۶ پاسخ

خدا شوهرتو برات حفظ کنه عزیزم🩷🩷

اخ بگردم خیلی سختهههه من درکت میکنم بیش ازحد
تو خداروهزار مرتبه شکر ک شوهرتم کمک دستته منی ک شوهرم اصلاااا یه لیوانم برنمیداره چی بگم😔💔
هزار درد و مریضی گرفتتم

واقعا خیلی سخته عزیزم با دوتا بچه خیلی خسته میشی خواهر باز خدا خیرش بده ک کمکت میکنه شوهرت عزیزم من ک از الان شوهرم میگه هلنا یک سالش شد برو اقدام برای دوقلو خیلی ام جدی میگه 🤐بهش میگم بخدا سخته میگه پرستار میگیرم کمکت کنه ولی میدونم بازم خیلیی سخته

تو خوشبختترینی من شوهرمم خونه باشه کمکم نمیده تازه اعصابمم بهم میریزه

عزیزم بذار گهواره

خیلی سخته گلم خدا کمکت بشه

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی وآوینا مامان امیرعلی وآوینا ۳ ماهگی
مامان امیرعلی وآوینا مامان امیرعلی وآوینا ۳ ماهگی
امروز خیلی خستم ،توان ندارم انگار

امیرعلی از ۴ صبح یهو تب کرد تا ۶ درگیرش بودم پاشویه کردم شیاف گذاشتم تا تبش اومد پایین
از ۷ صبح آوینا افتاد ب گریه کردن ، شیرشو دادم جاشو عوض کردم قطره دلدردشم دادم مونده بودم دیگه چیکار کنم
امیرعلی هم بچم با گلودرد بیدار شد اونم گررریه ک بیاد بغلم
نمی‌دونستم کدومو بغل کنم جفتشون باهم گریه میکردن
زنگ زدم مامانم اومد یکیشونو ساکت کرد و منم حاضرشون کردم
امیرو بردم دکتر ، زود هم برگشتم ولی رسیدم خونه آوینا شکمش میخواست کار کنه ببین نیم ساعت فیکس پاهاشو گرفتم بالا تا خانم کارشو کنه 😐
بعد ک راحت شد گرفت خوابید
همه کارای خونه مونده ، حس ندارم بلند شم
هرجور بود فقط تو حالو مرتب کردم ولی آشپزخونه و اتاق در انتظارمه 🥴
حالا میفهمم وقتی بهم میگفتن بچه شیر ب شیر خیلی سخته یعنی چی
واقعا یجاهایی کم میارم
اون موقع ها میگفتم نه بابا باهم بزرگ میشن
خدا الهی نگهدارشون باشه ولی الان میفهمم چه 💩 خوردم
بلانسبت همتون .. ☹️
مامان پناه🍒 مامان پناه🍒 ۵ ماهگی
سلام امروز پناه روزمو ساخت 😂
صبح ساعت 6 چشام بسته بود تو خواب ناز بودم که شنیدم صدای آغو گفتن و غر زدن پناه از ته چاه میاد انگار 🤔
چون تازه 5 شیرش داده بودم خیالم راحت بود گشنه نیست 🙄
همین که چشامو باز کردم دیدم پناه غلط زده رو صورت افتاده داره تشکو میخوره و باهاش حرف میزنه 😐😐😐😐😐
یعنی اون لحظه هم ترسیده بودم که بچم از کی اینجوری تو این حالت بوده منه خیر ندیده نفهمیدم 😭😭😭
از طرفی خوشحال بودم که غلت زده😍
از طرفی خندم گرفته بود که چرااااا این غلط زده گریه نکرده من زودتر بفهمم به دادش برسم داشت خیلی منطقی با تشکی که تو صورتش بود صحبت میکرد و میخوردش 🤣🤣🤣🤣🤣
تازه دستشم مونده بود زیرش😶
سریع بلندش کردم تا چند دقیقه هنگ بودم به کنار 🤕داشتم همه جاشو برسی میکردم ببینم سالمه یا نه🤦🏾
دختر من همیشه یک شبه رشد میکنه 🤣🤣🤣
صبح بلند میشه یک حرکت جدید میزنه یه روز جغجغه میگیره دستش یه روز غلت میزنه یه روز قهقه میزنه انگاری شبا به روز رسانی میشه بچم🤣🤣🤣