۱۰ پاسخ

الهیی

کاملا درکت میکنمممممم سبد غذایی محدود ولی بازم شکر ان شاالله امید بر اینع ک ۳سالگی کامل خوب بشع خدایا پناه میبرم ب علم و قدرت خودت

من تا ۴سالگی دختر اولم با همین شیوه ای ک میگی رفتم جلو ، دیگ رسما روانی بودم و یه ادم افسرده که فقط تنها باشه. اگ‌میدیدم یکی داره به باش ۱لقمه نون و پنیر میده وسط خیابون میزدم زیر گریه...
ولی تمام مسیرم اشتباه بود...
الان ک دخترم بهتره و هنوز تو لبنیات مشکل داره ولی خیلی بهتره( ۱یکم پنیر از دهنش میرفت پایین جهشی میپاشید بیرون و دفع خوووون) همه به چشم یه مریضی بد بهش نگاه میکنن. تقصیر خودمم بود و حالت های روانی من و گریه زاری هام وسط مردم
الان سر دومی که آلرژی اش شدید تر از دختر اولیم هست ، از ب بسم الله رعایت کردم. اروم اروم سازگار کردم . همه میگن خدا رو شکر این بچه ات سالمه. درصورتی که این بچه ام تا ۱۱ماهگی فقط غذای کمکیش هویج بوده و کدو حلوایی با همه چی دفع خون داشت حتی برنج...

آلرژی تموم میشه. خود بچه هم سازگار میشه و اصلا یادش نمیاد که ماها براشون چقدر سوختیم.

تنها کار و مهم ترین کار اینه ک مواد غذایی کارخونه ای رو نچشن که بعدا بخوان. مثلا دختر دومی من تابحال ۱نقطه بستنی نخورده . دست کشی ام ببینه انگار ن انگار... و همین کمک کرد التهاب ها و زخم های دختر بزرگمو نگیره

فقط ما که بچمون عین همه هم رو درک میکنیم،من یکسالو نیم از خونه بیرون نرفتم چون اگه جایی میرفتم میخواستن به بچم یه دونه شکلات بدن من میگفتم حساسیت داره میگفتن بده بخوره چیزی نمیشه افسردگی گرفتم ،در یخچالو جلو بچم باز نمیکردیم که چیزی نبینه بخواد خیییلی سخت گذشت الان خداروشکر بهتره ولی نتونستم از نوزادیش لذت ببرم الانم با ترس و لرز خیلی غذاهارو بهش میدم میگم اگه دوباره رودش عفونت کنه کلا استرس

منم همینطور عزیزم منم همینطور .....
حرفای دل منو زدی
منم همش به این موضوع فکر میکنم که جای زخم های روحم خوب نمیشه هیچوقت 💔😭

مادری به خودی خود سخته چه برسه با شرایط شما…..من میدونم شما از پسش برمیای به عشق کوچولوت فقط زمان بده…..زمان خیلی چیزارو از ذهن پاک میکنه مخصوصا سختیارو

منم همین حس رو دارم
زخم هایی که به روحمون خورده این مدت شاید ظاهرا خوب بشه ولی جاش تا ابد باقی می مونه
من بارها امیدوار شدم که رایان بهتر شده و هربار که دوباره ناامید شدم مثل این بود که اون زخم قبلی که تازه داشت خوب می شد دوباره یه زخم عمیق تر برمی داره
با درد و عمق بیشتر
دیدن بچه هایی که نشستن تو رستوران دارن کنار پدر و مادرشون ناهار یا شام می خورن برای من یه حسرت بزرگه
چیزی که برای بقیه ساده و بدیهی هست برای ما یه آرزوی دوره که نمی دونیم کی بهش می رسیم.
من توی این راه اعصاب و سلامتی خودمم از بین رفت ولی کاش حداقل پایانش خوش و نزدیک باشه

حرفاتون قشنگ میتونم از عمق وجودم درک کنم
کاش دختر منم چن تا ماده غذایی بهش بسازه این روزا بگذرونیم زودتر

الهی ک کوچولو شما هم زودی خوب بشع

حق داری عزیزم واقعا سخته
😭😔

سوال های مرتبط

مامان حسین مامان حسین ۱ سالگی
دو هفته‌ست که از شیر گرفتمش…
و هر روز که می‌گذره، دلم بیشتر برا اون لحظه‌هایی که فقط من و اون بودیم تنگ می‌شه.
لحظه‌هایی که دستای کوچیکش دورم بود، صدای نفس‌هاش کنار قلبم، و اون نگاهِ مطمئنش که انگار می‌گفت «مامان، اینجا امنه».

حالا که تموم شده، گریه می‌کنه، بغلم می‌کنه و دستاشو محکم به من می‌چسبونه. دلم می‌خواد زمان وایسه و دوباره اون لحظه‌های آرام و شیرین رو داشته باشم.
اما می‌دونم، این فقط یه فصل بود و ما همچنان با همیم، فقط شکل عشق‌مون عوض شده…
هر بغلی که بهم می‌کنه، هر گریه‌ای که می‌ریزه، یادم میاره که عشق واقعی، هیچ‌وقت تموم نمی‌شه 💫یه جایی از مسیر مادری، باید دل بکَنی از شیر دادن…
نه چون دیگه نمی‌خوایش،
نه چون خسته‌ای،
فقط چون وقتشه که بزرگ‌تر بشی، هم تو، هم اون کوچولوی دلبندت.

چند شبه بغلش می‌کنم، گریه می‌کنه،
دستاشو می‌ذاره روی قلبم، دلم می‌لرزه…
دلم براش خونه، برا اون لحظه‌های آرومی که فقط من و اون بودیم.

می‌دونم تموم شده،
ولی این عشق، هیچ‌وقت تموم نمی‌شه —
فقط شکلش عوض می‌شه 💫
مامان فرشته ها❤👼👼 مامان فرشته ها❤👼👼 ۱ سالگی
دارم سکته میکنم از دست دخترم انقدر گریه کردم از دست دخترم آخرش نزدیک بود با شوهرم کتک کاری کنیم دخترم حدود ۲۰ روزه هر شب با بدبختی میخوابونم همش با استامینفون قبل اون علائم دندان داشت هفته ای دو سه بار میدادم روی هم آروم میگرفت میخوابید یا گاهی با ژله بیحسی ولی امان این چند روز هر شب نق وگریه وبهانه بردم دکتر تو گوش نگاه کرد میگه گوش درد نیست میگه مشکلی هم نداره بهم کتوتیفن داد که خوب بخوابه شب گفت ضررش از استا گم تره گفت یه چند روز بده اگه دیدی خوب نشد یه آزمایش کلی مینویسم اما این دختر من تو این یه هفته فقط یه شب خوب بوده در طول روز نق ولی شب خدا نصیب نکنه گریه ونق امشب که دیگه کولاک کرد انقدر گریه کرد خودشو دور از جون کشت .دیگه نمیدونم چیکار کنم به دکتر میگم نکنه رفلاکس هست میگه نه برای بچه های کوچیکه شب ها نبات میدم بیفایده یه دردی اذیتش میکنه این دندان نیش هم یکم جونه زده ولی درنیومده کامل .خواهرم همش میگه مگه میشه از دندان باشه یه مشکلی داره این همه آدم من تا حالا ندیدم کسی بچش این جوری گریه کنه تو ۲۰ ماهگی بچت ضعیفه امشب شوهرم رفته کله پاچه خریده که مثلا جون بگیره اشتها هم نداره به نظرتون مشکلش چیه؟چشم زخم ممکنه باشه؟یا مثلا امروز بستنی خورده از اون باشه؟کاش بمیرم فقط از دست این بچه ها او از اولی که منو بیچاره کرد اینم دومی بچه های شما واسه دندان گریه میکنن یا فقط بچه من این جوریه
مامان جوجه‍ طلآیی🐣 مامان جوجه‍ طلآیی🐣 ۱ سالگی
دیشب یکی از سخت‌ترین و در عین حال قشنگ‌ترین شب‌های مامان بودنم بود… 🌙💫
تصمیم گرفتم بالاخره آرادو از شیر شب بگیرم. همیشه فکر می‌کردم محاله چون خیلی به شیر و تاب وابسته بود ولی ته دلم می‌دونستم وقتشه.
شب اول آسون نبود… بیشتر از یک ساعت گریه کرد و جیغ زد منم خسته و بی‌حوصله بودم حتی یه لحظه کم آوردم و صدام بالا رفت. ولی بعدش بالاخره خوابید وقتی دوباره بیدار شدگریه‌هاش کوتاه‌تر بود. و یه بار هم بیدار شد، بدون هیچ گریه‌ای، فقط اومد تو بغلم و همون‌جا خوابید… 🥹🤍 اون لحظه انگار دنیا برام ایستاد فهمیدم که داره یاد می‌گیره بدون شیر هم آرام بشه.
صبح که بیدار شد همون‌طور که بهش قول داده بودم شیرشو دادم. فهمیدم مهم‌ترین نکته همین ثباته:
شب یعنی خواب، صبح یعنی شیر.که متاسفانه برای ما همیشه برعکس بود و آراد حسابی وابسته ی شیر بود.
می‌دونین چی قشنگ بود؟ اینکه فهمیدم این مسیر فقط برای آراد نیست… برای خودمم هست. اون داره یاد می‌گیره مستقل بخوابه، منم دارم یاد می‌گیرم صبورتر و قوی‌تر باشم. 🕊️
اگر شما هم می‌خواین بچه‌تونو از شیر شب بگیرین، بدونین شب اول شاید خیلی سخت باشه، اما همون شب هم نشونه‌های پیشرفت رو می‌بینین.من واقعا باورم نمیشد آرادی که شب تا صبح شیر میخورد و به سختی میخوابید دیشب انقدر قشنگ همکاری کنه.
به خودتون سخت نگیرین؛ ما مامانا کامل نیستیم، ولی عشق و ثباتمون قشنگ‌ترین هدیه‌ایه که می‌تونیم به بچه‌هامون بدیم.
پ.ن:عکس از سه روزگی آراده🥲