من هیچ بهتری نمیبینم یعنی هر چی داره بزرگتر میشه بدتر میشه یعنی روانی شدم صبح تا شب چسبیده ب من دیروز ظهر رفتیم خونه فامیلا نزری بود بچه های جاریم یا با اسباب بازیاشون بازی میکردن یا گوشی دستشون بود سرشون گرم بود وقت ناهار قشنگ نشستن سر سفره غذاشون خوردن رفتن کنار مال من انقد اذیت نق نق گریه تو بغل راه میبردم دهن ب غذا نزد ظرف غذاشو چپه کرد چای اوردن ریخت تو قندا این جاریم یه بار ب بچه هاش نگفت بشین یا دست نزن گریه نکن اصلا بچه ها بهش کار نداشتن من روانی شدم صدا همه در اومد نصفه کاره ماشین گرفتم برگشتم خونه از اول که بدنیا اومد منو دق داد همین منو میکوشه زندگی که ندارم ریدمان انقد شلخته کثیف انقد میریزه مثل همون باباش بچه ای که از اول بد بود تا بزرگ بشه همینه دیگه قرص اعصاب برا من جواب نمیده

واقعا سخته.. چیزایی تو گفتی منم که دوتا بچه پشت سر هم دارم ندارم.. تازه وقتی دورشون شلوغ میشه اصلا من خیلی راحت ترم..اما یاد یه سال قبل افتادم که این دومی دنیا نیومده بود یعنی این بچه منو روانی کرده بود همش میگفتم خب الان که دوتا میشن چکار کنم اما واقعا از وقتی دومی دنیا اومد روز به روز زندگیمون بهتر شد حالم بهتر شد..بچه اول الان فهمیده همه چی مال خودش نیست..پدر و مادر فقط مال اون نیستن.. زندگی متعلق به خودش نیست..من خیلی خیلی خیلی کم پیش میاد که بخوام باهاشون بازی کنم دوتای با هم بازی میکنن باحالی دومی هنوز کوچک..اما به نظرم تک فرزند بودن هم برای بچه سخته هم پدر و مادر و هر روز بزرگتر میشن بدتر میشه..منم ناخواسته دومی باردار شدم و خیلی سختم بود اما الان واقعا خدا رو شکر میکنم روز به روز راحت تر میشم

و من فک کردم بچه من اینجوریه
جایی میرم دمار از روزگارم در میاره میام خونه نه دست دارم نه کمر کلا بغله نمیشینه اسباب بازی هاش بازی کنه فقط میگه در و باز کن من برم نمیزاری باز کنی جیغ میکشه خونه طرف و بهم میریزع اصلا یه دردسر دارم

بچه داری مکافاتیه

پسرمنم همینطوره الانم از دستش فرار کردم تو بالکن

فک کردم فقط پسر من اینجوریه🥲🥲🥲.

سخته درکت میکنم من دیروز مراسم داشتیم بهشت زهرا رفتیم پدر منو دراورد تازه من داداشم مامانم بابام پدرشوهر مادرشوهرم بودن باز کم اورده بودم بقیه بچه کنار ماناناشون بودن بعضی اوقات فک‌میکنم بچه من مشکل داره به خدا

پسرمنم همین صبح باشوهرم دعوام شدهمش میگه بچه پیش فعاله چون تو بهش دنت دادی روانیم کرده ساعت۴ صبح میخابه۹ بیدارمیشه ساعت۶ غروب میخابه استا میدم سیتریزین میدم اثر نداره روش اصلا نمیخابه یکسره بدو بدومیکنه میره پای کابینتا ظرفارومیریزه بهم لباسارومیریزه خوراکی میدم میریزه زمین از روزمین میخوره

تو این سن همینه،جاریت حتما بچه زیاد داره باهم بازی میکنن،من پسرم مثل پسرتو بود قشنگ منو دق داد ولی دخترم کلا با پسرم بازی میکنه،وقتیم پسرم مدرسه اس خیلی بهونه میگیره اذیت میکنه کلا میچسبه وقتی از مدرسه بیاد دیگه سرگرمه کاری به من نداره

منم گفتم ۲ ساله بشه راحت بشم بدتر شد الان لباس پوشیدم میخام فرار کنم برم بیرون انقد که تحت فشارم از دستش

پسر منم همینه دیشب خونه خواهر شوهر بودیم انقد اذیت کرد ریخت پاش کرد با شوهرم دعوامون شد،😐😐😐

منم همینطور درگیرم
دیشب خونه مامانم بودیم ، یهو صدای بچه مهمون بلند شد
پسرم لپش رو آنچنان گاز گرفته بود جای دونه دونه دندوناش رو لپ اون بنده خدا مونده بود
هیچ جا نمیتونم ببرمش و بذاره آرامش داشته باشیم

اون بچه ۴ ماه از پسر من کوچیکتر بود اصلا شیطونی نداشت
اروووووووم ، غذاشو خورد، میوه شو خورد
پسر منم منو دق داد در عوض

خیلی سخته حق داری عصبی بشی واسه منم خیلی پیش اومده

😥😥😥😥