یچیزی یادم افتاد گفتم با شماعم بگم
راجب یه دکتر سونو که یه اقای خاک بر سر و هول
من وقتی که باردار بودم سونو قلب و ان تی رو رفتم پیشش اصلا ادمو نگاهم نمیکرد
اینم بگم من خودم نه ارایش زیاد میکنم نه یجوریم که بخاد نگا کنه
بعد برای انومالیم من وقت گرفتم رفتیم پیشش
رفتم گفت دختره ولی نمیتونم صورتشو ببینم برو قدم بزن چیز شیرین بخور بیا
کارمو انجام دادم رفتم این هی شلوار منو میکشید پایین تر تا جایی که واقعا میتونم بگم ناحیه تناسلیم داشت دیده میشده
از قصد وقتی سونو میکرد انگشت کوچیکشو میبرد کنار ناحیه تناسلی و فشار میداد منم ترس برم میداشت که اگه چیزی بگم شر بپا میشه چون شوهرم خیلی حساسه و شدید غیرتی
خلاصه منم با ترس و لرز نه تونستم به دکتره چیزی بگم نه به کسی
ولی معلوم بود دکتره نظر داشت چون هی خم میشد روم یا ارنجشو میذاشت رو سینم
حدودا سی سالشم بود و من از اون روز به بعد دیگه اون طرفا پیدام نشد بهونه اووردم که فلانه خوب نیست دقیق نمیگه که با شوهرم بریم یجای دیگه ولی هنوزم از کار اون مرتیکه موهای تنم سیخ میشه🥲

۱۳ پاسخ

اوه شتتتتتت

ریدم ب قیافه حرومزادش
وای ک چقدر اون لحظه تصورت کردم ک چ حالی داشتی

ای بدبختی
چ بی ناموس
زن باردارو نگا نمیکنن ک

کدوم سونو بود بگو ما هم نریم

منم سونوگرافی رفتم نسل امید با خودم ملافه برده بودم رو پام مینداختم دکتره خوشش نیومده بود چند بار گفت برو یه چی بخور بیا منم هر بار ملافه رو مینداختم سری آخر گفت اووووف اصلا به یک دقیقه هم طولش نداد گفت بچه مشکل داره نامه سقط بهت میدم مرتیکه از لج گفته بود

کجارفتی بحیرایی صالح رسولی؟

حتمااا تو کامنتای سایتش بزار

سلام کبودرآهنگ بود چون برا منم‌ پیش اومده

ببین من جان بودمااا میریدم بهش میگفتم مرتیکه روانی خجالت بکش بی آبرو احمق هر چی از دهنم در نیومد می‌گفت من هم پاچه پاره م هم بی آبرو انقد جیغ میزدم ابروش میرفت

عجب عوضی بود

😑😑😑😑

دوست عزیز ابان ت. ت ر دارید؟

وای خدا چه بد😥

سوال های مرتبط

مامان بَشِه❤️ مامان بَشِه❤️ ۱۰ ماهگی
رفتم خونه مادرم تبریک گفتن و با مامانم رفتم ازمایش دادم گفت چند ساعت دیگه جوابش اماده س از ازمایش که برگشتم استین مانتوم کوتاه بود چسبی مه زده بودن روی دستمو دوستم دید و گفت رفتی ازمایش بارداری؟گفتم اره
اون چند ساعت نمیگذشت رفتیم دنبال جوابش و گفتم جوابش چیه گفت مثبته خوشحال برگشتم و زنگ زدم شوهرم گفتم کجایی گفت خونه مادرم
😑😑😑گفتم جوابو گرفتم مثبت بوده ولی چیزی نگیا گفت باشه
شب اومد خونه مامانم بهش گفتم راستشو بگو گفتی یانه گفت اره گفتم
😂😂😂
هنوزنزاشته بود جواب بیاد رفته بودگفته بود
روزا میگذشت و رفتم دکترم و گفت تیروییدت مشکوکه ازمایش نوشت و یکم بالا بود تااخر بارداریم مجبور شدم قرص بخورم
نه هفته با همسرم رفتیم سونوی تشکیل قلب دراز کشیدم و شوهرمم بالای سرم بود دکتر سونو کرد و گفت قلب تشکیل شده صداشو گذاشت و از شوهرم خاستم ازصدای قلبش فیلم بگیره
چقدر خوشحال بودم
نوبت رسید به سونوی انومالی حدود بیست روز بعدش
اینم بگم من چهارروز بعد پریودیم باردار شده بودم
سونوی انومالی و با شوهرم رفتم خیلی ذوق داشتم که یه جنسیتی بهم بگه
اینم بگم دوست داشتم بچه اولم پسر باشه
دکتر خیلی کار بلد و خیلی بداخلاق بود سونو کرد گفت سالمه گفتم خب جنسیت چی گفت هیچی معلوم نیست از سونو که اومدم بیرون به شوهرم گفتم سالمه ولی احتمال جنسیت نداد اونم کلی خندید گفت چطور خورد تو ذوقت😂😂 و بعدش رفتم ازمایش
جواب ازمایش که یه هفته بعد حاظر شد رفتیم جواب و به دکتر نشون دادم گفت خوبه یه قسمتش کمی کمتره باید کواد مارکر بدی
استرس گرفتم گفتم ینی چی گفت مهم نیست پونزده هفته ازمایش غربالگری دومو میدی
رسید اون موقع و با مادرم رفتم ازمایش بدم گفت هزینش میشه دوتومن
خیلی زیاد بود اون موقع ترسیدم که این چه ازمایشیه..
مامان سید علی مامان سید علی ۱۰ ماهگی
پارت سوم:
ولی من حالم بدبود همسرم که حالمو دید ابمیوه و اینا بهم داد بردم خونه مامانم اونجا مامانم و بعدشم مادربزرگم اومدن کلی دلداریم دادن که خبری نیس تا فردا اروم شم و برم پیش دکترم
خلاصه از شبش تا فردا ی قررررن گذشت فردا بعداز ظهر باکلی استرس رفتیم سمت دکترهمسرم به من گفت درمورد سون چیزی نگم بزار ببینیم خودت دکتر چیزی میفهمه حرف نزاریم تو ذهنش اوکی دادم رفتیم سونو دکتر بررسی کرد و گفت همه چی بچه خوبه خیلیم شیطونه نشونمونم داد گفت نگا حالت سجدس و بعله پسره همسرم میگفت دست و پا داره دکتره میگفت بعله چرا نداشته باشه همسرم میگفت همه چی تشکیل شده دکتره میگفت بعله چرانشه خلاصه هی چک کرد اخرم گفت سالمه ماهم دیدیم نه واقعا انگار سالمه اون دکتره شیش میزده خلاصه خوشحال و خندان اومدیم بیرون به خانواده ها هم گفتیم سالمه و تشخیصش اشتباه بوده و فلان خلاصه گذشت دو هفته دیگه من ۱۹هفته شدم دکترمو عوض کردم چون اون بیمارستانی که میخواسم نبود دکتر جدید ازم سونو خواست
منم رفتم ی مرکز سونو که وزن بچه رو بهم بگن با دهانه رحم و این چیزمیزا دیگع شده بودم ۲۰هفته اینورا خلاصه اینجاهم رفتم باکلی استرس نکنه اچن دکتره نفهمیده اینجا چیزی بگن ولی نه مانیتور جلوم بود بنظر بچه طبیعی بود دکتر سونو هم چیزی نگفت پس اوکی بود خداروشکر باخیال راحت اومدم بیرون دکترم زفتم همه چی اوکی بود برای سونوی وزن که ۳۰هفته بود بهم گفت برم پیش ی دکتر دیگه اونجا رو فقط قبول داره منم اوکی دادم تو این مدتم ی بارداری کاملا طبیعی داشتم جوری که پنج ماهگی ی سفرم رفتم بی هیچ مشکلی
مامان ویهان مامان ویهان ۱۶ ماهگی
یه موضوعی هست شاید خنده دار باشه ولی معضل شده واسم😅
ویهان نوزاد که بود خیلی بد شیر میخورد میگفتن از رفلاکس پنهانه ولی کاریش نمیشد کرد چون داشت وزن می‌گرفت دکترا دارو‌ نمیدادن
اینجوری شیر میخورد که هی به ذره مک میزد میکشید دوباره می‌گرفت دوباره یه ذره میخورد میکشید هم خیلی پر تکاپو بود کلی عرق میکرد خسته میشد هم کم شیر میخورد مامانم هی بهم میگفت بچه اینجوری می‌کنه که سینتو عوض کنی اون یکیو بهش بدی این یا زیاد میاد یا غلیظ میاد که نمیتونه بخوره اونو بده، خلاصه سرتون درد نیارم منم اینقدر این سینه اون سینه کردم که الآنم که بزرگ شده این عادت از سرش نیفتاده و میگه باید دوتاش بیرون باشه هی یکم از این میخوره یکم از اون، جایی باشم که مکافات دارم حتی توی خونه هم چون درازکش شیر میخوره می‌خوابه خستم می‌کنه خیلیییییی، این وسطا یه عادت بد دیگم پیدا کرده وقتی از یکی میخوره اون یکیو جوری با دوتا انگشتش میپیچونه که اشکم درمیاد ولی نباید جیک بزنم چون یه اوف هم بگم چشاشو باز می‌کنه میزنه زیر گریه😐 نمی‌دونم چجوری از سرش بندازم واقعا با یکی نمی‌خوابه گریه می‌کنه که اون یکی هم دربیار ، هی میگم بزرگ بشه بهتر میشه ولی واقعا داره شدیدتر میشه 😮‍💨
مامان بیبیلی مامان بیبیلی ۱۱ ماهگی
تجربه من از حکیم بانو:
درباره وزن اضافه کردنش خداروشکر پسرم از اول وزنش خوب بود و خوب میرفت بالا این مدتی هم که از حکیم بانو استفاده کردم همونجوری بود
درباره مزش خب خوبه مخصوصا نارگیل و خرماش که خیلی بوی نارگیل میده
من سویق کدو حلوایی هم گرفتم پسرم نظر خاصی نداره دربارش نه عاشقشه نه بدش میاد ولی یبار که تو سوپش زده بودم مامانم میگفت بوی روغن حیوانی میده چه خوبه
درکل هم خوب بود هم معمولی من تجربه خرید از برندهای دیگه رو ندارم که بگم این بهتره ولی فعلا شارژش نمیکنم چون من وقتی میخوام از اینجور چیز استفاده کنم که گیر باشم و دسترسیم محدود که سرلاک گرفتم وگرنه اگه زمان پخت و شرایطش و داشته باشم خودم درست میکنم دیگه الانم سرلاک گندم و خرما گرفتم که اونم خوبه پسرم درحد معمول دوستش داره
راسی واسه خودمم قووتو گرفته بودم از حکیم بانو که بنابه شرایط مادرانه حوصلم نگرفت هرروز بخورم و نمیتونم بگم روم جواب داد یانه اما باشیر خنک واقعا خوشمزس و میچسبه😁
مامان نور✨💙 مامان نور✨💙 ۱۰ ماهگی
بچه ها کمک❌
من یه کار بدی کردم،میشه راهنماییم کنین که چه طوری این قضیه رو‌جمع کنم؟
حالا خیلی با جزییات تعریف نمیکنم،
من که میخواستم پسرمو ببرم اتلیه عکاسی،دیگه لباس یلدایی نگرفتم.فقط واسه کریسمس و دندونی گرفتم،چون اتلیه هم لباس داشت دقیقا همون مدلی که میخواستم بگیرم.گفتم دیگه خرج بیخود نکنم اما نمیدونستم اندازه میشه یا نه،با یکی از دوستام حرف میزدم اون‌گفت بیا لباس پسرمو بدم بهت واسه یلدا
اون پارسال اولین سالش بود عکس گرفته بود،خلاصه به شوهرم ک گفتم اون گفت نه،چرا لباس نمیخری خب و مگه بچه من ندار هست و یا همون واسه اتلیه رو بپوشون و ازین حرفا.خلاصه منم نشد برم لباسو از دوستم بگیرم و وقت اتلیه هم رسید و منم با همون لباس اتلیه عکس گرفتم و دیروز دوستم خودش لباسو اورد و منم تا الان حرفی نزدم بهش و اونم نمیدونه که عکس گرفتیم.
حالا بعدا عکسو ک ببینه میفهمه لباس اونو نپوشوندم.بعدا بپرسه چی بگم بهش.اصلا از دیروز انقد فکر کردم بهش دیوانه شدم😣
مامان نینی🩷🩵 مامان نینی🩷🩵 ۱۳ ماهگی
مامان بَشِه❤️ مامان بَشِه❤️ ۱۰ ماهگی
دکتر معاینه کرد و گفت یه قسمتی از پایینش پاره شده و یه سری شیاف دیکنوفناک و ژل بی حسی و اینانوشت برام که بازم تاثیری نداشت
من از یه سک.س تراپ وقت گرفتم و رفتم پیشش مشاوره بود و خیلی گرون میگرفت ولی مهم نبود من بایددرمان میشدم
جلسه اول که رفتم اون شب دعوت خونه پدرم اینا بودم پاگشام کرده بودن من تا هشت توی نوبت بودم وقتی که رفتم مشکلمو گفتم گفت نگران نباش درست میشه اسم یه دارو برام نوشت گفت اینو بعدظهرا بخور و جلسه بعدی بیاپیشم
اینم بگم من هی خونریزی داشتم
دارو هارو خوردم و رفتم پیشش دوتا کاغذاورد و کلی روش چیز نوشت و شکل واژن واین چیزا ولی هیییچ فایده ای نداشت
حدود یه ماه ازازدواجمون گذشته بود شوهرم اصلا توخونه باهام حرف نمیزد خیلییی ناراحت بود مادرشوهرم همش میگفت چشه میگفتم نمیدونم شبا پشتشو به من میکرد میخابید حتی یه شب انقد خودشو زد میگف تاکی قراره اینجوری باشی
خیلی خیلیییی روزای سختیو میگذروندم میترسیدم کسی بفهمه همش گریه میکردم و ناراحت بودم یه شله زرد نذرحضرت فاطمه زهراکردم که کمکم کنه
بهترین روزای زندگیم داشت به بدترین شکل میگذشت شوهرم دوهفته ای بود که سمتم نیومده بود مثل دوتاهمخونه بودیم با هم بعضی وقتام میومد تلاش میکردیم نمیشد
واژینسیموس داشتم ینی به طور غیر ارادی عضله واژنمو انقباض میکردم
ده تا دکتر عوض کردم انقد داروهای جورباجور دادن که نشد
حتی قرار بود قرص خاب بخورم توخاب انجام بده شوهرم که....
ادامش
مامان ملورین🍬✨ مامان ملورین🍬✨ ۱۵ ماهگی
مامانا حتما اینو ببینید عکس دست دخترمه
توی تاپیک قبلم عکس از دست دخترم گزاشته بودم و گفته بودم نمیدونم چرا سوخته و کرم معرفی کنن بهم ولی چند روز گذشت کرم رو خریده بودم فقط یه بار زدم از اون بگذریم چند روز گذشت یهو دیدم روز به روز داره این سوختگیه کوچیک بزرگ و پهن تر میشه داره روی دستش رو میگیره گفتم یعنی چی سوختگی هم مگه پخش میشه(اینو بگم که اصلا نسوخته بود و هرچقد فک میکرد به چیز داغی نخورده بود که بسوزه و برام عجیب بود چطور سوخته و چرا من متوجه نشدم)خلاصه رفتم داروخونه چند تا و گفتن حتما ببرش دکتر پوست رفتم دیروز دکتر پوست و گفت این عفونت زخم زرد گرفته و از طریق یه حشره ای که گزیده بچه رو اینطور شده و دار و پماد داد و گفت طول درمانش تا ۱۴ روزه و گفت بعضی از این کسایی که این مدل عفونت رو میگیرن وقتی دیر متوجه بشن و برن دکتر ممکنه به کلیه شون هم بزنه و خداروشکر من زود بردم و پیگیری کردم
خواستم بگم اگه یه سوختن کوچولو هم رو پوست بچتون دیدید حتما پیگیری کنید بعضی از حشره ها ویروس دار هستن و وقتی میگزن حالت سوختگی روی پوست ایجاد میشه
در آخر بگم این عکس که گزاشتم مال سه روز پیشه و تا دیروز بزرگ تر شده بود و به انگشتاش رسیده بود
مامان گیلاس مامان گیلاس ۱۲ ماهگی
سلاام دخترا چطور مطورین؟
بد چجند روز مشغله و مهمونی رفتن وقت کردم بیام 😬 صدای منو میشنوین از یه مادر خسته و بی خواب که کلی کار داره ولی فقط وقتمو با دخترم میگذرونم به خصوص که دیشب افتاد زمین از تخت برای اولین بار خیلی حالم بده و خودمو مقصر میدونم خداروشکر که هیچیش نشد و خدا رحم کرد ولی اون صداش ار تو ذهنم پاک نمیشه 😭یه تجربه بیام بگم اینجوری که شد ساعت سه صب بود من زنگ زدم به مامانم و ازش راهنمایی خواستم و گفتم چیکار کنم چون حالمون خیلی بد بود با شوهرم من چون خونده بودم یکساعت هیچی ندیم و نخوابونیم مامانم گفت حتما بهش یکم اب و یا شیر بده ببین قدرت مکیدن داره اگه خورد هیچی نیست و گفت وقتی اروم که شد دست بکش به همه جاش ببین جاییش درد نمیکنه قرمز نشده و خداروشکر هیچی نبود بعد یکساعت قشنگ بهش شیر دادم و خوابوندمش خودمم تا ۸ صب بیدار بودم و حواسم بهش بود یکیم زیر سرش رو یه بالش کوچولو گذاشتم که بالاتر باشه سرش
دیدم همه چی خوبه و دوباره بهش شیر دادم خوابیدیم باهم تا ساعت ۱۱
خیلی شب بدی بود خیلی بمیرم من براش مادر خوبی نیستم که افتاد از رو تخت 😞
مامان بَشِه❤️ مامان بَشِه❤️ ۱۰ ماهگی
رفتم پیش دکتر سونو رو دادم بهش گفت خوبه مشکلی نداره فقط دوتا کیست توی سرش داره و یدونه ضایعه تو قلبش چیز مهمی نیست
دنیا دور سرم چرخید نمیفهمیدم چی میگه ادرس بهترین دکتر شهرمونو داد گفت دوسه هفته دیگه برو پیشش اکوی قلب جنین بده خیالت راحت بشه
تاکیدم کرد که چیزی نیست تا یکی دوماه دیگه کیستت رفع میشن و مهم نیست ولی من این حرفا حالیم نبود از مطب اومدم و به مامانم گفتم مشکل داره به زور خودمو نگه داشته بودم مادربیچارمم جرات نمیکرد باهام حرف بزنه بغض کرده بود هرچی گفت بیا خونه ما نرفتم رفتم خونه خودمون دیدم کلید ندارم زنگ زدم شوهرم گفتم کلید ندارم بیا تو همین حین مادرم شوهرمو دیده بود توخیابون افتاده بود گریه گفته بود برو خونه
من دم‌در بودم اشکام بی صدا میریختن و منتظر شوهرم بودم شوهرم رسید درو باز کرد همین که رفتیم تو انقدررر گریه کردم انقدررررررر گریه کردم زجه میزدم گفتم دکتر اینطور گفته اونم میگفت خب مگه نگفته رفع میشه ولی من این حرفا حالیم نبود
حالا که فکر میکنم چقدر احمق بودم خب دکتر گفت مشکلی نداره چرا کولی بازی دراوردم
شوهرم هرکار میکرد نمیتونست ارومم کنه خلاصه چند روز گذشت و من اروم تر شده بودم ولی همسرم تا دوهفته توحال خودش بود و میترسید
هفته بیست و سه من رفتم برای اکو‌قلب جنین دکتر نزدیک نیم ساعت سونو کرد و گفت اون ضایعه تجمع کلسیمه و چیزی نیست سالمه گفتم دکتر گفتن توی سرش کیست داره میشه یه نگاه کنی نگاه کرد گفت یک میلیه داره از بین میره
کیستای سرش چهارمیلی بودن
خیالم راحت شد خاستم نفس راحتی بکشم که...