یهو یادم اومد وقتی که امیرعلی تازه دنیا اومده بود هفته اول همسرم خونه بود بعدش رفت سرکار
یادمه این صبح زود می‌رفت من میشستم دعا میکردم
با گریه زیاد جوری ک ب هق هق میوفتادم که خدایا یوقت این میره
سرکار تو راه اتفاقی نیوفته دورازجونش بمیره من چجوری بچه رو تنهایی بزرگ کنم 😐😂😂
بقران هرروز کارم همین بود تا دوماه
امان از این هورمونای لعنتی ، وای بعدش باز بیشتر گریم می‌گرفت
تا مراسم تشییع و ختمم میرفتم 🤣🤣🤣
چه خ ر ی بودم بخدا ، قوه تخیلم اون دوماه عالی کار میکرد 😌🤣

من با یه بچه ۵ساله ۵ماهه همینم هنوز

وای منم همینمممم😂😂😂😂😂😂تا سالگردشم میرم خدااایا سایش همیش بالاسرم باشه حتی با فکرشم قلبم درد میگیره بعدش میگم خاک برسرت ب چ چیزا فک میکنی🥺

وااای ببخشید ولی خیلی خندیدم 😂

منی ک بچم یک ماهه بود همسرم با موتور تصادف کرد و زانوش شکشت😭

ای وای منم

من تا اینکه خانواده شوهرم بعد مرگش خرجشو بدن فکر کردم😅🤣🤣

من الآنم همینم😕🤣🤣

🤣🤣🤣🤣🤣🤣وای منم بعضی موقع ها استرس این میوفته به جونم

وای دقیقا مثل من😂😂😂😂