سلام خوبین سرصبحی نمیخوام حالتون بگیرم ولی خیلی ناراحتم نیازدارم به این حرف زدن سرصبحی شوهرم حالمو بدکرده منم ناراحت میشم معدم دردمیگیره.سراینکه من به کارام نمیرسم باوجوداینکه میدونه پوریا هم دندون درمیاره هم مریض چیکارکنم پیش مامانمم نمیمونه اونم قالی میبافه وقت بچه منو نگه داره نداره یه دقه میبرم بزارم میگ زود بیای خوب من چجوری بیام اینهمه کار انجام بدم ازوقتی ام مریض شده نمیزاره حتی ظرف بشورم به پام میادمیچسبه خودشم حتی خونس نمیتونه نگهش داره میگ تو بدکردی بچرووابسته خودت کردی ازاول بزارش برو دنبال کارت بزارگریه کنه مامانت ابجیتومیزاشته میرفته دنبال کاراش بیرون میگم اون فرق میکرداصلاگریه نمیکردازهمون اول دنبال مامانم نبودزیادوابسته نبودمن پسربزرگمم وابسته اس به خودم اینم میگ خودت اینکارومیکنی اخه من نمیزارم شب خونه مادرشوهرم بمونن به دلایلی و حتی توی روزم دلم نمیخوادتنهابمونن چون سوپرمارکت دارن و فقط چیپس و پفک میخورونن به بچه های من الان پسربزرگم ۱۰ سالشه از ۵سالگی معدش دردمیکنه صدباربردم دکترفایده نداره شماجای من باشین چیکارمیکنین حالا این همیشه میزنه توسرمن که تووابشته خودت کردی نمیزاری هیچ جابرن تنهاشون نمیزاری جایی خیلی ناراحتم دیشب رفته براروز زن برام جاروبرقی و لباس خریده همیشه همینجوره خریدمیکنه ولی بازبونش ازارم میده چندروزه فقططط غرمیزنه خسته ام بخدا

۳ پاسخ

غر زد توام غر بزن
زد توام بزن
بزار بفهمه‌ بی دست و پا نیستی فقط حرمت نگه میداری
بالاتر از سیاهی که رنگی نیس

سلام عزیزم ... بجای اینکه کمک کنه طلب هم داره ... حق داری که بچت تنها نمیزاری جایی ، وقتی پوریا خوابه تند تند فقط کارای واجبت بکن ، ناهارا خورشتا رو‌دو وعده ای درست کن‌یه وعده فریز کن وقتایی نمیرسی استفاده کن

وقتی غر میزنه تو هم مثل خودش براش صد تا دلیل بیار عیب رو خودش و کاراش بذار چند بار اینجوری کنی دیگه میفهمه که نباید بیخود حرف بزنه

سوال های مرتبط

مامان الوین مامان الوین ۱۷ ماهگی
مامانا شما بعد بچه هاتون از نظر روحی اخلاقی چقدر تغییر کردین؟من اصلا خودم نیستم واقعا نیستم عجیبه انگار دیوونه شدم حتی دیروز با مادرم بحثم شد بچم مریض شده چنان سرفه هایی تو خواب می‌کرد که داشتم میمردم ممانم زنگ‌زد گفتم نمیدونم چرا نمیمیرم چرا تموم نمیشه این زندگی داره خفه میشه پسرم آخه چرا اینقد مریض میشه این بچه تا وقتی بیداره من کنارش جم‌نمی‌خورم مامانم خیلی همیشه پشتم بوده فقط همینا برام موندن اما وقتی آه و ناله کنم گله کنم میگه روحیه شو نداشتی بچه میخواستی چیکار دیروزم میگفت فقط،چون مریضه اینجوری میکنی با خودت دست خودم نیست تو خواب خیلی بد سرفه میکنه حتی بیدارش میکنه همین الانم خوابیده میترسم بالا سرش نشستم من عجیب از خودم دور شدم عصبی شدم تمام زندگیم استرسه از بس مریض میشه استرس دارم برم بیرون کلی بچه اون بیرون با تیشرت و شلوارک میان من ی بار لباس کم تنش میکنم سرما میخوره چرا احساس میکنم همه چی بهم ریخته هیچکس درکم نمیکنه خسته شدم