اره منم گریه میکردم زیاد
وقتی ک همسرمو میدیدم بیشتر
استرس زیاد داشتم
خیلی دلم برا همسرم تنگ میشد با لسنک پیشم بود
و با هر گریه بچه من گریه میکردم
ولی بزرگتر ک شد خوب شدم خود بخود
عزیزم...ببازی تمومه ها....پرانرژی باش به روزای قشنگ فکر کن قوی باش ...اینو بگم که اگه این روزها و ازدست بدی میشن حسرت برات ...من دوس دارم بیار دیگه باردار بشم از روزهای اول لذت کافیو ببرم
من از الان دقیقا مث توام میترسم بعد زایمان حالم بدتر شه چون من قبل از حاملگی هم افسردگی داشتم تا الانم فک کنم بیشتر شده 🥲🥲خدا بعد زایمانمو بخیر کنه
مبارک دختر انشالله قدم بچه هات برات خیر و خوشی باشی 😍🥺
شربت بهار نارنج یا دمنوشش عااالیه بخور حتما .موز هم زیاد بخور
شیر هم بخور
من ۱۰ روز اول شدید بود وابستگیمبه دخترم شده بود واعصابم خورد بود.دوهفته اول سخته بعد خوب میشه.
عکس بچه هاتو بزار عزیزم
بله منم دقیقا همینجوری شده بودم فقط گریه میکردم ولی تا میاد یکماه بشه هی رفته رفته خوب میشی کم کم انرژی و روحیه ات برمیگرده 🌹🌹
ای جان قدمشون مبارک پر برکت مبارک باشه عزیزم حتما از تجربه هات برامون بگو حال نی نی ها خوبه ایشالا
برای افسردگیت بنظرم دورت شلوغ باشه بهتره یکی همیشه کنارت باشه نمیدونم دارو چیزی نیس بخوری
کاملاً شرایطت طبیعی ولی اگر بخوای دل به دلش بدی گریبان افسردگی میشی
سعی کن غلبه کنی بهش وبابچه هاخودتو سرگرم کنی
من درحدی حالم بد بود که میگفتم خدایا چه غلطی کردم
اصلاً خواب نداشتم تا میخواستم بخوابم فکم از شدت ناراحتی به هم میخورد وتوخواب گریه میکردم وناله
بعد یک هفته خوب شدم . خوب که نه! بهتر شدم وخودم سعی کردم فراموشش کنم وبابچه مشغول شدم. توام وا نده که خدایی نکرده گرفتارش نشی
بسلامتی چند هفته زایمان کردی عزیزم
قدمشون مبارک باشه خانمی😍
به چیزای خوب فکر کنین اینجوری بیشتر اذیت میشین
به این فکر کنین که خداروشکر زایمان کردین و نی نی هاتون سالم کنارتون هستن😍
منم دقیقا تا ۵۰روزگی بچها هپین بودم روزا اول مادرم و خمسرم جرات نمیکردن باهام حرف بزنن کلی دعوا میکردم باهاشون و گریه ب مرور بهتر شدم
منم اوایل در حد نیم ساعت میخوابیدم خواب گریه میدیدم حالم بد میشد میپریدم از خواب ولی خب حال روحی من و شک بدی ک بم وارد شد خیلی خیلی خیلی عذاب اور بود نمیذاشتن گریه کنم میرفتم تو دسشویی انقد گریه میکردم بیحال میشدم
بله منم زایمان اولم اینجوری شدم،یا میخوابیدم یا گریه میکردم ،شوهرم میرفت سرکار تا برمیگشت میمردم و زنده میشدم،20روزگی دخترم از خونه مامانم اومدم خونه خودم و همون شب اول تقریبا شیرم خشک شد،بماند که خانواده ی همسر هم از اذیت و آزار چیزی کم نذاشتن ،و همه ی این ها باعث شد یکسال داروهای افسردگی استفاده کنم
طبیعیه
اون حجم بالای هورمون یهو فروکش کرده
همه ی احساس هات طبیعیه
اروم باش و به خودت سخت نگیر
گرمیجات بخور که خدایی نکرده مغزت سرد نشه
یه تایم توی روز هرچقدر هم کم به خودت اختصاص بده دوش بگیر و به خودت برس
بذار این روز ها و سرایط اروم بگذرن تا جا بیوفتی و عادت کنی
به خدا توکل کن عزیزم انشاالله زود خوب میشی
اما اگه حالت خیلی بده و بهتر نشدی حتما برو پیش مشاور
من برعکس متنفر شدم ازش ۳ روز باهاش حرف نمیزنم بیمحلش مکنم 😁😁
بله من هم به هم ریختگی هورمونی عجیبی رو تجربه کردم. گریه و خنده ام قاطی شده بود. خوابم نمیبرد. وابستگی و علاقهام به همسرم بیشتر شده بود.
نهایتا دو هفته بعد از زایمان داروی ضدافسردگی شروع کردم در دوز پایین
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.