ینی جوری دلم گرفته که میخوام زار زار گریه کنم. خدایا مملکت داره به کجا میره که بیشتر مردممون نون خالی گرفتن براشون سخته. با اینکه خداروشکر ما وضعمون خوبه. بهرحال هم من هم همسرم کار می‌کنیم مستاجر نیستیم. اما بازم دلم یه ذره خوش نیس واقعا همه چی گرونه وقتی همسایمو یا یکی از اطرافیانم رو میبینم تو خرجاش مونده خیلی دلم میگیره. امروز جمعه بودگفتم یه دستی به اتاق بچه ها بکشم. پنجره اتاق رو باز کردم. پنجره یه جوریه که به حیاط همسایه باز میشه. زن همسایه داشت با همسرش حرف می‌زد ناخواسته حرفاشون رو شنیدم. شوهرش تو شهرداری کار میکنه میگفت این ماهم حقوق رو با تاخیر میدن زنشم میگفت آخه این چه وضعشه هیچی تو خونه نداریم یه هفتس نون و رب میخوریم. فعلا از کسی قرض بگیر. شوهرم گفت از کی بگیرم الان همه گرفتارن کسی به کسی قرض نمیده خیلی ناراحت شدم. ینی قلبم گرفت به شوهرم گفتم. گفت میرم دوتا مرغ میخرم براشون با یه تومن پول میزارم تو پاکت. ظهر که خلوت بود میزارم دم خونشون زنگ خونه رو میزنم میام تو نفهمن ما بودیم یه وقت خجالت زده نشن. مردم چه گرفتاری شدن با این دولت. آخه اینا چرا دلشون به حال این مردم نمیسوزه😢

۲۱ پاسخ

خدا باعث و بانیشو لعنت کنه

به خاطر قلب مهربونی که داری
خدا چند برابر بهت بدع

چقدر مهربون♥️

افرین و درود به شرفت

خدا خیرتون بده همیشه یادشون کنین🙏🙏🙏

بهترین کار میخوای کنی

😔
منم مستاجر نیستم
خداروشکر یخچالمون رو شوهرم پرمیکنه
اما گاهی دلم میگیره مثلا زنگ میزنم مامانم میگم غذا چی داری اگه غذام خوب باشه دلم نمیاد بگم
بابام مستاجرم نیستن
اما باور میکنی به سختی میتونن گوشت بخرن
اونا تهرانن خرج اونجا گرون تراز شهرماس
گرچه گرونی رسیده به همه جا

الهی خداخودش کمک کنه والله همه جااین جوریه خدایی مردم بدبخت شدن همه چیزگرون مریضی گرفتاری این گرونیم ازیک طرف دیگه اگه شوهرت این کاروبکنه خداسوابشوبراش مینویسه خدایی کاش اونایی که دارن دسته اونایی که ندارن روبگیرن بهشون کمک کنن هوایه هموداشته باشن

خدا لعنت کنه مسولین بی لیاقت

خدا بنعلیتان که یاخدا همو پاک بنوا زندگیان له خلک شیواندو خداغذبیان لگره

کالابرگشون نکرفتن

بخدای رک وایه خلک اوندا له فشارداسیر خداخیرت بنوسه انشالله

خدا لعنتشون کنه زالو صفتا

افرین دقيقا
حتی همونایی که پولدارن هم حال دلشون خوش نیست
شادی کنار هم قشنگه و جلوه پیدا میکنه
من خودم مسافرت برم داداشم نره دلم میگیره

افرین خواهر خدا خیرتون بده

الهی خدا صدبرابرشو بده بهت واقعا سخته تو این مملکت زندگی

آره واقعا شرایط خیلی سخت شده و بسیاررررر می‌شنویم که اطرافیان با بدبختی دارن یه لقمه نون گیر میارن.من چند نفر میشناسم دقیقا مثل همین همسایه شما با نون رب و ... سر میکنن.ماها در حد توان کمک میکنیم اما آخرش چی؟ با اون یکی دو قلم جنس ما که زندگی شون درست نمیشه.باید ریشه ای درست بشه که الهی بشه به خاطر بچه های بیگناه.واقعا کسانی که شرایط ندارن نباید خیلی بچه بیارن چون اونا گناه دارن با بدبختی و حسرت بزرگ شن.من خودم یکی دارم دیگه نمیارم درسته خدا هست ولی خدا عقلم داده بهمون.باید فکر کنی الان وقتی نمیتونی واسه یک بچه امکانات کامل فراهم کنی چرا باید یکی دیگه بیاری؟

هر چی نفرین میکنین و آه میکشیم روز به روز دارن دزدتر و گردن کلفت تر میشن.
نمیدونم بخدا انگار صدای مارو‌نمیشنوه خدا😔😔😔

خداخیرت بده ان شاء الله هرچی ازخدامیخوای بهت بده دلشونوشادمیکنی

اره دقیقا....خدا خیرتون بده حتما براشون ببرید..بچه هم دارن

الهی بگردم
اره منم خیلی ناراحتم
چه کار خوبی میخواین بکنین

سوال های مرتبط

مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۵ سالگی
شوهرم اومد باهاش مشورت کردم در مورد ماهلین توروخدا نگید پیله کردید به بچه به خدا پیله نکردم دکترا یه جوری حرف می زنند آدمو به شک و ترید می اندازن در صورتی که خودمون کلامون رو قاضی می کنیم می فهمیم امروز با شوهرم حرف زدم گفتم ببین تمرینایی که با ماهلین انجام دادم رد ببین خداییش این بچه الان دیگه مشکل آی کی یو داره ؟؟این تمرینات سخت رو انجام میده اینو میگم چون دکترشم فقط رو همین محور داره کار می کنه و همه چیو ربط میده به آی کی یو چه خجالتی بودنش چه نگفتن مساله ی پی پیش که مشاورش یه حرف خوبی زد بجه ای که مشکلش حاد باشه جیش رو هم نمی تونه بگه چه برسه به پی پی و به من گفت واسه خجالتی بودنشم تو کلاس های تائتر شرکتش بده و بعدشم تو مهد کلاس جدا بزاریش خوب میشه الان خاله ها تمرینات ماهلین رو ببینید خداوکیلی بچه ای که آی کیوش پایین باشه می تونه این هارو حل کنه ؟؟من نهایتا یکی دوتاش رو راهنمایی کرده باشم بقیه رو خودش انجام میده بدون کمک گرفتن از من بدون حضور دلوین چون دیگه نوبتی باهاشون کار می کنم دکترشم همینارو کار می کنه نمیگم از اول خیلی خوب بوده واقعا ضعیف بود ولی با ۶ و ۷ ماه درمان از نظر من اوکی شده و دکترشم از الان به بعد فقط به فکر جیب خودشه چون به محض اینکه گفتم ماهلین خیلی خوب شده ۱۲ تا صفحه رو به خوبی حل کرد میگه نه اصلا این بچه آی کیوش پایینه و جالب تر اینکه ملاحضه بچه رو هم نمی کنه جلو خودش میگه و اعتماد به نفسش رو شدیدا پایین میاره من با شوهرم تصمیم گرفتیم دیگه نبریمش از مهر هم که میره مدرسه بهترم میشه خودمم کلی کتاب از قبل گرفتموباهاش کار می کنم دیگه نمی برمش چون بچم آسیب می بینه به نظرم حالا تمرینایی که باهاش می کنم یکی یکی میزارم شما خودتون قضاوت کنید
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۵ سالگی
بچه ها من سفت و سخت موندم چه کنم دلم‌می خواد بدونم جای من بودید چه تصمیمی می گرفتید؟؟؟درمان ماهلین رو ادامه میداد یا ولش می کردید آخه من نیبینم تو خونه همه چیش خوبه به خدا با دلوین فرقی نمی کنه از همه لحاظ مشکل من حالا این پز پی نگفتنشه که اونم گذاشتم با گذر زمان درست بشه بعد ماهلین یه جوریه که به یه غریبه نیرسه خیلی ارتباط نمیگیره و زود قاطی نمیشه دکترش میگه دیگه بعد ۶ ماه که داره میاد باید ارتباطش باهام خوب شده باشه با دوتا فیلم بهش ثابت کردم که ماهلین من فقط خجالتیه و در نهایت اعتماد به نفس پایینه داره اگر نه دوبه دو با هم از دیوار راست بالا نیرن و منو واقعا خسته کردن🙄نمی دونم تشخیصش واسه یه دکتر اینقدر سخته از اون طرف با مشاور مهدشون صحبت کردم میگه خوب قاعدتا بعد این همه مدت باید ارتباط بگیره خانوم دکترم طبق همون میگه این مشکل داره ولی از نژر خودم به خدا پشکل حادی نیست من از اول به خاطر نگفتن پی پیش بردمش که تا گفتم گفت ماله آی کیو و این حرفا قضیه رو ربط داد به چیزای دیگه ک کلا از پحور اصلی درمان خارج شد الان واقعا موندم چه کنم یه دلم میگه ادامه بدم یه دلم‌میگه نه چه پولیه واقعو این سری هم‌که رفتم ویزیت رو کرده ۸۵۰ که با هزار التماس شد ۷۵۰ هفته ای یه بارم باید ببرمش بابام‌که مدام میگه به خدا کلک پوله این بچه هیچیش نیست خیلی هم زیرک و باهوشه ولی دکترش توقعش خیلز بالاس مشاورش مبگه اگه اینجوری نباشه فردا اگه این بچه خوب نشد میای یقه ی دکترو میگیری که تو گفتی خوب میشه ولی نشد الان ازتون راهنمایی می خوام ببینم جتی من بودید چا تصمیمی می گرفتید؟؟
مامان گل پسر و تودلی مامان گل پسر و تودلی ۵ سالگی
خانما ، من یه مشکلی دارم با پسرم ، شاید باورتون نشه ولی پسرم به من حسادت می‌کنه ، خیلی شدید باباییه ، با این که وقتی کار اشتباهی می‌کنه باباش باهاش برخورد می‌کنه ولی من بیشتر وقتا در برابرش کوتاه میام اما یه وقتایی یه جوری باهام برخورد می‌کنه انگار نه انگار که من مامانشم انگار دشمنشم ، مثلا بیرون بودیم ، چند تا عکس ازش گرفتیم یهو به شوهرم گفتم اینجا وایمیسم یه عکس تکی ازم بگیر اینقدر عصبانی شده میگه نمی‌خوام مامان عکس بگیره باید فقط از من عکس بگیری ، دیروز رفتیم بازار برای خودم یه کفش بگیرم ، اولش که میگه تو که کفش داری چرا میخوای کفش بگیری ؟کلی تو مغازه بد خلقی کرده اونم باباش بهش گفت چرا اینجوری می‌کنی وایسا تا مامان خریدشو بکنه بعد میریم دیگه تحمل کرد وقتیم خریدم بهم میگه خیلی زشته ، باور کنید قبلش برای پسرم یه لباس دیدم با این که نیاز نداشت گرفتم بعدش یه اسباب بازی خودم دیدم گفتم نگاه از اینایی که دوست داری وایسادیم براش گرفتیم نمی‌دونم چرا نسبت به من این‌قدر بده ،بعضی وقتا دلم میخواد گریه کنم ،نمیدونم چی کار کنم درست بشه 😔
مامان رمان گندم مامان رمان گندم ۵ سالگی
#پارت116

دخترک دست هایش را در هم پیچ داد و به ارامی زمزمه کرد:

- دوست ندارم تو اون حال و روز ببینمش!

سر بالا گرفت و نگاهی به چشم‌های محمد انداخت و اهسته تر از قبل ادامه داد:

- موهاشم داره میریزه!

محمد با استیصال دستی به موهایش کشاند و همانطور که انها را عقب می‌فرستاد گفت:

- مینو روحیش قویه ولی اگه تو رو تو این حال و روز ببینه، حالش بد میشه ها!

راست میگفت!
مینوی عزیزش حتی از او هم قوی تر بود!

دخترکی خرد سال که با سن کمش با بیماری شدیدی که داشت مبارزه میکرد و دم نمیزد!

مینو قوی تر از اویی بود که با دیدن حال و روز خواهر کوچک ترش جان از بدنش رفته بود.

محمد به ارامی شانه‌ی دخترک را لمس کرد و تکانی کوتاه به شانه‌اش داد و گفت:

- بریم تو، ببینه تو هم اینجایی حالش بهتر میشه، بدو دختر خوب پاشو!

بی میل از روی صندلی پاشده و به همراه محمد وارد اتاق شد و چشمش مینو را شکار کرد.

روی تخت نشسته بود و عروسکش را محکم به تنش فشار میداد


صدای در را که شنید به سمت ان دو برگشت و با لبخندی ذوق زده رو به ملورین گفت:

- اومدی ابجی؟
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۵ سالگی
مامانا یه مشورتی داشتم باهاتون البته راه حل گذتشتن جلوی پای من که دوقلو دارم خیلی سخته خیلی الان با شما در میان میزارم فرداکه می برمش پیش روانشناسش با اون هم مشورت می کنم که یه راهی رو جلوی پام بزاره
انروز در کمال ناباوری دیدم ماهلین بدون هیچ غلطی و اشتباهی ۱۱ صفحه از کتاب های هوشی رو انجام داد البته اینو بگم قبلا در این حد نبود حتی وقتی تنهایی کار می کردم باهاش بعد الان امشب که خودش تنها بود و خواهرش نیست در کمال تعحب دیدم ۱۱ تا صفحه رو بدون غلط حل کرد 😳اصلا هم لجبازی نکرد احساس می کنم وجود خواهرش خیلی اعتماد به نفسشو پایین میاره هنش یا میگه بلد نیستم یا به زور انجام میده خدا شاهده وقتی دلی باشه ماهلین ۲ صفحه به زور کار می کنم همش باید بکم‌زود باش انجام بده شاید رفتن دلوین دنبال باباش امشب یه تلنگری بود که من به مشکل اصلی برسم از اون طرف میگم‌نکنه وجود دلی هم باعث شده که اینجوری کنه و تو خودش پی پی کنه خلاصه سرتون رو در نیاره حسابی این بچه منو گیج و گنگ کرده حالا به نظرتون من دلوینو چی کار کنم وقتی اونم عست چه جوری با ماهلین کار کنم ؟؟دلوین به هیچ عنوان نمیزاره یکی یکی بشینیم جیغ و گریه که منم می خوام مشق بنویسم😃😃راه حل شما چیه؟؟
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۵ سالگی
سلام بچه ها خوبید؟؟ماهلین از ۱۸ ماهگی زیر نظر دکتر قضاوی یکی بهترین دکترای مغز و اعصاب بوده فوق العاده دکتر خوبیه و من تاییدش می کنم یه مدت چشمش انحراف پیدا کرده بود دکتر دوز داروهاشو بیشتر کرد ولی بازم تاثیر نداشت یعنی کمتر شد ولی قطع نشد بعد الان یه مدتیه دندون قریچه میره تو خواب امروز بردمش پیش دکترش همه رو گفتم داروهاشو عوض کرد آزمایش نوشت براش و گفت یکماه دیگه بیارش بعد چون دکتر خیلی خوبیه و قبولش دارم گفتم شاید مشکل ماهلین که پی پی رو نمیگه از مغزش باشه با دکترش عنوان کردم و گفتم تادحالا به خاطرش خیلی دعواش کردم و خیلی کتک خورده تا الان گفت همش به خاطر همینه گفتم آخه یعنی همیشه باید اینجور کنه؟؟گفت بله بچه های این دورل رنونه به شدت لجباز و غیر منتظره هستن گفت یه مدت هیچی نگو سکوت حتی در موردش باهاش حرفم نزن انگار نه انگار اینکارو می کنه حتی پی پی کرد بگیر تو بغلت بوسش کن تا این حد نتیجشو میبینه من اغراق می کنم بارها به خاطر همبن مساله کتکش زدم یا دعواش کردم لطفا‌مادرای کاسه داغ تر از آش جواب تاپیک منو ندن اونایی که واقعا نی تونند درکم کنند بگند به نظرتون تحمل این وضع سخت نیست از نظرشما؟؟یعنی می تونم حداقل دوماه دووم بیارم و هیچی نگم😓حتی دکترش گفت پوشکش کن وقتی اینجوریه گفتم آخه ۵ سالشه گفت باشه کسی مورد مشابه من داشته با سکوت نتیجه گرفته باشه؟؟؟
مامان شاهزاده کوچولو مامان شاهزاده کوچولو ۵ سالگی
سلام خانما امروز اولین روز برد پسرمو بردم مهد چهارسالشه مربیش کلی چیز گفت بگیر منم گرفتم بردم خوراکی میوه چیزا که برا مهد لازم بود کلن یه میلیون شد رفتم دنبالش مربیش گفت به پسرت بگو دوستاشو نزنه خوب پسرم تا کسی دست روش بلند نکنه نمیزنه که هیچی نگفتم به مربی گفتم باش میگم بهش بعد میخواستم بیارمش خونه نمیومد به زور آوردمش جیغ میزد رفت او اتاق در میخواست ببنده من نیام خورد به یه دختربچه مربی رفت بغلش کرد بوس کرد منم پسرمو آوردم بیرون بهش گفتم برو از مربی معذرت خواهی کن بگو دیگه تکرار نمیشه رفت گفت مربی گفت مامان این دختر بچه رو دخترش خیلی حساسه آخه منم گفتم همه رو باهاشون حساسن گفت ن اینا یه جور دیگه حساسن هیچی نگفتم اومدم یکم عصبی شدم اولش که پسرم من روز اولش بود باید مربی درک می‌کرد بعدشم اگه اون رو بچش حساسه من هستم اومدم بیرون پسرم گفت دوستم منو زده الان چیکار کنم لطفا بهم بگید من ماهی دو میلیون میدم یکم بچم اجتماعی بشه آروم بشه ن اینکه ازش ایراد بگیرن بچس خوب بنظرتون مهدشو عوَض کنم یا با مربی حرف بزنم چیکار کنم لطفا کمکم کنید
مامان مسدود شدیم مامان مسدود شدیم ۵ سالگی
#پارت41

به سر کوچه که رسیدن با دیدن مینو از راه دور که گریه می‌کرد، حس کرد قلبش نمی‌زند.
-نگه دارید.

محمد با تعجب به سمت ملورین برگشت که هراسان نگاهش می‌کند.
-گفتم نگه دارید.

محمد دوبار پشت سر هم پلک زد و احساس می‌کرد که این صدای از ملورین نیست، بلند به سرش داد زده بود نگه دارد.

وقتی مصمم دید ملورین به دستگیر در چنگ می‌زد، با اینکه ماشینش در حال حرکت باز نمی‌شد اما نگه داشت.

ملورین از جایش پرید و به سرعت سمت جایی رفت، محمد انگشت اشاره دست چپش را روی لبش گذاشت و نگاه صحنه رو به رویش انداخت.

گوش‌اش که زنگ خورد نگاهش به کیسه‌ها و برگه چک افتاد، بدون اینکه به زنگ گوشی‌اش اهمیت بدهد از ماشین پیاده شد و به در تکیه داد.

در آن بلبشوی راه افتاده کسی حواسش به ماشین مدل بالا و پسری که به آن تکیه داده بود، نبود.

زنی در حال فریاد زدن بود و ملورین بی سر و صدا فقط به آسفالت خیابات نگاه می‌کرد، دختر بچه‌ای به پایش چسبیده بود و با ترس نگاه می‌کرد.

محمد دست در جیب شلوارش کرد و پاکت سیگار وینستونش را بیرون کشید، نخی در آورد و به سیگارش فندکی زد.

-کثافت آشغال از وقتی پاتو گذاشتی تو این خراب شده زندگی رو ازمون گرفتی.

پکی به سیگارش زد و باز خیره صحنه رو به رویش شد، عده‌ای زن و مرد دورشان حلقه زده بودند و در گوش هم پچ پچ میکردند