مامان امیرحسن🩵 مامان امیرحسن🩵 روزهای ابتدایی تولد
#تجربه_زایمان_طبیعی

سلام مامانا اومدم براتون از تجربه زایمانم بگم امیدوارم مفید باشه🤍
من تمام دوران بارداریم رو پیاده روی و فعالیت زیاد داشتم مخصوصا ماه آخر برای همین فک میکردم زایمان خیلی راحتی داشته باشم طبق گفته خیلیا!!!
سونو انتی تاریخ زایمانم رو 23آبان داده بود ولی دکترم اصرار داشت که زودتر بچه رو به دنیا بیاریم.. من روز تولدم 16آبان نوبت داشتم رفتم دکتر و معاینه شدم بهم گفت پسربچه کاملا تو لگن فیکس شده و خیلی اومده پایین، بزار معاینه تحریکی کنم که زودتر به دنیا بیاد راحت بشی ولی من اجازه ندادم اما اون بدون اینکه من متوجه بشم انجام داده بود... خلاصه که رفتم خونه و شب درد های خفیف مثل پریودی شروع شد تا صبح که هی رفته رفته بیشتر وفاصله شون کمتر شد، رفتم سرویس دیدم ترشح قهوه ای رنگ دارم. بازم صبر کردم تا11صبح که دردا خیلی شدید شد با فاصله 2دقیقه. زود رفتم یه دوش آب گرم گرفتم و حاضر شدیم رفتیم بیمارستان،تو زایشگاه ماما معاینه کرد وگفت دهانه رحمت 2سانته برو خونه تاجایی که راه داره تحمل کن حدود ساعت 1برگرد... ماهم برگشتیم ولی تا 12ونیم بیشتر نتونستم تحمل کنم، وقتی برگشتم بستریم کردن و دوباره معاینه کرد وگفت 3سانت شدی وخیلی خوبه... ماما قدش کوتاه بود و انگشت های خیلی کوتاهی هم داشت درحدی که دستش به زور می‌رسید به دهانه رحم وخیلی اذیتم کرد، دردام رفته رفته شدید میشد و من درخواست اپیدورال داشتم که برام انجام ندادن و گولم زدن وبجای اون بهم آمپول فشار زدن... چشمتون روز بد نبینه بعد آمپول فشار انقد پشتم (مقعد)، درد میکرد که هرلحظه مرگ رو باچشمام میدیدم

ادامه تاپیک بعد..
مامان مامان نی نی کوچولو مامان مامان نی نی کوچولو هفته هجدهم بارداری
مامان مهـ🌙ـگل مامان مهـ🌙ـگل هفته بیست‌ویکم بارداری
این هفته تقریبا ی شب در میون یعنی فک کنم سه شب خونه ی مادرشوهرم بودیم
ی روز زنگ زد ما همه فلان جاییم بیاین منم حوصله نداشتم نرفتم اما دیشبش خونش بودیم
ناگفته نماند برادر شوهرم اینا هم نرفتن
حالا دیشب یعنی فردای روزی ک گفت بیاین این جا و ما نرفتیم رفتم خونش بهش گفتم سلام خودشو با دخترم مشغول کرد جوابمو نداد 😐
منم دیگ چیزی نگفتم رفتم نشستم
اولش خودشو گرفته بود بعد دید منم محل ندادم بهتر شد

یکی نیس بگه من باردارم فشار خونم بالاس انقد نمی‌فهمی ک هربار تو امر کردی من نمیتونم در خدمتت باشم
بعد با اون جاریم اینجور نیست اونا اصلا نمیرن خونش این می‌ره سر میزنه خجالتم نمیکشه هربار پیش من میاد تعریف می‌کنه میخواستم برم یا رفتم خونشون
انگار ازشون بترسه کاری با اونا نداره فقط با من قهر و ناز می‌کنه
مثلاً اگه دیر برم وقتی میرم خونش قهره و محل نمیده از سنشم خجالت نمیکشه خاک تو سرش

مثلاً دو سه روزم بشه چهار پنج روز خانم قهر می‌کنه و میریم اونجا می‌ره توی قیافه و محل نمیده بهمون
مامان دیااکو مامان دیااکو هفته سی‌وسوم بارداری