دنیا همینه... تو تنها نیستی.. هزاران مادر همین حسو دارن. مادری که چندتا بچه داره و کلی مشکل و مخارج زندگی اون قطعا چندبرابر این حسو درک میکنه..
از طرفی انقدر گرونی اومده که مردا واقعا افسرده شدن، همسرمن واقعا فشار روانی رو داره تحمل میکنه.. هر کس تو این دنیا یجور ناراحته..
من بدتراز توام خواهر..من بعدازدواجم توشهرغریب سریع باردارشدم هنوز خوودمو پیدا نکرده بودم درگیر دندون پسرم بودم دیدم ۸هفته س باردارم شوک بزرگی بهم وارد شدگفتم هدیه خداست ..حالا به همه اینا خونه خریدن قسط وام و بی پولی روهم اضافه کن.بایه خانواده همسری که باهمه چی کاردارن .توقع دارن همون مثل قبل با۲تابچه شیرخوار مهمونی بدم.همسرم کمک میکنه خداروشکر واقعا میبینه که من تلاش میکنم ولی نمیشه ۲تایی غذادادن سخته حتی باهم میان دستشویی .خانوادش حسودی ام میکنن یه ۱۰دقیقه بچه رومیگیره
منم چند ماهی هستش توی این حسم انگار با مادر شدنم تبدیل به یه ربات شدم دقیقا مثل شما غریبم احساس منو همسرم می ببینه و انگار برام کافی نیستش دقیقا مثل شما توی قزوین الوند زندگی می کنم اینکه از همه کس دور شدم و اینجا یه دوست ندارم دلم برای مجردیم تنگ شده اینکه هیچ جوره خودمو نمی تونم قانع کنم این همه سخت گیر نباشم و اینکه قرار نیست همه چیز همیشه سرجای خودش باشه اینکه یکم شل کنم قرار نیست همیشه همه چیز در بهترین حالت خودش باشه اینکه چی میشه ناهار نلین جای ساعت ۱۲ مثلا ساعت ۳ بخوره خستم از خودم من بیشتر از اینکه اینقدر به خودم اینقدر سخت می گیرم خستم کاش بتونم از این حس مزخرف بیام بیرون
بنده خدا ما هم عین خودتیم تنها نیستی من از تو بدتر بودم تازه افسردگی هم داشتم 😊
عززززیززم
منم غریبم درکت میکنم .....
مادر شوهرم اینا زنگ میزنن اگه ماهک بیداره بیایم خونتون 😑
یا اقوام همسرم میگن شام بیاین اینجا ماهک رو ببینیم ....مامانم که نگم انگار حوصله ی حرف زدن با من رو نداره ...اگه دخترم خواب باشه زود قطع میکنه گوشی رو ...نمیدونی چقدر دلم درد دل میخواد با مامانم ولی اصلا حوصله ی منو نداره ....دلم میخواد درس بخونم ولی همسرم زمزمه داره واسه بچه ی بعدی ...فقط داداشمه که وقتی زنگ میزنه با ماهک صحبت کنه بعدش سریع میگه گوشی رو بده مامانت با اون صحبت کنم .....
منم مال خودم نیستم احساس میکنم از آرزوهام عقب افتادم ...تو تنها نیستی عزیزم
منم همینم، بخدا بارها شده همزمان منو دخترم مریض شدیم ، هیچکس از من نمیپزسه چطوری البته بجز خانوادم، فقط میگن بچه ، و...
منم یک ماهی هست توهمین حسم، از غذاخوردن تا چیزای بزرگ ازخودم گذشتم و خیلی اذیتم و ناراحت و نمیتونمم درک کنم چراهمسرم کاراو فعالیتای قبلشو داره ولی من هیچکدومشونو ندارم 😔
بگیره ناراحتم
راستش خیلی ناراحتم و یه بغض لعنتی گلمو بسته
انگار من با مادر شدن تبدیل به یه روبات روح نما شدم
هیچکس احساسات و حتی وجود خودمو نمیبینه
گاهی وقتا بخاطر این احساسات حتی ناراحت میشم که چرا مادر شدم اصلا این زندگی ارزششو داره این همه از خودت بگذری 🫠
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.