سلام مامانا
ی اتفاق بد افتاد که خدااااروشکر بخیر گذشت🥺
خونه مامانم بودم دوتا از دوستاش و خالم و عروسش هم اونجا بودن میوه بردم یکی از دوستای مامانم گفت معین سیب منو برداشت من گفتم ن نده نمیتونه ک بخوره اومدم بگیرمش گریه افتاد یکی دوبار پوستشو کند من از دهنش درآوردم یلحظه حواسم نبود دیدم ی تیکه بزرگ پوست کنده گیر کرده گلوش انگشتمو بردم دیدم چیزی نیست بچم کبود شده بود لبش کبود نفس نمیتونست بکشه جیغ زدم خالم اومد انگشتشو یهو کرد تو گلوش فشار داد رفت پایین من خییییلی ترسیدم الانم ک دارم اینو مینویسم دستام می‌لرزن عصبانی شدم گفتم بدون اجازه ی من چیزی ب بچم ندین .دیگ بعد اینکه معین آروم شد و اینا دوست مامانم گفت تو میگی بدون اجازه ندین من ندادم خودش برداشت منم گفتم ن شما من ب همه میگم هرکی میاد اینجا یجی میده دست این بچه
انگاری ناراحت شد چیزی نگفتاولی مشخص بود ناراحت شده منم پشیمون شدم اینو گفتم ولی واقعا دست خودم نبود بچم داشت خفه میشد
از طرفی عروس خالم حامله ۸ ماهه اونم خیلی ترسید
اعصابم ریخته بهم حواسم ب اونم هست حالا
توروخدا خیلی مراقب بچه هاتون باشید من نصفه عمر شدم

۱۵ پاسخ

شاید من اشتباه کنم
ولی مهمون بوده و مهمون حرمت داره
اون خانم هم گفته خودش برداشته من ندادم
خب اینجور وقتا یه بچه بیاد از ظرفت یه چیزی برداره هم دلت نمیاد هم روت نمیشه ازش بگیری
بنده خدا تذکر هم داده که سیب منو برداشت
تا بزرگ شدن بچه ها کلی اتفاق قراره بیفته
نباید سرهرکدوم عصبی شد و مادر حواس پرتی خودشو گردن کسی بندازه

خوب کردی که تذکر دادی ان شالله خدا محافظ همه ی بچه ها باشه

بدرک بزار ناراحت باشه مهم سلامتی بچه ی ادمه
ناراحت شدن یا نشدن بقیه چ گلی ب سرم میگیره؟

ایشالله همیشه همه بچها سالم باشن
ولی کلا هر کسی میخاد باشه من برام خیلی پیش اومده هر چی گیرشون میاد میدن بچه میگن عیب نداره دیگ میخوره ولش یا قورتش میده خیلی از این اخلاقا بقیع متنفرم

خداروشکر به خیر گذشته

خداروشكر به خير گذشته صدقه بده.اي جور مواقع سريع برش گردون سرش به سمت پايين بزن بين كتفاش هول كني بدتر فشار بدي تو دهنش هم زخم ميشه هم خدايي نكرده ميتونه تو گلوش گيره كنه دست تا يه جايي تو دهن ميره ديگه.بنظرم يه كم ترسيدي به جاست ولي خب بچه هستن ديگه گوش نميدن كه اون خانوم هم اولش گفته كه برداشته ولي تذكرت به جا نبوده😊

وای خدا بخیر کرد دقیقا دیشب همچین چیزی سر منم اومد اینقد گریه کردم مردم و زنده شدم

بنظر من کار بدی کردی
خوب سیبه دیگه چیزی نیس ک
ترسیدی رفت تو گلوش دیدی چیزی نبود الکی دنبال حاشیه رفتی
همه هم ب بچم وسیله میدن بچم هرروز باید سیب بخوره از بس دوست داره
بد تو جلوی مهمونا ب احترام مامانت نباید دهن باز میکردی😊

بعد عذرخواهی کن ولی در اون شرایط که انتظار نداشت تو با لبخند پذیرای کارش باشی ایرادی نداره بعد از دلش در بیار

ب درک که هرکی ناراحت شد اون بچه دوست داره ب همه چی دست بزنه اون بزرگ تر هرکی اونجاس یا شمارو صدا بزنه یا اون وسیله رو اروم از بچه بگیره اتفاق ی لحظه میوفته

والا تو تعریف میکنی تن و بدن من میلرزه

🥺عزیزم خدارو صد هزار مرتبه شکر که به خیر گذشت عب نداره پیش میاد اون لحظه آدم عصبی میشه به خاطر بچه بعدا آروم شدی باهاش باز صحبت کن

خیلی درگیر ناراحتی دیگران نباش مهم سلامت بچت بوده ک خداروشکر به خیر گذشت🌹

الهی عزیزم خداروشکر به خیرگذشت خوب کردی اینجوری گفتی واقعاحتی هم ببینن چیزی برداشته بیان بهت بگن یاازش بگیرن آخه اون که نمیفهمه خطرناکه

منم یه دفه پسرم همینجوری شد ولی اون موقع ۵ ،۶ ماهش بود انگشتمو کرده ته حلقش بزور کشیدم بالا

سوال های مرتبط

مامان شاهانمون مامان شاهانمون ۱۵ ماهگی
صبونه پسری ک مامانشو ذله کرده😭😭😭😭
تنها چیزی ک خیلی دوسداره و هرچقدر بدم میخوره
ینی از دست شاهان انقدر خستم دلم میخاد برم خودمو گم و گور کنم
مدام جیغ میزنه عصبی شده چیزی میگی بدتر عصبی میشه سرت یجوری جیغ میزنه رگ گلوش باد میکنه
خسته شدمااا انقدر ک لجبار و نق نقو و عصبی شده
هرکی میبینه میگ ب شوخی خیلی سلیطع شدیااا
غیر قابل کنترل شده بیچاره شوهرم شیفت شبه صب از سرکار میره این بچه نمیزاره استراحت کنه انقدر ک جیغ میزنع و گریه میکنه الانم انقدر نق زد ک منو ببر کوچه گرف از صندلی صندلی افتاد روش بازم جیغ زد و گریه ی آن انقدر عصبی شدم قلبم تیر کشید بغلش ک کردم یدونه زدم از پشتش گفتم بسعههه خسته شدممم
بعد پنج دیقه نگذشته پشیمون شدم
بغض دارم گریه ام گرفته
تک و تنها تو شهری ک کسیو‌نداری کمک خیلییی کم اوردم
بچه داری مسئولیت... خونه زندگی
زخمای قلبم...
غصع ی چیو بخورم
ی‌وقت داد میزنم سرش پشیمون میشم ولی واقعا دیگ دست خودم نیست
کسی نیس مث من شده باشه؟
درکم‌میکنید؟
مامان سبحان مامان سبحان ۱۴ ماهگی
دیشب خدا بهم رحم کرد🥲 دیروز بچم رو بردم بیرون اومدیم خونه بچم آروم بود یهو بچم خوابید تو خواب همش گریه میکرد همش با خودم میگفتم برم اسفند دود کنم برای بچم چیزیش نشه وقتی از خواب بیدارش شد همش گریه می‌کرد گریه بند نمیشد خواهر شوهرم اومد سرگرمش کرد آروم شد خواهر شوهر هم بهم گفت براش اسفند دود کن گفتم بهش غذا میدم بعد به بچم غذا دادم سپردمش دست باباش رفتم براش زغال بزارم تا اومد انگار یه چیزی خورده بود تو گلوش گیر کرده بود چ‌وضعی بود😑شوهرم که فکر میکرد نون خورده تو گلوش گیر کرده بهم میگفت بهش آب بده تا بره پایین 🤦🏻‍♀️ولی من اینکارو نکردم پشتش زدم تا یه یکم بالا اومدیکم خون هم اومد بردم بیرون زدم پیشتش تمام غذایی که خورد بود رو بالا آورد با کمی خون دیدم یه تکه پوست تخمه هم بیرون اومد😑😑گلوش رو بریده بود تا اومد بیرون 🥲🤦🏻‍♀️ از یه طرف هم مادرشوهر تا دید اومد شروع کرد به فوش دادن من عصبی بود 😅😐همش اسم‌مردن میورد 😑😒 بچت میمورد بچت فلان میشد
مامان محمد مامان محمد ۱۳ ماهگی
پارسال این موقع ساعت 2 بعداظهر همسرم بهم پیام داد بریم بازار منم بهش گفتم باشه بعد ی دقیقه در جواب پیامم کیسه آبم پاره شد فک کردم ترشح دارم باز دوباره آب ریخت منم ب گریه افتادم گفتم مامان کیسه آبم پاره شد مامانم گفت ناراحت نشو هیچی نیس سریع ب همسرم زنگ زدم رفتیم بیمارستان اخه من هنوز ۳۵ هفته بودم خیلی ترسیدم پرستار گفت باید معاینه بشی نزاشتم انقد استرس داشتم اونم عصبانی شد گفت نمیزاره یکی دیگه منو معاینه کرد با بدبختی گذاشتم گفت هنوز ی سانت بازی برو بالا آمپول فشار میدیم بچه بیاری خلاصه من فقط گریه میکردم من تا اون شب فقط آب خارج میشد ازم با خون یهو نصفه شب ضربان قلب پسرم افت کرد پرستار ترسید گفت این دکتر کی میاد دوبار ضربان قلب پسرم افت کرد منم فقط گریه میکردم تا بالاخره صبح روز بعدش ساعت ۸ گفتن برو اتاق عمل اورژانسی باید عمل بشی ومن از خوشحالی نمیدونستم چکار کنم چون از طبیعی میترسیدم خلاصه نگرانی خونواده هامون و خودم ک اون شب هیچکس نخوابید پسرم ساعت ۸ صبح بدنیا اومد تو این ی سالی ک گذشت خیلی چالش خیلی استرس داشتم ولی خداروشکر بابت وجودم پسرم تولد پسرم مبارک باشه😘😘😘
مامان آرین مامان آرین ۱۱ ماهگی
سلام مامانا من امروز با شوهرم بحثم شد سر اینکه یدقیقه این بچرو نگه نمیداره پسرمم میاد تو اشپزخونه تو دستو پای من منم انقد خونم بهم ریخته بود دوروز بود نتونستم خ‌ب تمیز کنم پریود شدم خیلی حالم بد بود گفتم امروز بگیر تو دستو پای من نیاد یکم به این خونه بیصاحاب برسم پسرمم امروز کلا لج کرده بود خوابش میومد نمیخوابید الکی بهونه گریه به شوهرم بی عرضم امروز سپردم سر بچم دوسه بار خورد اینور اونور کله مرگسو گذاشته بود بهش از تو اسپز خونه هی میگفتم پاسو ارینو بگیر گفت عرضه نداری یه بچه جم کنی منم هم درد پریودی هم خونه که دوسه روز بود جم و جور نکرده بودم پسرمم گریه دیگ اعصابم خورد شد شروع کردم گریه کردن تو خونه داد و بیداد سر شوهرم بچم از داد و بیدادای من تو خونه ترسید شروع کرد گریه کردن سوهرم خدا لعنتش کنه رفت سر بچه داد زد من دیگ انقد بهم فشار اومد خواستم طرف چینی دکوری بکوبم رو سرش که بچه برداشت باز ارومش کردخیلی ناراحتم چرا داد زد سر بچم هدا اعنتش کنه الهی بمیرم برای پسرم بچم نکنه تا اخر عمر یادش بمونه میترسم با اون دادی که سر بچم زد بهش اسیب زده باشه هیلی ناراحتم هیچی ارومم نمیکنه هی باخودم فکر میکنم خدا لعنت کنه این مردای نفهمو حمله کرد سمت من منو بزنه بهش گفتم ناخنت به من بخوره تیکه پارت میکنه جرات نکرد خیلی اعصبانی بودم ولی بمیرم برای پسرم داد زد سرش الهی من بمیرم راحت شم از طهر ناراحتم یعنی یادش میمونه؟لخودم گفتم این خر نمیفهمه حداقل دیگ دفه اخرم باشه که تو‌خونه بخاطر پسرم داد بزنم