دخترا کسی اینجا حقوق خونده یه سوالی داشتم
من مادرشوهرمو تاحالا ندیدم حتی عکسشم ندیدم که چه شکلیه شوهرم ۱۰سالش بوده انداخته و رفته پدرشوهر من پارسال فوت میشه ادم خوبی ام بود شوهرم تک فرزنده همه چی میرسه به شوهر من حالا مادره فهمیده پسرش به پول رسیده سر و کلش پیداش شده شوهر من ایران نیست و جدیدن مریض ام شده مادره میدونه منو پسرش مشکل داریم داره ثانیه شماری میکنه من طلاق بگیرم بیاد بچسبه به شوهرم هرچی داره ازش بگیره امروز یه ناشناس بهم زنگ زد هرچی دهنش دراومد بهم گفت که تو لیاقت پسر منو نداری بهت فرصت میدم از زندگیه بچم بری این مال برای منه چون مادرشم حالا خبر نداره من کالت تام دارم از پسرش خلاصه من حرفی از وکالت نزدم اما جوابشو دادم حالا میخوام ازش شکایت کنم به من پیام داده تو روانی باید بری تحت درمان منم گفتم باید بیای دادگاه ثابت کنی من روانی ام زنه سیکل ام نداره نوشته من پزشک ام هرکی بامن حرف میزنه باید ویزیت پرداخت کنه گفتم پزشک قلابی دیگه گفت مدرک دارم گفتم اوکی تو دادگاه پیامتو میارم ادعا کردی پزشکم اگر نباشی مجرمی حالا بااین پیاما میتونم ازش شکایت کنم؟فقط میخوام بترسه گورشو گم کنه چون ادم نرمالی نیستن خانوادش داداشاش بچه دزدن سابقه دارن میترسم بلایی سر بچم بیاره

۳ پاسخ

فحش که بهت میده صداش ضبط کن تو اصلا جواب نده پیامای فحشش پاک نکن نگه دار توام جواب نده ببر به جرم فحاشی و تهدید و مزاحمت شکایت کن

شما ب جرم مزاحمت میتونی شکایت کنی ازش

تهدیدتم کرده؟

سوال های مرتبط

مامان آرین مامان آرین ۱ سالگی
مامانهای عزیز لطفا هر کس می‌دونه منو راهنمایی کنه چون خودم خیلی شکه شدم... امروز شوهرم بعد از ظهر خوابید منم پسرمو برداشتم بردم تو سالن و در اتاق خواب را بستم که صدا شوهرمو اذیت نکنه و بخوابه.. تو این مدت هم کارهامون کردم یه مقدار میوه تو یخچال بود که همه را برداشتم و شستم که بذارم تو یخچال ولی خوب وقفه افتاد و میوه ها نیم ساعتی بیرون یخچال موندن... شوهرم که بیدار شد بهش گفتم چیزی میخای برات بیارم... گفت آره میوه بیار منم رفتم تو آشپزخانه... پسرم کنار شوهرم رو کاناپه نشسته بود و باری میکرد یهو با نخ افتاد زمین به طوری که ملاجش رو زمین خورد و پاهاش بالا بود ... یه لحظه گفتم گردنش شکست ... حالا شوهر عوضبم شروع کرد فحش به من بده....که مادر فلان شده ت (یعنی من ) مقصره... حالا من هیچی نگفتم ... نشست میوه بخوره گفت چرا میوه ها داغه و شروع کرد به داد و بیداد ..اون نشسته بود رو کاناپه و من رو زمین کنار بچه م نشسته بودم که بهش میوه بدم .... بعد بند شد و با پاهاش محکم کوبید تو بازو چی من.یه جوری که انگار داره شوت می‌کنه یه توپ رو و بعد بهم گفت برو لباساتو بپوش کمشو از خونه من بیرون ... من بلند شدم برم تو اتاق دو باره با پاس زد به باسن من که یعنی تیرپایی داره میزنه بهم ...مدام هم می‌گفت میذارمت دم در و فلان.... من رفتن تو اتاق پسرم و همین طور شوکه بودم و نمی‌دونستم باید چیکار کنم چون شوهرم خیلی خرو گاوه و اگر میرفتم از خونه بیرون محال بود بذاره بچه رو ببرم و به هیچ عنوان هم نمی اومد دنبالم ... بعد چند دقیقه اومد گفت بیا بچه رو عوض کن چون پی پی کرده بود ...
مامان نرگس🐥حاج‌علی🐣 مامان نرگس🐥حاج‌علی🐣 ۱ سالگی
دکترم نامه داده واسه ۱ آذر برام
و منی که دردام شروع نمیشه طبق معمول🤦🏻‍♀️
دیگه زنگ زدم به ماماهمراهم گفتم دو سه روز اینور اونور هیچ فرقی نداره، من‌ ۲۸ آبان با نامه میام برای بستری😬
اونم گفت اوکی حله بیا🫡
خلاصه که هماهنگ کردیم گفت فرداشب ساعت ۹ بیا، دیگه تا زایمان کنی همون ۲۸ آبان میشه😂

خلاصه که این اوضاع ماست، مثل سزارینیا‌ برای خودم وقت تعیین میکنم و شیک و پیک میرم زایشگاه🏥

دیشب آخرِشب شوهرم می‌گفت نمیترسی؟ گفتم از چی؟ گفت از زایمان، از مسئولیتات بعد زایمان....گفت من میترسم، میدونم نباید به تو استرس بدم ولی واقعا پر از اضطرابم برات🥲
منم گفتم من از هیچی نمی‌ترسم فقط میترسم سرِزایمان بمیرم و بعد من کی قراره به نرگس رسیدگی کنه؟🥺 کی قراره مامانش باشه؟ اصلا همه‌ی هوش و حواسم به نرگسه...
سر نرگس اینجوری نبودم، یعنی همچین نگرانی‌ای نداشتم اما الان دارم...فکر می‌کنم طبیعی باشه برای همه‌ی مامان دومیا🙂
خلاصه که یه مقدار وصیت هم کردم بهش(کار از محکم کاری عیب نمیکنه😅) بعدم بهش گفتم وصیت میکنم حتما حتما هرجا برای من قبر خریدی برای خودتم کنار من قبر بخری😁 بعد میگه من چرا؟ گفتم والا بچه هام بعد مرگت آلاخون والاخون نشن بین من و تو، راحت بیان پیش جفتمون😄 بعد برداشته میگه نه قبول نیست، منم گفتم وصیته! باید به وصیت مرده عمل کنی!🤗
اونم گفت اوکی پس سه تا میگیرم که یکیش باشه برای زن بعدیم🤣

خلاصه که محتاج دعاهاتونم🥰❤️
مامان شایلین مامان شایلین ۲ سالگی
سلام خانوما امدم درد و دل کنم دلم آتیش گرفته از حرف خواهر شوهرم با اینکه من تا حالا کوچیک ترین بی احترامی و حرف بدی به اونها نگفتم اونا به راحتی دلمو میشکنن بغضم گرفته گفتم با شما درد و دل کنم
امروز اومد خونمون که من بچشو نگه دارم تا بره برای خودش و بچش لباس بخره منم گفتم باشه من نگهش ممیدارم تو برو بعدش گفت از اون سرهمی میخوای برم یدونه له دخارت و یدونه به پسرم بگیرم گفتم بیا باهم بریم تا خودشو ببرم اندازش باشه باهم رفتیم من یدونه کاپشن برداشتم چون تا حالا دخارم کاپشن براش نخریده لودیم همه لباساش گرم گن بوده گفتم یدونه له لاوین بگیرم واسه سال بعدش اونم یدونه کاپشن برداشت با یدونه تیشرت و شلوارک برای بچش بعدش از ساعت ۳ و نیم تا ۱۱ شب رفته بود تا برای خورش و بچش خرید کنه ساعت ۱۱ شب امده خونمون لباساشو نشون داده میشه حالا تو برای دخترت چی میخوای بخری گفتم نمیدونم تا برم بگیرم میگه دخترت لباس زیاد داره خیلی براش خرید میکنی خیلی خوب نیست بچه زود بزرگ میشه کمتر خرج کن منم موندم چی بگم در حالی که دخدرم لباس عید براش نگرفته بودم فقط دو دست لباس گرم داره که هی همونارو میپوشه منم ناراحت شدم چیزی نگفتم گفتم دخترم فقط لباس زمستونی داره نباید ی لباس نازک باشه تا هوا گرم میشه بپوشه هر لباسی که جدید میاد سریع تن بچش میکنه یا هر وقت که بچشو میبینم یک لباس تازه پوشیده ولی تا منو میبینه میگه بچم لباس ندارخ و فلان لباس خیلی خوب نیس نگیر گوشامو کر کرده دیگه شده شوهر نفهمم هم هی دهنشو وا میکنه اونو به حرف میاره که لباس بگیرم به دخترم اونم هی منو نصیحت میکنه از دستشون عاصی شدم بخدا دلم داره میترکه چیکار کنم من بدبخت