اینو اینجا ثبت میکنم تا هیچوقت یادم نره من دیگه بچه نمیخوام! تمااااام 😑
مدتیه فامیلو دوستو اشنا گیر دادن که حالا که دخترت بزرگ شده یکی دیگه بیار ! راستش من عمییییقا راجبش فکر کردم وبا ادمای اطرافم راجبش حرف زدم تا یه تصمیم درست بگیرم
من همیشه میگفتم بچه باید دوتا باشه!
ولی الان اینجای زندگیم که وایسادم اونم بعد گذشت تقریبا یک دهه از ازدواجم هنوز به سکان مالی که میخواستم نرسیدم وهزینه ها سرسام‌آوره
جدا از اون از لحاظ جسمی بعد حاملگی فروپاشیدم چون حاملگی وحشتناکی داشتم بدنم نابود شده الان همش مریضم و بگذریم از دیسک گردن و کمرم که هر روز شدیدتر میشه
و از لحاظ غربت که نگم براتون 🫠 تو این دوسال ۵-۶ بار شده که بدجور مریض شدم و مجبورم خودم تنهایی با حال خراب پاشم برم دکتر و بیام تا دخترکم اسیب نبینه و همش هم نباید بذارم دخترکم و خانواده متوجه حال خراب من بشن
همسرم که سرکاره شباهم خسته و هلاک میاد بی‌هوش میشه تا صبح
پس فشار این زندگی همش رو منه 😑
منم زیر این فشار جسمی مالی روحی دارم له میشم و بیشتر از این درتوانم نیست از خودم بگذرم 🫠
بچه به مادر نیاز داره حالا تنها باشه بهتر از اینه مادر نداشته باشه یا که مادر از این مریضتر داشته باشه نتونه به کاراش برسه
و فارغ از اینام سن من ۳۲ ساله! اینکه میگن سن یه عدده چرته باور نکنید
نمیخوام تو سن بالا بچه دار بشم که اون بچه عذاب بکشه از وجود پدرمادر پیرش!
و هزارتا دلیل دیگه
امروز که مریضم و حالم خرابه کسی نیست یک لیوان دستم بده باید همینجا پرونده بچه دوم رو ببندم بذارم رو طاقچه
هرکس حرفی زد یا با یه لبخند بگم باشه
و این خط - این نشون❌ بچه دوم تهدید جانی برای اینجانب دارد و پرونده بچه دوم همینجا در حضور جمع بسته میشود!🔨
پرونده مقطومه شد .🪠

تصویر
۱۹ پاسخ

منم بچه دوست دارم ولی با این شرایط نه از وقتی بچه دار شدیم همسرم زیاد کار میکنه شباهم میاد زود خوبش میگیره نه من واسش وخت میذارم نه اون برای من خیلی دور شدیم حالا اگه دومی بیاد ببین چی میشه ولی ما قبل باردارشدنم تصمیم گرفته بودیم یکی بیاریم دومی هم از پرورشگاه بیاریم ولی متاسفانه بااین شرایط هنوز نشده چون من اعتقادم اینه به جایی این که یکی رو بیاریم بدبخت کنیم اونیکه این دنیاست به ما نیاز داره اونو خوشبخت کنیم

عزیزم هرکی صلاح خودشو بهتر میدونه،کاری که خودت دوست داری رو بکن به بقیه هیچ ربطی نداره
من پسرم آرومه ،با شوهرم مشورت کردیم تصمیم گرفتیم بچم سه سالش شده یکی دیگه بیاریم اگه خدا بخاد ،منم هیچی کمکی ندارم اما خودم بلدم چجوری آروم کنم بچه رو همه چیزو مدیریت میکنم ،،نیاز به کسی هم ندارم حتی شوهرم ،،،

خوب کاری میکنی بخدا بچهای من شیری هستن دیگ روانیم کردن انقد ک یکیو ساکت کردم اون یکی گریه میکنه دیگه موندم چیکارکنم روزا خیلی سخت برام میگذره خیلیییی

مقطومه نه مختومه😂😂😂

طبیعی یاسزارین

دقیقا انگار حرف دل منو زدی منم ترجیح میدم به جای اینکه یه هم بازی و اینکه میگن در آینده تنهاس و این چرت و پرتا‌ سعی کنم چه از نظر مالی چه روحی برای بچم بهترینشو فراهم کنم

من ۲۰سالمه
بچه دوم ۲۰ روزشه
از این موردایی که شما گفتی فقط پولش هست و پدر خانواده نیس
و تمام فشار زندگی رو منه
با وجود اینکه شوهرم بهم گفت من که با تو می‌خوابم و بیدار میشم تو چرا آنقدر خسته ای😑

لطف کن برا منم ی پرونده تشکلیل بده و با تمام حرفای قشنگت ک زدی ک همش با پوست استخون درک کردم ضمیمه کن برام منم بسته بشه و از خدا میخام هیچ وقت هیچ وقت ناخواسته باردار نشم

منم به همین نتیجه رسیده بودم که نمیدونم چی شد یادم رفت باز دوباره....

۲سالگی چجوری میگن بزرگ شده؟ تازه لجبازی شروع شده
بچه های من کوچیکترین استقلالی ندارن هنوز

من که داغونم بردیم دیگه نه عصاب مونده نه بدن مونده نه کمر نه پا همش راه بری یا بزرگه هست یا کوچیکه یا دوتاش باهم خیلی خسته شدم ناشکری نمیکنم تقصیر خودم بودم هواسم نبود قرص نخوردم چون تنبلی تخمدان داشتم گفتم بچه دار نمیشم ولی شد الان هم همه فشار ها رو من هست سرسام گرفتم به هیچ کاری نمی‌رسم پیش مادر شوهرم داخل یک خونه زندگی میکنیم کاش زندگی نمی‌کردم اونم از اون ور صبح میره بیرون عصر میاد وقتی میاد باید خونه تمیز باشه غذا آماده باشه اگه نباشه فوش میده داد میزنه از زندگی خسته شدم

دقیقااااا تو این شرایط و تو این کشور به بچه دوم فکر کردن اشتباه محضه
من درسته سرکار نمیرم ولی کل کارای خونه با منه و شوهرم یک درصد تو بچه داری کمک حالم نیس بعد میگه چرا بچه تورو بیشتر دوسدارع 😐😐تازه میگه چرا سرکار نمیری

به شدت موافقم منم شهر غریبم بوده مریض شدم هیچکس نبوده ی لیوان آب بده دستم یا ببرم دکتر واقعا سخته

بهترین تصمیموگرفتی منم همین تصمیمودارم واقعاااااااا خستم نمیتونم دوسدارم دااااااد بزنم ازخستگی جسمی و روحی و فشاری که رومه درونم یه طوفان شده ولی رونمیکنم

ایشاالله که باردا نباشم 😭😭منم بچه نمیخام کمکی که ندارم ،جسم و روحم داغونه،از نظر مالیم بتونیم همین یه دونه رو ساپورت کنیم هنر کردیم منکه خودم و یادم رفته دیگه 💔💔

نظرت خوبه ولی من شوهرم و مادرشوهرم دیوونم میکنن
خدا شاهده مطمئنم شوهرم اصلا بچمو دوس نداره شبی دو دیقه هم براش وقت نمیذاره مگه چقدر خستس

وقتی همسرت خسته میاد خونه با دخترت بازی میکنه بتو توجه میکنه؟

شدیدا موافقم
ب منم میگن تو ک ارومی با بچه راه میای یکی دیگه بیار باهم بزرگ میشن
ولی نمیدونن از بیرون ارومم ولی درونم غوغاست😂

یعنی ۲ سالگی بزرگ شدنه😐

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی و آریا مامان امیرعلی و آریا ۲ سالگی
سلام میخواستم یه تجربه مهم باهاشون به اشتراک بذارم که بیشتر از مامانت به بدرد اونایی میخوره که اقدام به بارداری هستند


من در این روزای گذشته با پسرا بویژه امیرعلی دچار یه سری چالش ها شدیم امیرعلی بشدت عصبانی شده بوده سر همه داد میزنم همش غر غر گریه میکرد

دیگه رفتم پیش مشاور باهاش صحبت کردم مشاور خواست که امیرعلی بره جلسات بازی درمانی و منم برم برای مشاوره برای یادگیری روابط فرزند پروری بهتر

جلسه اول که باهاش داشتم فهمید که من یه سری مشکلات حل نشده در گذشته و حال دارم که باعث حال بد من و انتقال اون به بچه ها میشه و باید درمان بشه

می‌خوام بگم قبل از بچه دار شدن ای کاش یه سری از مشکلات مثل خشم و استرس و اضطراب و مشکلات که با همسرمون داریم حل کنیم به کمک یه مشاور بعد بریم سراغ بچه دار شدن چونکه بزرگ کردن یه بچه خیلی مهمه پر از چالشه

رفتن پیش مشاوره اگه احتمالأ یه مشکل کوچولو هست بهتون پیشنهاد میکنم

من بعد از گذشت چهار جلسه که حدودا یک ماه شده حال خودم خیلی بهتره و این حس به امیر علی و آریا هم دادم


گرچه هنوز جلسات تموم نشده راه دور و درازی دارم ازتون می‌خوام برای اینکه بتونم این مشکلات حل کنم برام دعا کنید چون راه خیلی سختی اما خوبی انتخاب کردم من باید عوض بشم چونکه دیگه یه مامانم
مامان 🩵کیانم🩵 مامان 🩵کیانم🩵 ۲ سالگی
مامانا بچه های شما هم خیلی لجبازن؟؟؟؟
کیان که دیوونم کرده تازگی ها هم که به حدی اذیت هاش زیاد تر شده که مخم نمی‌کشه بقران
شوهرم که همیشه منو واسه دعوا کردن کیان دعوا میکنه ببینین دیگه به چه مرحله ای رسیده و این بچه ادیت میکنه اونم که خودشم چند روزه اعصاب و روان نداره
کیان ماشالله خیلی شر بوده به حدی که یه مدت با قرص اروم میکردم خودمو ولی الان اگه بگم پوستمو کنده دروغ نگفتم
به شوهرم میگم از بچه ترسیده شدم
خواهرشوهر من سالی یکی دوبار میاد خونه مامانش که طبقه پایین مایه
یک روز اومده بود این کیان رو بغل کرد رفت پایین ینی فکر کنین یک بعدازظهر تا شب ۱۰بار گفت این چه بچه ایه من سه تا پسر دارم اذیت های سه تاشون روی هم اندازه این پسره نمیشه
ینی سرشو گرفته بود از درد
تعجب کرده بود
منم واقعا دیگه نمیکشم خیلی خسته شدم
بدتر این که تازگی ها خیلی بدتر شده خیلی هاااا از وقتی که دیگه تقریبا ۲سالش شد
البته میدونم توی این سن بیشتر بچه ها همینن ولی میخوام بدونم شما چجوری کنار میاین من که توی سرم هم فولاد بزارن از دست این بچه کم میارم باز
مامان نیکا مامان نیکا ۲ سالگی
تجربه خودم رو میگم تا شما اشتباه منو نکنید
تقریبا ۴۰ روز پیش من واسه دخترم یه کفش خریدم و از روزی که خریدمش بدستم رسید پوشیدم پاش و از همون روز دخترم دیگه زیاد راه نمیرفت همش گریه میکرد میگفت میشینم کالسکه حتی جاهایی که خیلی دوست داشت هم یکم راه میرفت میگفت یا بغلم کنید یا میشینم
بعد هی راه میرفت هی کله پا میشد هی میخورد زمین درست حسابی نمیتونست راه بره و منو همسرم همش نگران بودیم نکنه چیزیش شده که نمیتونه راه بره
خلاصه چند روز پیش بدجور خورد زمین به شوهرم گفتم من همین فردا باید براش کفش سفارش بدم
امروز کفش بدستم رسید
باورتون نمیشه از دم در که درو باز کردم این بچه دویید تاااا نیم ساعت همینجوری تو خیابون میدویید میگفت مامان کفشم خیلی راحت شده کفشم خیلی خوبه 🥲 و من بغضی بودم که چرا این مدت متوجه نشدم مشکل از کفششه🤦🏻‍♀️
کفشی که من خریده بودم فوق العاده باکیفیت هست منتها زیره سنگینی داره باعث میشد بچه دوساله من راحت نباشه و هوش مصنوعی میگفت این مدل کفشا مناسب ۴سال به بالاست و باید تو این سن کفش بچه ها سبک و زیره منعطفی داشته باشه و اینکه بزرگترین ارتوپد های دنیا میگن کفش بچه باید ۰/۵ تا ۱ سانت از کف پاش بزرگتر باشه تا توی رشد و تغییر پا تاثیر نذاره
منم با کمک همین هوشی یه بوت سبک براش خریدم که خداروشکر بچه راحت شد
عکس کفشی که باهاش اذیت میشدو میذارم که شمام یادتون بمونه از این مدل کفشای سنگین نخرید
مامان نیکا مامان نیکا ۲ سالگی
دلنوشته:
راستش من از وقتی که مادر شدم از هممممه چیزم گذشتم مخصوصا اینکه همراه شد با خونه خریدنمون و شرایط خیلی سخت شد چاره ای جز نادیده گرفتن خودم نداشتم بخاطر همین اطرافیانمون سعی کردن تا ما شرایطمون یکم روبراه میشه همراهمون باشن هرچند کوچیک. مثلا برای دخترکم یه تیکه لباسی لازم داره رو بخرن تا فشاری از روی ما بردارن و دمشون گرم خیلی کمک حالمون بودن
ولی الان میدونید من حس نادیده گرفته شدن حس بی ارزشی حس تو اصلا وجود داری یا نه رو گرفتم
از اینکه دیگه کمتر کسی منو میبینه ناراحتم
از اینکه هیچکس قدردان این همه زحمتم نیست ناراحتم
از اینکه هیچکس سعی نمیکنه منو با حتی یه جفت جوراب خوشحال کنه و ازم قدردانی کنه ناراحتم
از اینکه به هرکس زنگ میزنم فقط میخوان با دخترکم حرف بزنن و سریع تماس تصویری میگیرن ناراحتم 🥲 حتی خانوادم تو این دوسالو خورده ای وقتی بهشون زنگ میزنم دیگه با من حرف نمیزنن سریع میگن بزن تصویری نیکارو ببینیم و چه روزایی که من دلم تنگ بود میخواستم حرف بزنم حتی گاهی دلم میخواست صدای یه ادم بزرگ رو بشنوم ولی پشت تماس تصویری دخترکم خاموش شدم😢( اینو بیشتر اونایی که غریبن درک میکنن روزها و شبها تنهایی بدون دیدن یه اشنایی…)🫠
از اینکه همسرم زندگی سابق خودشو داره و اصلا خودش فشاری نمیاره که بچه رو بگیر
مامان نورا جون💕🌱 مامان نورا جون💕🌱 ۲ سالگی
مامانا سلام اومدم یه گپی بزنیم
شما هم از تجربیاتتون در این باره بگید ممنون میشم
من یک دختر دوساله دارم و دست تنها هستم عاشق ورزشم (بدنسازی)
نمی‌دونم چرا با اینکه می‌دونم
دست تنها و حتی با یه بچه خیلی اوضاع برام دشواره ولی دلم می خواد برای بارداری اقدام کنم
تا فاصله سنی بچه هام کم باشه و بتونم کمتر از سن ۳۲سال فقط باردار بشم وبعدش دیگه هیچ اقدامی نداشته باشم برای باز داری
بنظرتون این چه احساسیه
دلم بچه می خواد
ولی تنهام و همسرم هم فقط از لحاظ مالیش با من اوکیه وگرنه دست کمک نیست و کارش هم اجازه نمیده گاها
و دخترم هم توی سن بازی گوشیه
و خودمم دلم می خواد ورزشمو ادامه بدم یا راهی پیدا کنم برای ادامه تحصیل
ولی با خودم میگم
اصلا دوست ندارم بعد ۳۲ سال اقدام بچه داری بکنم بخاطر اینکه دیگه اون موقع می‌خوام که راحت باشم و فاصله سنیم با بچه هام زیاد نباشه
مشاورم رفتم میگه سخته دست تنها
ولی همه چی به خودت بستگی داره
و این که چه احساسی خواهی داشت بعد این شرایط
دلم بچه می خواد🥹
دلم می خواد ورزش و درسم هم ادامه بدم
ولی کار آسونی نیست☕☕☕
مامان نیکا مامان نیکا ۲ سالگی
من جدیدا علاوه‌بر چالشایی که داشتم به یه چالش سخت دیگه ای برخوردم 🤦🏻‍♀️
من از تابستون به اینور فقط روزی یکبار بیرون میریم با دخترکم
بعد فاصلمون تا یه پاساژ یا پارک نزدیک تقریبا ۲۰ دیقه پیاده رویه که حالا تا بریم و بیایم یه چیزی نزدیک ۳ ساعت طول میکشه
تو این سه ساعت دخترم نهااااااایت نیم ساعت از کالسکه ش پیاده میشه و هرکاری میکنم دیگه فقط میشینه 🫠
این به خودی خود بد نیست که اینقدر بیرون ارومه کنترل همه چیزو بدست دارم
بدیش اینکه من تا برسیم خونه هلاک میشم و اون هورمون دوپامینش میزنه بالا و حالا صد برابر انرژی داره و میگه بیا من بپربپر یا بدو بدو بازی کن 😖😩
قبلا که کوچولوتر بود بیشتر عاشق راه رفتن بود الان از دم در میگه سوار کالسکه میشم حتی حاضر نیست تا سرکوچه پیاده بیاد🥴
و از اونجایی که ما وسط بازاریم و همیشه کالسکه باید همراهمون باشه نمیشه هم سوار تاکسی چیزی شد ( درواقع برام سخته کالسکه جمع کنم بچه بدوبدو سوار کنم وووو)
من واقعا نمیدونم چیکار کنم که بیشتر راه بره
شما میدونید؟
اگه کالسکه هم نبرم میگه بغلم کن 🙄