ماجراهای من بعد زایمان تمومی نداره
بعد از چندین روز بستری بچه ها،۷روز خونه ی مادرم بودم تا اینکه سرماخورد و ما اومدیم خونه خودمون
مادرشوهرم گیر داد ک کلید بندازین پشت در و ب قدرییی روز اول رفت و امد و اذیت کرد ک جمع کردم رفتم طبقه پایین خونه ی خودشون
خلاصه فامیلای طرف ما هرروز زنگ میزدن ک میخایم بیایم برا تبریک
ک مامانم میگفت چون بچه ها ضعیفن فعلا دکتر گفته نباید بین جنعیت باشن
تا اینکه ما از خونه مامانم سه روز پیش اومدیم و مامانم فامیلو دعوت کرده خونشون و ناهار داده
روز مهمونی ساعت ۲طهر ب من زنگ زد و گفت اگ شوهرت بیرونه بیاد ناهار ببره یا اگ مبخای خودت یسر بیا
ک من فکر کردم تعارف میکنه گفتم نه مرسی
و بعد یهو ساعت ۴زنگ زد گف برات وسایل اوردن بیا اونارو بردار ببر
من گفتم باشه حالا بعدا میام
ک هی داد میزد ک تو همیشه نه میاری همین الان باید بیای ببری منم گفتم الان جور نیس بعدا میام
هیچ حرفی از ابنکه مهمونا هنوز اینجان و بیا ببینشون نزد
تا اینکه بابام دوساعت بعد وسایلو اورد و حسابی از دستم ناراحت بودن ک مهمونا بخاطر تو اومده بودن چرا تو نیندی ببینیشون
منم میگم خب رک میگفتی بیا مهمونارو ببین چرا هی میگی بیا وسایلتو ببر
تازه مگه من خودم خرابشده ندارم اخهدچرا باید بیان خونه ی مامانم و زن زائو بره اونارو ببینه؟؟
حالا مامانم زنگ زده میگه ۱۱میلیون پول جمع شد ک چون من ناهار دادم برداشتم برا خودم و فقط ۴تومنشو میدم ب تو
ک منم میخام اون ۴تومنم پس بدم ب خودش ک فردا منتی نباشه
شما رسماتون چجوریه؟

۴ پاسخ

فقط تلفنی که مامانت واسه کادوها زده...😐اون ۴ تومنم بده مامانت واسه تشکر ازش که چند روز اونجا بودی بنظرم
ما ۱۰ روز اول خونه خودمونیم ۱۰ روز دوم میریم مهمونی شیر خونه مادرمون

مثل اینکه مامانت هم سر لج افتاده یک ذره ملاحظه نمیکنه فکر میکنم اخلاقت جوریه که همیشه ملاحظه همه رو کردی

یاخدا مخم تاب برداشته 🤯🤯🤯مگه میشه همچین چیزی ینی تو با شکم پاره تو این سرما باید بری مهمونارو ببینی؟؟
بعد مامانت پولارو برد برا خودش؟؟؟

بگو چ دعوتی بوده ک قبلش به من اطلاع ندادید ؟
بنظرم هرکی اومده بوده دیدیش بگو والا من اطلاع نداشتم
هدیه ای هم ک اوردید مامانم برداشته واسه خودش چون نهار داده

سوال های مرتبط

مامان آرسام🩵وتودلی🩷 مامان آرسام🩵وتودلی🩷 ۹ ماهگی
مامان سیلوانا مامان سیلوانا ۸ ماهگی
ادامه :
سریع گفتم محمد زنگ بزن مامان اینا ک بیان تا صبح دنیا میاد بچه
شانسی ک اوردم ساک بچه داخل صندوق ماشین همراهم بود
عمه کوچیکه هم‌ ساکن شیراز بود مامانم بهش زنگ زده بود ک بیاد پیشم
خودمون رسوندیم بیمارستان از اون طرف مامانم زنگ میزد میخواست گریه نکنه و صداش بغضی منم گریه از اون طرفم باید سریع کار ها رو جمع میکردم
مثلا قرار بود مامانم ست مادر دختری برام بدوزه بیاره ک نشد سریع ب تزیینات پیام دادم گفتم فردا زایمان دارم لباس ندارم گفت خودم کرایه میدم تند تند اون انتخاب کردم 🥲با اون جال خراب اینا رو هم هماهنگ کردم
رفتم زایشکاه سونو نشون دادم و گفتن با هزینه ک مشکلی نداری ( میدونستم شبی اونجا چنده گفتم نه ) گفت مثلا هفته ت پایینه ممکنه بچه بره nicu شبی ۵۰ تومنه و منم فقط گفتم اوکی مشکلی ندارم ( اره ارواح عمه م 🥲😂) زنگ زدم مامانم گفتم ببین هر چی تا الان نذر کردی دوبرابر کن ک بنره nicu بعد از تایید من مامام و عکس سونو فرستادن برای دکترم تو واتساپ و منم میگفتم خب الان منو بستری میکنن دو تا سرم میزنن و منم وقت دارم س دوش بگیرم ( شانس اوردم شب قبلش شیو کرده بودم 🤣) تا صبح ک بیام برای سرارین برم‌خونه و اینا
ولی وقتی ویس دکتر رو ک تو‌ واتساپ پلی کردن اب یخ ریختن روم
برای سکشن اماده بشه تا یک ساعت دیگه اونجام 🥲🥲
مامان 🩷MAHLIN🧿 مامان 🩷MAHLIN🧿 ۷ ماهگی