پارت ۴
#
من ۱۹ ساله و تو شهر غریب هیج کس نداشتم همه همرا داشتن من نداشتم😭 من داشتم درد میکشیدم ولی اونا درک نمیکردن میگفتن مشخص نیس داخل انستی و حرکت های بچم کم شد بود
باهاشون دعوا کردم گفتم شما ک من ۱۰ روز بستری کردین با این ک وقتم بود اگ خدای نکرده بچم طوریش بشه شما میخاید جواب گو باشید دکترم اومد و گفت تو وقتت نیس گفتم ۳۹ هفتمه درد دارم با لحن بد گفت برو درد بکش تا ۳ روز دیگه هم.زایمان نمیکنی انقد گریه کردم ب بی کسی خودم نا اومید شدم..

۱ پاسخ

حالا من وقتم نبود با ی سانت بستری کردن انقد انگولک کردن انقد اذیت کردن زایمان کردم وحشتناک ترین درد زایمان بود با معاینه های ک میکردم رحممو بزور باز میکدن

مقالات مرتبط

بازي با كودك دو ساله
بازی های مناسب کودک دو ساله کدام‌اند؟
گریه نوزاد در شب
گریه نوزاد در شب | علل و درمان گریه شبانه کودک
درمان دل درد در نوزادان
درمان انواع دل درد در نوزادان
انواع گریه نوزاد
معنی انواع گریه نوزاد و ترجمه هرکدام

سوال های مرتبط

مامان سایدا مامان سایدا ۱ ماهگی
پارت ۵
#
تا این ک بهم گفتن ب همرات بگو بره وسیله هاتو بگیره ولی من ک همرا نداشتم گفتم همرا ندارم پرستار انقد تعجب کرد گفتم بزارید برم خودم ب شوهرم بگم و انقد درد داشتم مث درد پریودی با گریه رفتم‌پیش شوهرم و شوهرم دلداریم داد گفتن نگران نباش درست کسی نداریم ولی خودم پیشتم و وسیله هامو شوهرم اورد آماده شدم رفتم زایشگاه اونجا ولی کار اموز اومد بالاسرم و ماما معاینه ام کرد گفت ی فینگر هستی هنوز و انقباض هات خم داخل انستی مشخص نیس تو تا ۴ روز دیگه هم رحمت باز نمیشه گفتم چون رحمم باز نمیشه باید بزارید بچم اتفاقی بیوفته براش خدای نکرده
مشاهده ۱ پاسخ
مامان سایدا مامان سایدا ۱ ماهگی
پارت آخر زایمانم
#
از معاینه میترسیدم و وقتی معاینه میکرد درد هام‌بیشتر میشد و دلم میخاست بمیرم و دوباره ب بچم فکر میکردم و جیغ میزدم و ورزش میکردم از ۲ سانت یهو شدم ۵ سانت چون ورزش میکردم و درد میکشیدم از دستشون رفتم داخل دسشوی و از ترس میگفتم درد ندارم چون میترسیدم از معاینه تا این ک درد هام بیشتر شد نتونستم منی ک دکتر گفت تا چند روز زایمان نمیکنم با تلاش خودم تو چند ساعت زایمان کردم وقتی اومد دوباره معاینه کنن دید شدم ۶ سانت و همه جم شدن دورم و بهم‌میفگتن فقط زور بزن. و من ک بی جون اصلا ب هوش نبودم ب عمر خدا از کمر ب زیر انقد زور داشتم ولی چشام اصلا باز نمیشد و ماما میگفتن آفرین دختر با تلاش خودت دیگ الان زایمان‌میکنی و راحت تا تونستم جیغ زدم و درد کشیدم منی ک دکتر گفت تا ۴ روز زایمان نمیکنی تو ۵ ساعت با تلاش خودم از ۱ فینگر شدم ۱۰ سانت و بلاخره زایدم و سایدا کوچولوم گذاشتن رو دلم و همه درد ها و بی کسی ها فراموش شد و فشارم رفت ۱۷ یعنی اگه ۱ دقیقه دیر تر دخترم دنیا میومد مدفوع میکرد داخل شکمم و خدای نکرده جون دوتامون در خطر بود تا دنیا اومد یهو کل بدنم پر از مدفوع بچه شد و خودم تنها ۳ روز بستری بودم بخاطر فشار و با بخیه ها و بچه گریه میکرد و خلاصه ی مامان‌تنها تو شهر قریب بچه اول انقد فعالیت دا
مشاهده ۵ پاسخ
مامان سایدا مامان سایدا ۱ ماهگی
پارت۳
#
تا اینکه با رضایت شوهرم و خودم مرخص شدم و تو این حالم اسباب کشی هم داشتیم و من با اون حالم رفتم خونه جدیدمون شستم و وسیله هامو جابجا کردم کمک شوهرم و تمام شد
ی دوش گرفتم یهو دیدم یکم درد پریودی گرفتم
ب شوهرم گفتم من درد دارم ولی میترسم برم زایشگاه الان زجرم میدن بزار درد هام بیشتر شه و شوهرم نگران شد و من رسوند ب بیمارستان معاینه کردن گفتن ۱ سانت و گفتن هنوز وقت زایمانت نیست و من درد های شدید و حتا انقد شانسم بد بود داخل انستی انقباض هام مشخص نبود گفتن وقت زایمانت نیس ..
مشاهده ۲ پاسخ
مامان 🎀سلن🎀 مامان 🎀سلن🎀 ۵ ماهگی
پارت چهارده
اومدم دراز کشیدم گفتن کمپوت گلابی بخور و چیزایی آبکی تا شکمت کار کنه ی چهار پنج ساعتی بود هیچ اتفاقی نیفتاده بود پرستار دیگه اومد گفت چیشد کار نکرد گفتم ن گفت شیاف دادن بهت گفتم ن فقط شربت گفت تا شیاف تزاری کار نمیکنه شکمت ک ی شیاف داد گذاشتم بعد نیم ساعت شکمم کار کرد اجازه دادن غذا بخورم دیگه
ولی وقتی بلند میشدم حس میکردم بخیه هام انگار دارن باز میشن ی درد و سوزش بدی داشتم ب پرستارا گفتم گفتن ن از داخله اینجایی ک تو میگی بخیه نداره
تو این مدت ب هیچ عنوان اجازه اینکه با بچه ارتباط پوستی بگیرم نداده بودن فقط شیر میخورد بچه مادرم می‌برد با کلی فاصله میزاشتی رو تختش می‌خوابید
دکترم اومد منو دید گفت مشکلی ندارد همه چیش عالیه مرخصس بشه فردا
فرداش تاسوعا بود همه جا تعطیل بود
دیگه فردا ساعتهای ده یازده بود گفتن برو کارارو برسم ترخیصی رفتیم کارارو کردیم و با کلی داستان و اذیت ترخیص کردن اومدیم خونه
چهار پنج روز اول خوب بودم بعد چهار پنج روز سر درد هام شروع شد ی سردرد خیلی عجیب و غریب ک تو عمرم تجربه نکرده بودم
با کافئین هرجور بود کنترل کردم
خداروشکر بچم زردی نداشت
همه چی بچه خوب بود خداروشکر
روزای اول دورم شلوغ بود دیگه کم کم همه رفتن من موندم بچه تا دوازدهم خونه مادرم بودم دوازده روزگی با کلی استرس دیگه اومدم خونه خودم کم کم عادت کردم

اینم از تجربه زایمان در دردسر من 😑🤣
مشاهده ۵ پاسخ
مامان 🎀سلن🎀 مامان 🎀سلن🎀 ۵ ماهگی
پارت ده
ساعت ۳ صبح بود رفتم گفتن بشین رو تخت نشستم گفتن خم کن کمرتو پایین و نگاه کن اصلن تکون نخور من کل وجودم و استرس گرفته بودم اصلن ی حال بدی داشتم ترس از آمپول بی حسی داشتم
ی پرستار خانوم اومد کنار وایستاد دستمو گرفت گفت آروم باش فقط تموم نخور گفتم استرس دارم گفت چیزی نیس
دکترم گفت فاطمه خوبی گفتم خیلی استرس دارم گفت چیزی نیس
دکترم اون سمت داشت وسایل و با ی پرستار دیگه آماده میکرد یک پرستار دیگه داشت پارچه واسه بچه رو توش بزارن آماده میکرد دوتا دکتر بیهوشی داشتن آمپول و آماده میکردن
من از شدت استرس حس میکردم الانه ک بیهوش بشم
دکتر بیهوشی اومد گفت تکون نخور تکون بخوری مواد جابجا میشه گفتم باشه استرسم صد برابر شد ی چیز یخ رو ککمرم حس کردم الکل زدن رو کل کمرم یهو ی درد خیلی بدی تو کمرم حس کردم کمرمو تکون دادم گفت نکن جابجا شد اکه تکون بدی مجبوریم همین درد و چهل پنجاه بار تحمل کنی پرستار کنارم دستمو همینجوری داشت دلداریم میداد آروم بشم یکم خودمو کنترل کردم تا زد آمپولو
مشاهده ۳ پاسخ
مامان شاهان🩵 مامان شاهان🩵 ۳ ماهگی
خانما
یه نصیحتی از منی ک تجربشو داشتم بهتون
اگه حرکات بچه هفته های اخر کم شد
خیلی توجه کنید بهش
من دو روز اخر کم شد حرکاتش
گفتم انقد که کار کردم از اونه ولی وقتی بچم بدنیا اومد کبود شده بود و داشت خفه میشد برا همونم 12 روز بستری شد تو ان آی سیو؛به این مورد توجه کنید تا مثل من 12 روز رو اشک نریزید و حالتون بد نشه
مشاهده ۹ پاسخ
مامان امیر حسین مامان امیر حسین ۳ ماهگی
سلام مامانا من ۳۵ روزه زایمان کردم ولی هنوز واژنم درد می‌کنه یک روز دردش زیاده یک روز کم این طبیعیه ؟؟؟ مامانا ک با من زایمان کردین شما اصلا درد واژن داشتین؟
مشاهده ۴ پاسخ
مامان ماهلین مامان ماهلین ۳ ماهگی
پارت 3
آن اس تی از اول تا آخر وصل بود
تا3من هیچ دردی نداشتم هی آمپول میزدن وقتی 2سانت بودم کیسه آب ترکوندن وایییی چشتون روز بد نبینه مردمو زنده شدم دردهای شدید دکتر اصلی اومد معاینه کرد گفت کی بستری کرده اینو گفتن فلانی گفت آخه لگن این کوچیکه مناسب طبیعی نیست
اما نبردن سزارین من خیلی عذاب کشیدم هی ورزش میگفتن بکن رو توپ با اون همه درد من بیمه نداشتم بخدا20میلیون دادم واس زایمان اصلا درد داشتم اهمیت نمیدادن من هزینه اپیدورالم دادم اما نامردا نزدن
مشاهده ۲ پاسخ
مامان 🎀لِیلی کوچولو🎀 مامان 🎀لِیلی کوچولو🎀 ۴ ماهگی
خب تجربه زایمانی که نذاشته بودم رو میخوام بنویسم😅
تجربه زایمان پارت اول:

پزشک من ۹ مرداد به من نوبت داده بود ک خودش کارب پیش اومد براش و کفت ۷ مرداد بیا و من به دلایلی نمیخواستم اون روز تولد بچم باشه اما از طرفی هم میخواستم هر تلاشی کردم نشه و باز همون روز زایمان کنم😑بلاتکلیفی بد دردیه🤣
از طرفی شوهرم میگفت ۵ مرداد باشه ک عدد رند باشه و دکترم گفت بیمارستان شلوغه اصلا اون روز نمیتونم قبول کنم و چند تا عمل دارم همون ۷ام بیا، منم از طرفی یه هفته بود دردادی عجیب غریب داشتم و فکر میکردم انقباضه به دکترم ک گفتم استرس گرفت و گفت اگر دردات زیاد یا منظم شد بیا یه جوری عملت میکنم
ولی خب نه تنها بدتر نشدم بلکه کلا خوبه خوب شدم😅 چرا؟ چون اون شبا روضه های مادرشوهرم بود و اونا غذاشون رو با گوشت شتر میپختن و من خبر نداشتم و گوشت شتر هم جلوی زایمان طبیعی رو میگیره دیگه خلاصه ک دردا رفت و من موندم و تاریخ ۷ مرداد😅
دروغ نگم تو باسنم عروسی بود😅😅😅
مشاهده ۹ پاسخ
مامان پناه🍒🪽🩷 مامان پناه🍒🪽🩷 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی✨️🩷
▪︎|پارت سه|▪︎
مامای زایشگاه معاینه کردو با پرستارا رفت ماما همراه دیگه موقعی اومده بود ک من باید زور میزدم بچه بیاد
پاهامو به داخل فشار میدادک من راحت زور بزنم
چنتا زور خوب زدم
بعد مامای زایشگاه اومد و دیگه بقیه زور زدنم اون بود دیگه گف یه زور دیگه بزن سرشو دارم میبینم تا زور زدم بعدش با یه چیزی برش زدن واژنمو یکم درد داشت😮‍💨با دوتا زور دیگه پناه قشنگم دنیا اومد گذاشتنش رو شکمم یهو هیچ دردی نداشتم انقد راحت شدمممم
از ذوق گریه میکردم همشون داشتن نگاه میکردن بهم اوناهم گریشون گرفته بود 🫂🥹🩷
بعدشم که بخیه زد اونا یکم درد داشت بی حسی هم زد اما درد داشت تحمل نداشتم دیگه منکه ساعت ۷ و نیم زایمان کردم تا ۸ همه تو اتاق بودن و بخیه میزد دکتر بعدشم رفتو تا ساعت ۱۰ تو همون اتاق نگه‌ام داشتن بعدش دیگه روز بعد ساعت ۱۱ مرخص شدم دخترمم خداروشکر مشکلی نداشت اینم تجربه من ،منکه خیلی میترسیدم فقط ۴ ساعت زایمانم طول کشید انشالله برای همه همین قدر راحت باشه
دیگه همین دیگه 🙂
مشاهده ۷ پاسخ
مامان نورا کوچولو🧿 مامان نورا کوچولو🧿 ۲ ماهگی
تا ۱۰ شب تازه شدم ۶ سانت ک بازم درد نداشتم نمیفهمیدم گفتن استانه تحمل دردت خیلی بالاس امپول فشار و دوتا کردن
ی پرستاری اومد گف امپول اسپاینال میزنیم دردت کم میشه و هیچ عوارضی هم بعدش نداره
یهویی ساعت ۱۲ دردم اونقدر شدید شد ک نفسم بالا نیومد دیگ
و فقط صدا کردم گفتم بیاین امپول بی دردی بزنین برام نفسم گرفته بود معده درد شدید گرفتم حالم خیلی بد بود فقط میگفتم امپول و بزنن خوب بشم ولی کاش نمیزدم کمر درد های بعد اون امپول الان شروع شده و تحمل این درد سخت تره
خلاصه امپول و زدن و رفتن
ماما خصوصی نداشتم(کاش میگرفتم)
مامای اونجا اومد گف معاینت کنم دوباره دید شدم ۱۰ سانت گف حالا باید بری تو دسشویی بشینی زور بزنی من رفتم اما نفس نداشتم
دردام بدتر شد با وجود اسپاینال فقط دیگ داد زدم اما هیچ کس نیومد بالاسرم
فقط میگفتن باید زور بزنی
نفس نداشتم شد ساعت ۲ اومدن گفتن تا زور نزنی ما نمیایم بالا سرت باید
پارت ۳
مشاهده ۳ پاسخ
مامان نی نی مامان نی نی ۴ ماهگی
پارت ۳ زایمان

خلاصه من موندم تا ۴۰ هفته تموم شد رفتم بیمارستان بازم بستری نمیکردن ولی میگفتن اگرم خدایی نکرده چیزی بشه مسئولیت با ما نیست این منو بیشتر نگران می‌کرد ولی چون تکون بچم خوب نبود دکتر میگفت از هفته اش گذشته بستری کنین ولی ماما قبول نمی‌کرد یکی از ماما ها گف بمون اگرم نتونستی طبيعي زایمان کنی سزارین میشی بهتر از اینکه بری خونه استرس بکشی ولی اونی که بستری نمیکرد میگف برو سونو بده برو خونه باز چند روز دیگه بیا من قبول نکردم با زور خودم بستری شدم ازم نوار گرفتن نوارش خوب نبود موقع نوار گرفتن باید اصلا تکون نخوری ولی اینا چون میخواستن از سر باز کنن میگفتن تکون بخور تا خوب بشه خلاصه گذشت من بعد اینکه بستری شدم انقدر نوارم درد نشون میداد که خدا میدونه
مشاهده ۲ پاسخ
مامان شایان کوچلو🥹❤️ مامان شایان کوچلو🥹❤️ ۵ ماهگی
سلام خانوما من تا ۴۰ روز خون آبه داشتم تموم شد الان ۵۸ روزه زایمان کردم درد پریودی داشتم خیلی کم بود من پریود می‌شودم خیلی درد داشتم ولی یه این سری خیلی درد کمی داشتم بعد همیشه ۷ روز طول می‌کشید و کلا ۳ روز شد
مشاهده ۳ پاسخ
مامان اریا مامان اریا ۱ ماهگی
بچه من ۳۴ هفته به دنیا اومدنی ۱۰ روز بخاطر ریش تو بیمارستان بستری بود بعد الان هرزگاهی ۳ ۴ تا پشت سرهم بلند سرفه میکنه به دکترش گفتم گفت اگه خیلی زیاد بشه باید بستری بشه خیلی نگرانم کسی بوده اینجوری 😪😪
مشاهده ۲ پاسخ
..... ..... قصد بارداری
پارت ۱ دیرم که کم کم درد داشتم زنگ زدم ماما همراه گفت تا وقتی ک دردات منظم نشده نرو بیمارستان اول بیا پیش خودم شد ساعت ۳ بعدازظهر شدید درد داشتم زنگ زدم ماماهمراه گفت سریع بیا مطب منم از این موقع شوهرم رفته بود باشگاه گوشی جواب نمی‌داد منم پدر مادرم نزدیکم نیستم مادرشوهرمم با پدرشوهرم هم باهام حرف نمیزنن اما شوهرم گفت اگر جواب ندادم زنگ بزن زنداییم تا ب پسرش بگه بیاد دنبالم بریم مطب زنگ زدم زندایی جواب نداد دیگه زنگ زدم خالش اونم گفت نیست پسرم گفتم ولش کن خالهه زنگ زده بود مادربزرگ شوهرم رفته بود گفته بود زنت درد گرفتش دیگه شوهرم اومد رفتیم مطب گفت ۴ سانت شدی نامه بستری داد رفتم بیمارستان دیگه ۸ شب بود رفتم زایشگاه آنژیوکت زدن دیگه اما موقع معاینه سریع افتادم روی خونریزی دیگه سرم ضد درد زدن اما بدون آمپول فشار زاییدم پارت بعدی
مشاهده ۳ پاسخ