تقریبا ۲ بعد از ظهر وقتم آزاد شد و ناهار خوردیم،
راد بعد از ناهار اصرار کرد که با بابا جون جون بره سره کار
منم مقاومت نکردم فقط لباسی پوشوندمش که خاک نشینه روی پوستش ، چون خونه قدیمیه و خاک مرده
با رفتنشون بادمجونهاییکه از دیروز تو آفتاب گذاشته بودمو آوردمو ترشی بادمجون شکمپر آماده کردم یه تیکه نباتم گذاشتم روشو درشو بستم
رفتم سراغ لباسهاییکه باید اتو میکردم
تموم که شد یه تی خونه رو کشیدم که صدای در اومد
همسرم و راد با یک کارتون اومدنو با سرعت یسری کارها کردنو
گفتن دوتا بچه گربه است دستش نزنیا 😳😳😳 شیرشونو دادنو رفتن
ت
من با حیوون هر نوع حیونونی تو خونه مخالفم حریف تمیزکاری ایناییکه زبونمو متوجه میشن نمیشم چه برسه به اون بی‌زبون‌ها
خلاصه رفتم در جعبه رو باز کردم فکر میکنم نوزاد گربه هستن چون نه راه میرن و نه میبینن
مامانم تازه از سره کار برگشته بودو بهم زنگ زد جریانو بهش گفتم،
ادامه داد که هر دو ساعت باید بهش شیر بدین و …
خلاصه که بعد از ظهر تو فکر گربه‌ها بودم که یک کلاغ اومد پشت پنجره‌ای که کارتون گربه‌ها بود🙃🙃🙃
سریع پنجره رو بستمو لامصب شکارچی ، عاشقه کلاغم
به همسرم گفتم فقط تا زمانی اینجا باشن که راه افتادن و دیدشون خوب شد، اسیر شدیم بخدا

چند شبه قبله خواب میاد پیش من
چندتا کتاب براش میخونمو یه داستان مفید آموزشی از بچگیه خودم میگمو میخوابه
این چند شب وسط داستانها میگفت منو محکم بغل کن و من هر بار میگفتم ماما دردت میگیره و اونم اصرار نمیکرد میگفت پس ماساژم بده
امشب یهو گفتم بزار محکم بغلش کنم چرا اینقدر مقاومت می‌کنم
باورتون نمیشه تویه ۲۰ ثانیه خوابید🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️❤️❤️❤️
بچه‌ها هر چیزی موقع خواب میخوان براشون انجام بدید میرن تو عمق خواب

تصویر
۸ پاسخ

افرین مامان عماد حس ارامش و دلگرمی گرفته ازتون قبل خواب...منم کلا با حیوانات مشکل دارم و میترسم ازشون همسرم ماه پیش برای پسرم دوتا عروس هلندی خرید ۱ هفته بزور نگهشون داشتم اخرم گفتم من نمیتونم تمیزشون کنم خونه بو میگیره برشوت دار ببر...از گردنت بازشون کن حیوون خونگی سخته نگهداریش

😍😍❤️❤️.

ممنون برای تایپک های قشنگت

برنامه غذاییتو بذار دوست دارم مث پسرت تپل باشه
چقد بچه تپلی دوست دارم خدا

دختر منم همیشه موقع خواب میگه مامان منو بغل میکنی عشق میکنم موقع بغل کردنش سریعم خوابش میبره

ای جان

مرضیه جون یه عکس و رسپی از ترشی بزار و بگووو دلمون خواست
راستش منم با نبات گذاشتن توی ترشی موافقم خیلی خوشمزه میشه

ای ننه صندلیش براش کوچیک شده بامزه شده😍

سوال های مرتبط

مامان 💙راد💙 مامان 💙راد💙 ۳ سالگی
امروز بعد از دو تا مصاحبه مهد کودک و مثبت شدن نتیجه مصاحبمون، و بازدید ما از سه تا مهد کودک دیگه و پرسش‌های ما از اونا باعث شد بلاتکلیف بمونیم، کجا ثبت نام کنیم!!!
همسرم تو محیط کارش با آدمهای خوبی ارتباط داره، و هر کدومشون متوجه شده بودن که میخوایم راد رو بزاریم مهد جاهاییکه خوب بوده رو معرفی کردن
و از طرفی گفتن که اصلا نفرستینش تا پیش ۲… و بچه نیاز نداره بره مهد
و به درد خونواده‌هایی میخوره که مادر شاغله و تو محیط خونه نیست
همسرم هم امروز بعد از ظهر به من میگفت تو که کارت تو خونه است و دور کاری و بهتره که نره، پیشت بمونه و …
😳😳😳😳
وااایییی من… دیگه گنجایش مجاب کردن ندارم🫠🫠🫠🫠
به همسرم گفتم آخه فقط راد با منو تو در ارتباطه کسیکه این راهنمایی رو بهت گفته دارن بچه‌هاشونو به صورت گروهی بزرگ میکنند یا تو خونه مامانه خانومشه یا خونه پدریشون
و اینکه راد اصلا دورش بچه نیست همه بزرگن و سن بالا، یا اگر بچه‌ای هست جنسیتش باهاش یکی نیست
من مهد رو برای ارتباط با بچه‌های دیگه و ارتباطهای اجتماعیش در نظر گرفتم، و حتی دیدگاهم اینه که استقلال شخصیتی بگیره
خلاصه که دارم قاطی میکنم😂😂😂
ساعت ۱۲ تا ۲ که برقمون قطع شد تصمیم گرفتم بعد از ناهار سیر ترشی درست کنم روش تاریخ بزنمو بمونه برای چندین سال آینده
تقریبا ۱۵ کیلو سیر رو جمعه پوست گرفته بودیم(خیسشون کردم که راحت پوستش کنده شه)
تنگ‌های شیشه‌ای رو آماده کردم فلفل سیاه‌های نسابیده رو شب تا صبح تویه آب خیس کرده بودم و بعد با سرکه و نمک جوشوندمشون
سیرهارو ریختم تویه تنگ و یه مقدار رب انار با سرکه سیب قاطی کردمو ریختم داخلشون و فلفل‌ها رو اضافه کردم.
به تاریخ امروز دو تا تنگ بزرگ‌ سیر ترشی گذاشتم تا سالهای بعد😅✌🏼
مامان 💙راد💙 مامان 💙راد💙 ۳ سالگی
اینم نتیجه یک پریز سه کاناله مخفی😂🤩🤩

امروز یه ویس گوش دادم راجب ضربه زدن بچه‌ها به مادر یا پدر

مادری بود که میگفتن بچه‌اشون تویه ۵ سالگی هنوز بهش تو شرایط خاص( مثل مهمونی، سره کار،جلساتی که مجبوره بچه‌اشو ببره و …) میاد کنارش و با دست ضربه‌ میزنه و آروم نمیشه هر چقدر باهاش همدلی میکنه

با توجه به گفتگویی که با مشاوره داشت و داشتن ریشه یابی میکردن
مادر میگفت ممکنه تقلید از دوستاش باشه که رد شد
(اکثر مامانهای اینجا میگن منو باباش اصلا اینکارو نمی‌کنیم و از بچه‌های فامیل یا دوستاشون یادگرفتن که این موضوع هم رد شده)
میدونید ریشه‌اش چی بود؟!

⭕️بی توجهی⭕️

اون لحظه‌ای که بچه شروع به اینکار میکنه مسیر توجه رو پیدا کرده
اصلا مهم نیست که خوبه یا نه( راه سریع توجه)
پس اول با بچه همدلی و بعد از محیط دورش کنید یه گوشه دنج،یه اتاق دیگه، و اونجا علت کارشو بپرسید اگر جواب نداد فقط به مدت ۱۵ دقیقه اونو بغل کنید آرامش بگیره و ممکنه پستون بزنه اما حتی دورا دور کنارش باشید و با دلایل و فکرهای دیگه سرگرمش کنید تا بتونه همراهتون شه تو اون شرایط
این مورد تویه بعضی از بچه‌ها که مهد یا مدرسه میرن هم بررسی شده
و بچه بعد از مدتی که از پدر و مادر دور میشه بعد از دیدنشون شروع به زدن و پرخاش کردن میکنه
اگر بتونید روزانه فقط ۱۵ تا ۲۰ دقیقه بچه رو بغل کنید و در مورد دوست داشتنش صحبت کنید و بگید که وقتی نیست به اون فکر میکنید و دلتون براش تنگ میشه و همینطور به این فکر میکنید که وقتی برمیگرده ،چه صحبتهایی بکنید و یا چه بازیهایی

اینجوری بچه آرامش میگیره

ممکنه چند روز زمان ببره اما نتیجه‌اش واقعا لذت بخشه😍✌🏼

من انجام دادم و خیلی خیلی راضی هستم❤️❤️✌🏼✌🏼
مامان 💙راد💙 مامان 💙راد💙 ۳ سالگی
امروز ما هم مثل خیلیها تو خونه گذشت
همسرم سره کار بود و راد تا بعد از ظهر پیش من بود یسری بازی‌ها با هم انجام دادیم
ناهارساندویچ مرغ پختم
مرغ رو آبپز کردمو ریش ریش شدن با پیاز خلالی سرخ شده و قارچ تفت داده شده میکس کردمو لایه نون باگت گذاشتم و با پنیر گودا تو میکر گذاشتم
خوشمزه شده بود
برای اولین بار چسبید
بعد از ظهر راد با همسرم پارک رفتن و منم رفتم یه دوش حسابی گرفتم😍😍
وقتی برگشتن
رفتن دستاشونو شستن
و همسر اومد تویه آشپزخونه، تعریف کرد که
چند دفعه است تو پارکی که میریم دوتا دختر بچه دو قلو کم‌توان ذهنی هستن😍😍
و راد خیلی زمان پارکشو پیش اوناست و داره یا بهشون پیشنهادهای مختلف برای بازی میده یا مشارکت تو بازی اونا می‌کنه
و متأسفانه بقیه بچه‌هاییکه تویه پارک هستن اصلاً باهاشون بازی نمی‌کنند و یا وارد بازیشون نمی‌کنند حتی بعضیا تا میبیننشون مسیرشونو تغییر میدن
شنیدنش برای من و دیدنش برای همسرم واقعا لذت بخش بود
یکی از سوال‌های مهد کودک هم همین بود که مشکلی با این قضیه ندارید که راد هم کلاسیه اوتیسم یا کم‌توان ذهنی یا معلول داشته باشه، که ما جواب دادیم اصلا اتفاقا پذیرای این موارد هستیم.
خلاصه که مامانهای گل ، مامانهای عزیز به بچه‌هامون منعطف بودن رو آموزش بدیم.
این انعطاف برای آیندشون خیلی خوبه😍😍😍
برای خلاقیتشون، برای صبور بودنشون و …
راستی کسی هست ترشی بادمجون درست کرده باشه، که رنگ بادمجونش بنفش باشه و قهوه‌ای نشده باشه؟!
مامان مینل مامان مینل ۳ سالگی
سلام مامانهای عزیز امیدوارم هرجا هستین خوب ‌و خوش باشید…
خانم‌ها دختر من سه سال و چهار ماهش هست و‌ شبها که میخوابه معمولا کاری نداشته باشیم یا مسافرت نباشیم تا ظهر فرداش میخوابه و بخاطر همین طبیعیه که تا ظهر دو بار تو خواب شیر میخوره احتمالا گرسنه اش میشه…تاکید میکنم قبل از خوابش هم حتما میبرم دستشویی و قبلش هم غذا میدم و سیر میشه.

مشکلم اینه تا الان که به اینجا رسیدیم کلا یک روز بوده که طول شب بدون سر و صدا و غر زدن یکسره تا صبح حدود ساعت ۵-۶ صبح خوابیده ، بطوریکه اون یک روز یادم مونده…و لازم‌ به ذکر هست که هم پستونک میخوره و هم شب تا ظهر که میخوابه حدودا دو شیشه شیر خشک میخوره تو خواب.

سوالم اینه که بچه های شماهم یکسره تو‌خواب غر میزنن و شیر و‌ پستونک میخوان؟ یعنی حسرت به دلم‌ مونده خوابش سنگین باشه و شبها بخوابه و بدون سر و صدا و غر زدن منو بیدار نکنه تا صبح 😒 من آدم صبوری هستم ولی دیگه صبرم سر اومده .. مسئله دیگه اینکه با صدای بلندی هم غر میزنه و استرس و اضطراب میگیرم بیدار میشم … تازه بماند که ماهی حدودا دو بار هم که کلا با گریه شدید بیدار میشه و میگه پام درد میکنه😐 نمیدونم چجوری پستونک و شیر شب رو ازش بگیرم چون با صدای بلند گریه و غر میزنه تو خواب
بچه های شماهم تو خواب هر یک ساعت ازین پهلو به اون پهلو میشن سروصدا دارن و غر میزنن تو خواب؟
راجع به سر و صدا تو خواب و از پستونک و شیر گرفتن شب و خواب عمیق هر راهنمایی بلدید بگید لطفا 🤯🤕
این غر زدن مشترک هر شب هست چه بیرون بره چه خونه باشه چه خواب روز داشته باشه چه نه.. چه زیاد غذا خورده باشه چه کم ...
مامان 💙راد💙 مامان 💙راد💙 ۳ سالگی
چند روز بود فشار آب ساختمون پایین بود و اصلا نمیتونستم چیزی بشورم
امروز صبح زود که همه خواب بودن، ماشین لباس‌هارو روشن کردم
فشار آب هم خوب بود، یه دوش گرفتم
داشتم صبحونه آماده میکردم یادم افتاد قبل پریود شدنم میخواستم موهامو رنگ ریشه بزنم
فردا یه مهمونی باغی دعوتیم
نمیدونم تو اون تایم گرما چی بپوشیم چون مهمونی خونوادگی نیست و چی ببریم🤪🤪🤪
جاتون سبز امروز دیزی پخنم که منو راد حسابی گرسنه‌مون بود خوردیم چون بابایی گفته بود ممکنه دیر بیاد
داشتم اتاق‌ها رو جارو میکردم دو تا مطلب یادم اومد که بهتون بگم
اولی برای مامانهاییکه مشکل صافی کف پای بچه‌هاشونو دارن
دمپایی انگشتی بخرید زودتر از اون چیزیکه فکر می‌کنید مشکلشون رو به بهبودی میره
دومی دوتا کتاب هوش چند ماه پیش خریدم ایناها خیلی خوبه و سرگرمی مناسبیه
و اینکه بذرهای مختلف خریده بودم، امروز با راد جعفری و شاهی کاشتیم
خیلی بامزه باهام همکاری کردو خاک ریخت و دونه‌های بذرو پاشید و بهش گفتم روزی یکبار باید بهشون آب بدیم از ساعت ۱۰ صبح صد دفعه رفته نگاه کرده و میگه در نیومدن که😂😂😂

خلاصه که بچه‌ها مفهوم انتظار و صبر و گذر زمان رو درک نمیکنند پس تا در اومدنشون باید سرگرمش کنم😍😍😍
مامان اهورا مامان اهورا ۳ سالگی
خواب این بچه منو واقعا عصبی کرده. از اولشم بدخواب بود می‌رفتیم بیرون همه بچه ها نوزادان تو بغل مادر یا تو کالسکه خوابشون می‌بره. این بیرون خوابش که می‌گرفت فقط جیغ میزد باید بدو بدو برنیگشتم خونه تو گهواره ش بخوابه . هرجا می‌رفتیم نمی‌خوابید خونه هم تمام نوزادیش باید یا رو پا یا تو گهواره مدام تکون میخورد همیشه. سر خوابیدنش همیشه اعصابم بهم می‌ریخت حواسش همه جا هست جز خواب. تو تمام این سه و نیم سال فقط یه بار ظهر شده خودش بگه مامان خوابن میاد بالش بذاره بخوابه اینهمه بچه حتی در حال تلویزیون دیدن خوابشون می‌بره بچه من انگار برعکس همه
الان مدتهاست شبا دیر می‌خوابه ساعت یک باید خودزنی کنم تا بخوابه در حالیکه روتین خواب داره عین همیشه. ظهرا نمی‌خوابه تا داد نزنم خوابش نمی‌بره بعد تمام عصر نق میزنه‌ امروز یک ساعت و نیم تو تخت چرخید آخر دعواش کردم خوابید و واقعا حس میکردم دارم سکته میکنم. الان ساعت یک از یازده میگم پاشو بخوابیم نشسته کارتون دیدن. الان تازه میخواد بخوابه آخه وقت خواب بچه سه و نیم ساله الانه؟
وای دم پریودمم هست بیشتر رو اعصابمه
مامان آرتین مامان آرتین ۳ سالگی
دیروز پست یکی رو دیدم نوشته بچش مدلش اینه که هرچی میخوره سریع دفع میکنه بچش ۱۰کیلوعه الان ۳سال و نیمه بود
باخودم گفتم خدایامن ۲سال تمام سره این موضوع غصه خوردم حتی یکبار دفعش زیاد میشد از استرس و ناراحتی داشتم سکته میکردم کلی از همه دور شدم هرکی میخواست دهنشو باز کنه بگه بابا طبیعیه بچت و مدلش اینه دلم میخواست از وسط نصفش کنم..حتی چون بچم وزنش خوب بود میگفتن هیچی نیست و ازمایش ها همه خدادوشکر سالم بودن
این وسط من داشتم اب میشدم بچم رنگ پریده بود،بیقرار بود و چشماش یکم قرمز میشدکه هیچکی حتی متوجه نمیشه که خودم میدونستم اینارو
۲سال زندگیم فقط تو مطب پزشک و توازمایشگا هاگذشت حتی کل ایران رو گشتم پیش دکتر های خوبش بردم
و الان ۵۰درصد موهام تو این دو سال سفید شد
ز اعصاب پادرد گرفتم و یه مدت نمیتونستم راه برم و از جام بلند شم و اینکه خودم بالاخره پیدا کردم مشکل بچم الرژیه و رعایت کردم خیلی بهتر شد خداروشکر
الانم افتادم به فکره اینکه خدایه نکنه به روان بچم اسیب دیده نتونستم همه چی بدم بخوره
و منی که ۳سال بخاطره بچم سره کار نرفتم
تازه ۳سال شد و وضعیتش بهتر شد دوباره شروع کردم برم سره کار
و منی که نمیتونم بچمو جز مادرم و مادرشوهرم به کسی بسپارم حتی یک ساعت
الان من بیشتر از همه آسیب دیدم دیگه نه؟؟
تفاوت من با اون مامانی که کلا نمیدونست این مدل بودن که روزانه دفع زیاد داشتن مشکل هست یا نه و راحت و اسوده زندگیشو کرده چیه؟
منی که یک و نیم سال تمام هیچ جا نمیرفتم بخاطر بچم
الان با خودم فکر میکنم میگم درسته من خودمو کشتم تا بچم رشدش به مشکل برنخوره و هزارمرتبه شکر بهبود پیدا کنه