چیزی نیی

واییی😐 من با اینکه 38هفته دهانه رحمم3 سانت باز شد سزارینم کردم معاینه هم کردن🥲 پرستارا موهام نوازش میکرد تو عملمم دکتر تا بچه بیار یه لحظه هم ساکت نشود🫡هعی باهام حرف میزد استرس نگیرم از بس میترسیدم تو عمل تنگی نفس کردم😕😕کلن فقط اون تیکه یادم میاد اصلن یادم نمیاد چه چجوری رفتیم بیمارستان

کمالی نرو برو جای دیگ

وای بیمارستان کمالی رو انقدر بد گفتن ازش که همون بهتر اونجا زایمان نکردی

منم از طبیعی وحشت دارم😶

سوال های مرتبط

مامان زهرا مامان زهرا ۳ ماهگی
ادامهه پارت ۳
ماهم نگران بابت ۲۴ نشتی و جون بچه رفتیم امام رضا و اونجا معاینه و ان اس تی گرفتن گفتن کیسه ابت پارست و باید زایمان کنی و منم هیچ دردی نداشتم😢
خلاصه ساعت ۳ شب بستری شدم و به منو مامانم یه اتاق دادن واقعا رسیدگیشون خوب بود دیگه ان اس تی و سرم گرفتم تا ۷ صبح اومدن معاینه گفتن دو سانتی و سرم فشار زدنو درد من یواش یواش شروع شد منم گفتم بیام پایین ورزش ولی گفتن باید ۴ سانت بشی
و درد من بیشتر میشد هر یه ساعت میومدن معاینه و من ساعت اول نزدیک شده بودم و دردم واقعا دیگه زیاد داشت میشد ۹و نیم شدم ۴ سانت و اجازه دادن بیام‌پایین و بهم‌ورزش دادن و منم تا میتونستم انجام‌میدادم ولی همش بالا میاوردم هرچی میخوردم بالا میاوردم و بی حال شده بودم ده نیم بود که واقعا دیگه دردام تحملش سخت بود و احساس دستشویی داشتم معاینه کردن و من ۷ و۸ سانت بودم و من دیگه نمیتونستم سر پا وایسم
ماما منم مامانم شده بود ماساژ میداد خدایی ماساژو ورزش خیلی خوب بود
و من‌دیگه سر پا نمیتونستم رو تخت دراز کشیدم و زور و تحمل و فشار و درد..ادامه
مامان ارسلان مامان ارسلان روزهای ابتدایی تولد
مامان جوجوممد مامان جوجوممد ۱ ماهگی
تجربه زایمان ...
جمعه شب ساعت ۸ دکترم گفته بود بیا برای بستری رفتم بیمارستان ساعت ۱۰ بستری شدم بهم سرم وصل کردن و قرص زیر زبونی دادن(قرص‌فشار) از ساعت ۱۲ تا ۱ داخل زایشگاه راه رفتم بعد دراز کشیدم از ساعت ۲ دردارم کم کم شروع شد
خیلی دردای شدیدی میگرفت از ساعت ۲نیم دردام منظم شد میگرفت و ول میکرد از شدت درد جیغ میزدم تا ساعت ۴ صبح درد میکشیدم ساعت ۴ صب معاینه شدم ۴ سانت بودم کیسه ابو پاره کردن و زنگ زدم به دکتر بیهوشی برای امپول اپیدورال ک از شانس بد من من دکتر جواب نمیداد و من از شدت درد داشتم جون میدادم التماس میکردم خودشون امپولو بزنن ک اصلا قبول نمیکردن انقد اسرار کردم که بهم امپول مسکن زدن و من از ساعت ۴ تا ۶ صب بیهوش شدم وقتی بهوش اومدم ک بهم میگفتن پاشو بیا رو این تخت بریم زایشگاه میگفتم نمیتونم پاشم خیلی بیحس بودم دوباره بیهوش شدم دوباره ک بهوش اومدم رو تخت زایشگاه بودم ک ماما بهم میگف زووور بزن ساعت ۷ دکترم اومد (امپول بیحسی داخل سرم بهم زده بودن
حین زور زدن درد نداشتم فقط فشار بهم میومد) دکترم که اومد امپول داخل پا رو زد بهم گفتن زور بزن زور بزن دوتا زود زدم بیهوش شدم
بچه رو خودشون کشیدع بودن وقتی بهوش اومدم داخل ریکاوری بودم
و بچم ساعت ۷نیم بدنیا اومده بود
ولی در کل خیلی بهم سخت گذشت زایمان طبیعی و از من ب شما نصیحت خودتو قبل از زایمان اماده کنین چ سز چ طبیعی بدرود
مامان الین و آوین مامان الین و آوین ۴ ماهگی