بچم که بیداره داشتم پیام های بعضی از خانمای گهواره ای رو میخوندم
چه دنیای جالبی دارین









زمان مجردیم که دوستام تعریف می‌کردن
میگفتن شوهرشون خیلی رو رابطه حساس هست
یا بعضی تعریف ها
که من این تصور تو ذهنم از مرد شکل گرفت که یه مرد اولویت اول زندگیش رابطه هست و خیلی براش مهمه


با این تصور وارد زندگی مشترک شدم
ولی خب شوهرم زیاد رابطه براش مهم نبود

یادتونه دفعه قبل که شوهرم اومد مرخصی، طبق تقویم روز بعد من پرید میشدم ولی تلاشی نکرد ،روز بعد هم رفت دنبال کارهای بیرونی،من واقعا حرص خوردم ولی اون ریلکس بود.عصر همون روز پرید شدم.
حتی تو پریدی اذیت بودم رفتم براش مطلب از اینترنت باز کردم و غیر مستقیم گفتم تو سایت رهبری نوشته زن و مردی که نمیتونن .... کنن میتونن از طریق معاشقه نیازشون رفع کنن
ولی باز شوهرم توجهی نکرد و تو فکر خواب بود‌.
.همیشه بخدا توکل میکنم و میگم حتما قسمت من این بوده.
البته اوایل خیلی برای شوهرم نیازمو میگفتم.
ولی دیدم شوهرم جز مسائل مهم زندگیش نیست دیگه بیخیال شدم.

۷ پاسخ

تایمی ک خابه خودت برو سراغش دست بکش به بدنش لمسش کن بوسش کن کم کم تو راه میاد

این روزا بخاطر فشاراقتصادی اکثرمرداهمینن همسرمنم همینجوربود حتی میشد ماهی یبارم رابطه نداشتیم اما باصحبت کردن و روش های دیگه خیلی اوضاع بهترشد

عزیزم میتونی واسش قرص بخری که میلش زیاد بشه

عزیزمم🥺🥲میفهممت هممون سختمون شده ای روزای کوفتی

خب یکم باید انگیزه ایجاد کنی
مثل ارایش و لباس های خواب سکسی و رژ قرمزو پوزیشن های مختلف و ...

شغل شوهرت چیه؟ ببخشید اینو میپرسم ولی قرص خاصی مصرف نمیکنه؟ آخه خیلی عجیبه مردا نیازشون خیلی بیشتر از زناهست

سنتی ازدواج کردی؟

سوال های مرتبط

مامان ✨ܥ‌‌ܠߊ‌ܝ̇ߺߊ✨🐣 مامان ✨ܥ‌‌ܠߊ‌ܝ̇ߺߊ✨🐣 ۱۲ ماهگی
سلام مامانا
میدونین که هر اتفاقی تو دوران بارداری و روزای اول زایمان بیوفته تا ابد یادمون میمونه مثل یه زخم باز روی دلمون اثرش هست و خواهد موند...
من اوایل بارداریم بود و سونوی قبلش بهم گفته بود خونه تو رحمت جمع شده باید خیلی مراعات کنی و...
بعد پسر خواهرشوهرم ۶ سالشه و شیطونه همیشه رد میشد یه تنه هم به من میزد من چون میترسیدم همیشه بهش میگفتم نکن نگو این هی حساس تر میشده چون تو سن لجبازی هست
خلاصه یه روز اومد جلوم وایساد دوتا مشت گذاشت تو شکمم که تازه بالا اومده بود من شوک شدم برای اینکه سومی و چهارمی رو نخورم سرشو گرفتم فرستادمش یه طرف دیگه درستش اینه که هولش دادم تنها دفاعم همین بود و اخم هم کردم ک بفهمه این تو بمیری از اون تو بمیری ها نیست و چون من قبلا شاهد تنبیه فیزیکی والدینش بودم برای اینکه نزننش گفتم من زدمش در صورتی فقط هولش دادم اونم کارم اشتباه بود نمیتونستم خودم جابجا شم به یه سری دلایل.....
این رو دلم مونده شوهرم هیچوقت حمایتم نکرد و خواهر شوهرمم برخورد خیلی بدی باهام داشت همشونم برچسب حساس زدن روم
حالا سوال من از شما اینه من کارم بد بود؟؟
من حرفم اینه اصلا من باردارم نباشم بزرگتر اون بچه هستم که نباید اصلا دستش به من بخوره حتی هفت ماهه بودم یه لگد گذاشت تو پهلوم که نزدیک بود سکته کنم از ترس
من هنوزم که هنوزه میبینمش میترسم و از پسر بچها میترسیدم تو دوران بارداریم در حدی که پنیک میشدم
مامان مسیحا مامان مسیحا ۱۴ ماهگی
سلام خانم ها من خیلی خیلی برای بیخوابی مسیحا نگرانم ببینید بعضی روزا خیلی خوبه راحت میخوابه حتی مثلا خواب بعد از ظهرش میشه دو ساعت یا از ساعت ۱۲ شب تا یازده صبح میخوابه نه یکسره حداقل دو تا سه بار بیدار میشه برای شیر دوباره بجز بعد از ظهر ساعت هشت یا نه شب بازم میخوابه نزدیک یک ساعت یا چهل دقیقه ولی بعضی روزا انگار با خواب پدر کشتی داره یعنی وقتی تاب ریلکسیشو که توش میخوابه میبینه میزنه زیر گریه لالایی کی میذارم شروع میکنه جیغ زدن که نخوابه از رو پا خودشو میندازه پایین که نخوابه تو هیچ حالتی که قرار باسه به خواب ختم بشه نمیمونه شدیدا باهوشه تمام چیزهایی که به خواب ختم بشن میشناسه یعنی از راهی یه بار موفق بشی بخوابونیش دفعه بعد نمیمونه تو اون حالت کلا بعضی روزا خیلی راحت تر میشه خوابوندش و خوابش طولانی تر و عمیق تره ولی بعضی روزا اصلا خوابیدن براش میشه غیر ممکن انقدر زمان خوابوندن مقاومت میکنه و گریه میکنه هلاک میشه از زمان شروع دندون در اوردنشم این مشکل شروع شده قبل اون اصلا برای خواب مشکل نداشت خیلی راحت بود خوابیدنش ولی من خیلی نگرانم اونم بخاطر این که برادر زاده همسرم بیش فعاله تقریبا شدید من میگم نکنه این بیخوابی برای این باشه خیلی نگرانم بخدا بعضی روزا انقدر مقاومت میکنه برای خواب که چشماش از بیخوابی قرمز و خماره یکسره ولی اگه پاراکید بخوره و پتو نذاره خیلی خوابش بهتره