۲۷ پاسخ

شوهر منم نبود صبحش اومد😂من خونه بابام بودم با مامان بابام رفتم زیادم برام مهم نی🫤

من شوهرم تا لحظه اخر بود خیلی هم پشت در گریه کرده خواهرم گفت ولی بعدش که امدم خونه ننش نذاشت بیاد پیشم اولا برام مهم بود الان دیگه مهم نیست چون از ننش متنفر شدم🤣🤣

پس کی هزینه زایمانتو پرداخت کرد؟ بیمارستان من همون اولش پول گرفت آخرش هم پول گرفت

☹️خیلی بده اینا بخاطر افسردگی بعدزایمانه ب چیزای خوبی ک اون روز واست اتفاق افتاد فکرکن مثل اومدن دخترت
اگه دلیلش منطقیه از نظرت ک نیومده بهش فکرنکن و خودتو باچیزای دگ سرگرم کن ولی اگ دلیلش منطقی نیست ب نظرم ب شوهرت بگو راجبش باهم حرف بزنید وگرنه تااخرعمرت این رو دلت میمونه

زمان زایمان کوچیک ترین چیزا میمونه رو دل آدم، خواهر چهزجرایی که من سر دختر اولم نکشیدم پیش مادرشوهر زندگی میکردم نمیذاشتن شوهرم نزدیکم حتی بشینه منم هیچوقت اون روزا رو فراموش نمیکنم، ولیییی میخوام سر این یکی همه عقذه هامو جبران کنم😍😂

شوهر من بود ولی دو روز بعدش به خاطر یه نفر باهام دعوا کرد حالا هررررر شب اون موضوع میاد تو سرم انگار ازش متنفر میشم

حالا من از این دلخورم که کادو هیج حتی یه گل هم واسم نگرفت اینا به کنار چند روز بعدش تولدم بود اونم باز هیچ... اصلانم به روش نیوردم ولی این موضوع داره اذیتم میکنه مامانم میگه ولش کن توام روز تولدش اینا دیگه هیچچچ کاری نکن همین واسش کافیه نمیدونم والا

الهه جون خیلیا هستن شوهراشون شهر دیگه کار میکنن یا خیلیا هستن برا زایمان رفتن شهر دیگه پیش پدر مادراشون باید ناراحت بشن؟
حالا مالا ما بودن چ کمکی کردن بهمون خخ

خودت میگی دلایلی..
یعنی نبودنش دست خودش نبوده سخت نگیر مهم اینه الان باهم بزرگش میکنید

روز مهمی بوده ولی اگ دلیل نبودن اونم قانع کنندس ولش کن بهش فکر نکن قانع کننده ام نیس الکی با این فکرا زندگیتو بهم نریز چون ب مرور باعث کینه میشه اگ هی فکر کنی و مث موریانه دیگ ولکن مغزت نیس

من از جریان خبر دارم ولی شوهرت تقصیری نداره
ب این فک کن تا دیگه ناراحتش نباشی

عزیزم فکرش نکن بعضی از مردا شعور ندارن
من سرماهان ازشهرستان اومدم بروجرد،شوهرم اوردم گذاشت خونه مادرش و رفت شهرستان برا امضا سزارین نیومد
دوسال بعدسرمهراب دیگه خونم بروجردبود هرچی زنگ زدم گفتم بیا پیش ماهان تنهاس باتو وایمیسته ،روز ساعت عملمم یه هفته هییی گفتم بهش ک فلان روز فلان روز بیا بیا اونم نیومد بازهم پدرش امضاکرد وهمینم شدیه سوژه توی فامیل ک فلانی فقط بلده بچه بندازه حتی نیومدبرا امضاء و فلان فلان ،بماندچه ها کشیدم تنهایی باسه تا بچه هیییی
بیخیال حوصله داری خواهر😊

ی خانمی هم قرار بود یکشنبه زایمان کنه پنجشنبه کیسه آبش ترکیده بود شوهرشم خوزستان بود گوشی شوهرشم آنتن نمی‌داد وضع زنه هم وخیم پدرشوهرش اومد امضا داد

عزیزم قرارنیست فقط بدی های شوهرتوببینی ب روزای خوبی هم ک کنارت بوده فک کن اگه قرارباشه فقط ب بدی هافک کنیم ک زندگی بهم میریزه.گذشته دیگه بهش فک نکن

باهاش راجب اون روزحرف بزن شاید دلیلی آورد ک دلت روآروم کنه و دیگه بهش فک نکنی

الان با فکر کردن ب این‌چیزا که چیزی درست نمیشه چرا چیزا منفی جذب میکنید بی‌خیال

چقدر شرایط مشابه داشتیم من هم زمانی که رفتم اتاق عمل می‌خواستن از شوهرم امضا بگیرم گم و گور شده بود اون لحظات انقدر استرس کشیدم هیچ وقت یادم نمیره همیشه هم بهش میگم

من‌حتی شوهرم‌نبود ک ببرتم بیمارستان برای وقتایی ک بچم بستری بود ک شیر برا بچم ببرم
یا بابا میبردم یا اسنپ میگرفتم
من‌حتی وقت نشد کاچی بخورم
😂😂بگم هنووووو

غصه نخور من ک جتی نبود ترخیصم کنه
بچم زود دنیا اومد‌حتی بچمو نتونست ببینه
حتی کسی نیومد ملاقاتیم
حتی برادرشوهرم روزی ک بچم‌دنیا‌اومد فوت شد
حتی تاچهل روز شوهرم خونمون نبود
حتی تا چهل روز هرروزم‌گریه‌ بود
حتی تاریخ تولد بچممم متنفرم
از اینکه بشمرم چن روزشه چون با تاریخ فوت عموش یکیه
وقتی میپرسن چندوقتشه و‌مبگم مثلا دوماه همه غمشون میکنه و باد برادرشوهرمدمیفتن
غصه نخورخواهرم
من شیرم اینقد زیاد بود از سر و‌هیکلم‌میریخت
ولی از فشار روحی و استرس زیاد بچم شیرخشکی شد
و‌هیچکس درکم‌نکردو‌همه گفتن چرا شیرخشکیش کردی
ولی هیچکس نگفت حق داشتی

اشکالی ندارع دیگ کاریه ک شده اونم عمدی ک‌ نبوده پس بهش فک نکن
و از بزرگ شدن دخمل خوشگلت لذت ببر

منم شوهرم نیومد اصلنم مهم نی برام

منم قرار بود بره کربلا نزاشتمش گفتم بری تا آخر عمر حلالت نمیکنم مامان و بابام گفتن ما هستیم بزار بره نزاشتم ولی پشیمونم

اینقدر حساس نباش و زندگی رو برای خودت سخت نکن عزیزم و برای گذشته غصه نخور

میدونم نمیتونی فراموشش کنی ولی باهاش کنار بیا خودتو قانع کن

اگ دلیل نبودنش موجه باشه زیادبهش فک نمیکنی زیادنزارذهنت درگیرش بشه

دیگه گذشته عزیزم ب این فکر کن بچت سالم و سلامت بدنیا اومده و کنارته

چرا نبود

سوال های مرتبط

مامان آراز مامان آراز ۴ ماهگی
سلام دوستان راستیتش برای من یه اتفاقی افتاد خواستم اینجا بهتون بگم من سه بار سنوگرافی رفتم اون یه بار اول که جنسیت بچه مشخص نبود هیچ دوبار دیگه رفتم اونم بهترین سنوگرافی ها و غلبارگری ها همشون هم گفتن بچه دختره سنوی اخرم و که رفتم اومدم سه بار پرسیدم جنسیت بچه گفتن دختره نه این که دختر پسر فرقی کنه ها نه اونقدر گفتن تو شبی مادر دختر دار نیستی به خاطر اون پرسیدم رفتیم با مامان و بابام و عمم سیسمونی بخریم عمم همش میگفت داداش صبر کن بچه پسر صبر کن بابامم میگفت هی ابجی ول کن دختر پسر که فرقی نمیکنه بچه هم که عوض نمیشه اقا من بعد از چند روز دردم رفت رفتم بیمارستان چون جایی که ما زندگی میکنی شهرستانه بیمارستان شلوغ نبود یا بهتر بگم فقط من بودم 24 ساعت درد کشیدم تا اینکه صب ساعت 6 و نیم بچم به دنیا اومد اقا ماما بچه رو که گذاشت روی سینم دیدم یا خدا بچه پسره اصلا پشمام ریخته بود اگه تو بیمارستان به غیر از من کسی دیگه بود یا اصلا زایمانم طبیعی نبود و سزارین بود میگفتم بچه رو عوض کردن ولی خدا شاهده تو بیمارستان به غیر از من هیچ بیمار دیگه ای نبود معجزه های خدا😂😘
مامان آریا مامان آریا ۶ ماهگی
داشتم عکسامو مرور میکردم یهویی چشمم به یه عکس افتادخدایا چقد من گریه کردم ک بچه دار نمیشدم چقد دلم برا شوهرم میسوخت تک پسر بود اما نمیشد پدر بشه من مشکل داشتم اینقد استرس داشتم گفتم تااریا رو بغل نگیرم باورم نمیشد که مادر میشم اخه یه تحربه بد داشتم من قبل اریا یه بارداری پوچ داشتم حالا این عکس مال ژمانیه که من هفته 26بودم فک کنم با علاعم پارگی کیسه اب رفتم بیمارستان منو فرستا دن زایشگاه از همین پنجره بچه هایی که دنیا میومدن و نشپن باباهاشون میدادن شوهرمم از پشت همین پنجره منو نگامیکرد و میخندید یعنی اون لحظه ب ا شوهرم آتیش گرفتم همه با ذوق بچه مام منتظر درسته باردار بودم اما باورمون نمیشد ایقد منتظر بچه بودیم ولی خدا خیلی بززگه خدا رو بحق ابرو امام حسین قسمش میدم هیچچجج زنی حسرت مادرشدن ب دلش نمپنه چون من سالها کشیذم این حسرتو و انشالله هرکسی کوچولپیی داره خدا حفظش کنه بااآریای من
این عکس ساعت 1شب شوهرم مسخره بازی درمیاورد میدونست من ناراحتم وای دلم اتیش بود براش