منم خیلی تنهام خیلی
البته من مامانم میگ بچت میگیرم تو بخواب یا بدون فلان جا
من بیشتر شوهرم محدود میکرد منو
کوچیک تر ک بود یاسین شوهرم نمیذاشت پیش کسی بذارم برم بیرون حتی دکتر میگف باید ببری همرات و خیلی شوهرم ظلم در حقم کرد
واکسن میزد بچه 3 روز و 3 شب تب و گریه و درد داشت اگ اسم خونه مامانم میوردم میگف مادر شدی برا چی مگ چ کار میکنه مگ چشه یکم دوست نداشت برم خونه مامانم ک کمکم کنن یا بچه بگیرن
یا سرما میخورد بچه منو نمیذاشت جایی برم تا بچه خوب بشه
میگف باید خونه باشه ک بدتر میشه اگ میرفتم دیگ قیامت بود
و.......
من بچه اذیتم نکرده اما بیشتر شوهرم ظلم بعد در حقم کرد 🥲
بی هیال به این چیزا فکر نکن زندگی دیگه همینه همیشه به خوشی نیس من چی بگم زایمان اولم ۱۵ سالم بود اصلا یه شب هم مامانم نیومد پیشم زایمان ۲وم هم که ۲۰ سالم بود هم دوباره هیج خودم بودم وخودم ولی نمیام عی فکر شوکنم ناراحت شم بی خیال بابا توی این زندگی و اوضاع مملکت انقد فکر داریم که اینا هیچه الکی خودتو ناراحت نکن
سلام گلم صبحت بخیروشادی منم سر هر سه تا زایمان وبارداری تنها بودم سربچه اولم مامانم روز دهم بلندشد رفت نگفت این چیزی بلد نیست بچه ای بخدا پوشکشو که بار اول بازکردم اینقد بالا آوردم سربچه دومم تا6روز موند سرآخری بچم از روز4زردی شدید گرفت این رفت خونشون ازخداشم بود بچه هارو دادم برد یکبارتوبارداری نگفت یاتو بیا یامن بیام خونتون منم بارداری های وحشتناک داشتم تاماه9حالت تهوع سرآخری بچه هام مدرسه میرفتن بخدا پارسال تامیبردمشون جای سرویس مدارس ده باربالا میاوردم تنهاشخصی که توی زندگیم کنارم بود همراهم بود همسرم بودبخداسرهرسه تاشون شوهرم میبرد تاسرویس بهداشتی برام نوار میذاشت پدربزرگم دوسال پیش گاز گرفت 4روز بستری بود شوهرم هم یه شب بستری بود توشهرغریب 2شب پیش بچه ام شوهرم وایستاد دوشب من دخترم چقدربهونه گرفت خیلی بهم سخت گذشت فقط زنگ میزد میخوای بیام آقا تو وضع منومیدیدی من بایدمیگفتم بیا بازم شکراول خدا دوم خدا بعداز خدا همسرم
سلام عزیزم من مادرشوهرم خدا بزنه کمرش روز پنجم زایمانم مادر و خواهرمو از خونه بیرون کرد من شدم تنها خیلی لاشیه
من از خانوادم دورم و پیش مادرشوهرم زندگی میکنم از روز اول همه کارامو خودم کردم مادرشوهرم میدید بچه داره گریه میکنه اما نمیومد بگیرتش من به کارام برسم ما حمومون مشترک بچه میبردم حموم بدش میومد میگفت حموم میبری نجس میکنی منم الان یکسال و دوماه بچه ام میخوام حموم کنم داخل سینک ظرفشویی حموم میکنم خیلییی از کارا و حرفاش سوزوندتم ولی پیش مردم همش میگه نوه ام نوه ام خیلی سیاست داره
هی تو هم مثل من همش نشخوار فکری داری 🙂
فریبا در خواست میدی
من مسدود شدن اون اکانت
من خیلی سختی کشیدم تو زایمانم پسرمم خیلی ریز و کوچولو بود مامان و خواهرم تا ۱ ماه موندن پیشم
شوهرم کسی نداشت اینا موندن 🥺
فگرکن دوقلو بیاری هیچکس کمکت نکنه
منکه مادرم مریضه بیست روز بعداززایمانم اومددیدنم مث مهمون بعد رفت
مادرشوهرمم که اومده بود هرچی که نمیخوردم خودش میخورد یبارنگف چی دوست داری برات درست کنیم فقط شکم خودشو سیرمیکرد خداخدامیکردم زود بره سه روز بعدرفت خودم تنهایی همه کارامو کردم
والا من ن مادرخودم ن مادر شوهرم نیومدن پیشم بمونن از همون روز اول ک از بیمارستان اومدم تنها بودم سه روز شوهرم کارامو کرد بعد سه روز خودم مامانم ی رنگم بهم نزد دیگه فک کن من چی کشیدم
من نه بارداری کمکم کرد نه بعدش با این که خونه اپارتمانی مادر شوهر خواهر شوهر ابجی داخل یک اپارتمانی غذا اصلا نمیتونستم درست درست کنم بیشتر از بو ماهی مرغ گوشت با دستمال جلو دهن میکرفتم تا نهار درست کنم یک روز نکفتم نمیتونی ما درست میکنیم بعد زایمان منم سرارین مامانم ۵روز پیشم موندچون مامان بزرک داداشم کسی نبود نهار شام درست کنه رفت باز خودم با شکم پاره جارو نهار شام لباس با یک بجه خودت میدونی اولش همش بیدار گریه هیچ کدوم کمکم نکردن همسرم هم ۶صبح میرفت سر کار ۳میومد خونه 🥲🥲🥲
منم همیشه تنهام مامانم که اصلا عین خیالشم نیس من دارم با این دوتایچه چطوری زندگی میکنم .هیچوقت یه کمک ب من نکرده حتی نمیپرسه کاری داری یا نه
من زایمانم طبیعی بود ۲۶سالمه دو هفته اول خونه مامانم بودم بعدش اومدم خونه خودم تنها بودم مادرشوهر ک کلا مثل مهمون اومد و رفت حتی ۱ شبم تعارف نکرد ک میخوای بمونم یا کاری داری
چون تجربه اولم بود سنمم کنم واقعا بیشتر از اینا نیاز داشتم تنها نباشم اما خیلی زود دیدم خودم باید از پس کارهای خودم بربیام دست مامانم درد نکنه همون ۲ هفته اول هم ممنونشم
پسربزرگم گازگرفتگی گرفت حدود4سال پیش اشتباه گفتم2سال
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.