داشتم میرفتم دنبال دخترم تو راه ی خانمو دیدم با عجله داشت میرفت منم گفتم اهل همینجاس سوارش کنم تا ی مسیری ببرمش بقیه ک اونجا تاکسی چیزی بگیره بره .. از مدرسه دخترمم گذشتم باز گفتم ببرمش تا جایی عيب نداره برمیگردم .. گف صاحبخونه بیرونم کرده دخترو شوهرم مردن کسیو ندارم اینجا منم چیزی نمیگفتم راستش از مدل صحبت کردنش خوشم نمیومد تند تند و با عجله حرف می‌زد از اونایی ک دوس دارن زود صمیمی شن .. گف میرم خونه نمیدونم کی اگه راهم دادن ک دادن ندادن باید تو کوچه بمونم برم تو خیابون بشینم 🫤 گفتم خونه نداری مگه گف دخترای صاحبخونه با من نمیسازن کتک کاری میشه صاحب خونه گف برو بیرون 🤕 دیگه یهو گف شما کجا میرین امشبو گفتم احتمالا خونه مامانم گف من أنقذ دوس دارم بیام خونه مامانت😐 منم کپ کردم 🥹😂 با لبخند تلخ خواستم قضیه رو جمع کنم گف دوس دارم بیام خونه مامانت دور هم باشیم اجازه میده بنظرت 😵‍💫گفتم مامانم کسی رو نشناسه نه والا 😬گف الان همه همینجور شدن 😐
بعد من تا اونجایی ک میتونستم رسوندمش گفتم بفرمایید من باید برم دنبال دخترم گف مگه نگفتی خونه مامانت میری تا فلان جا منم تا اون ور میام گفتم الان ک نه شب میرم .گف تو هم عین صاحبخونه من الان نه شب میری😒
یعنی تهش بهم تیکه انداخت😑
این چنین بود ک دیگه پشت دست خودرا داغ کردم تو راه کسیو سوار کنم

تصویر
۱۰ پاسخ

وای چه ترسناک 😐😶
تروخدا دیگه کسیو سوار نکن جانم
زمونه بدی شده
فقط خانوم پیرزنای گوگولی رو سوار ماشینت کن گنا دارن اونا☺️🥹

درخواست بده اکانتم مسدود شد گلم اکانت جدیدم

کار خطرناکی کردی
من حتی پیرزنم سوار نمیکنم🥲

خواهر دنبال دردسری؟؟

حادثع ی بار رخ. میدع

‌‌وای عزيزم اصلا غریبه سوار نکن . معلوم نیس چی باشن

وای من چقدر میترسم از این آدم ها که وبال آدم بشن👩‍🦽
انگار مشکل روانی چیزی داشته‌‌
زمونه بدی شده

عزیزم اصلا سوار نکن
بخدا دوره بدی شده
نترسیدی واقعا گوشی کیفت بزنه ازت
سوار نکنی بخدا سر آدم آروم تره

ای بابا
چرا شما هروقت دلتون برایکی میسوزه وسوارش میکنید داستان میشه براتون؟

منم یوقتایی خانمهارو تا جایی که تومسیرمه میرسونم و خودمم یوقتایی بابچه کنار خیابون موندم وخانمها سوارم کردن تا یجایی رسوندن ،اما این خانم انگار دنبال فرصت بوده یازیادی ساده بوده یا زیادی زرنگ !

سوار نکن عزیزم اصلا و ابدا یکی از اقوام من نردیک هم هس توراه ی نفر سوار کرد ی دختر ۱۷ ساله باچاقو زد توقلبش‌..والان دوتابچه ۵ ساله و ۴ سالش یتیمن

سوال های مرتبط

مامان آقامحمدفرهان🤍 مامان آقامحمدفرهان🤍 ۶ سالگی
سلام .خانما لطفا بخونید و نظرتون بدید بچه های شمام مثل پسر من وابسته ان؟؟؟ینی تنها ی بازار نمیتونم برم حتی .میشینه گریه می‌کنه ک منم بیام
ی مدت میرف مهد بهتر بود هرچند ک اونم چون پسر خالش اونجا بود میرف راحت الآنم باشگاه می‌ره باید خودم ببرمش بیارمش
دیروز مامانم اینا اینجا بودن ب خواهر کوچیکم گفتم تو ببرش باشگاه
من دیگ مهمون دارم نرم
لباس پوشیدن حاضر رفتن پایین جلو در دیدم خواهرم زنگ زد ک فرهان گریه می‌کنه میگه من نمیام هرچی بهش گفتم تو با خاله برو منم نیم ساعت دیگ میام نرف ک نرف منم گفتم ولش کن بیاید بالا
مامانم اینام کلی ناراحت شدن ک کاش ما نمیومد طفلک بچه از کلاسش جا موند
ینی ب حدی عصابم بهم ریخته ک از دیشب با پسرم حرف نمی‌زنم
با همسرمم قهر کردم گفتم یخورده ام تو وقت بزار بچه با توام بیاد بیرون با توام بگرده شاید بهتر شد انقد با من می‌ره میاد فقط منو میبینه
نمیخام مقایسه کنم ولی بچه میشناسم از فرهان کوچیکتر خیلی مستقلن
چن روز پیش با خواهرم اینا رفتیم پارک پسرش از فرهانم کوچیکتره چن ماه میرف برای خودش دوست پیدا میکرد میرف بازی فرهان میگف چرا سامیار دوست پیدا می‌کنه بیاد با من بازی میگفتم توام برو باهاشون دوست شو بازی کن میگف ن نمیخام
امسال باید بره پیش دبستانی میترسم واینسته گریه کنه
مامان نرگس مامان نرگس ۵ سالگی
سلام..مامانا اعصابم خیلی خرده..دخترم به حرفم گوش نمیده..ما خونه یکی از فامیل ها هیئت بودیم سه شب بود که ما دو شبش رو رفتیم..از قبل به دخترم کلی حرف زدم که جای بازی نیس و اروم باش و اینا..روز اول که رفتیم با بقیه بچه ها افتادن بهم.. سروصدا کردن.. منم همش بهش تذکر دادم.. اخر سرم یه کاره رفت به صاحب خونه گفت شکلات ندارید؟؟ من خیلیی خجالت کشبدم.. چون ظرف شکلات هم که اورد جلوش به جاش ادامس برداشت..برگشتیم خونه گفتم اگر قراره این کارهارو کنی فردا شب نمیریم.. و بستنی و پارک هم فعلا خبری نیس.. شب دوم نرفتیم...امشب هم که رفتیم دوباره افتاد به بچه ها یهو وسط عزاداری با صدای بلتد بچه هارو صدا زد..منم عصبانیشدم رفتم تو اتاق بهش گفتم اینجوری قول دادی و پاشو بریم و اینا.. گفت نه بمونیم.. منم دستش رو یکم فشار دادم گفتم اصلا برای چی با بزرگتر از خودت و پسرا بازی میکنی.. خیلی اعصایم خرد شده.. واقعا انگار دارم با دیوار حرف میزنم.. خسته شدم ازبس حرف میزنم و تذکر میدم اونم کار خودش رو میکنه...اینم بگما..تو اون جمع فقط من داشتم به بچم تذکر میدادم...یکی از مادرا که داشت کمک میکرد و بجه اش زیاد صدا میداد اصلا عین خیالش نبود.. حالا همش عذاب وجدان دارم که من چرا دخترم رو همش دعوا میکنم اینجور جاها..
مامان زهرا💖 مامان زهرا💖 ۵ سالگی