مامان دختر کوچولوم مامان دختر کوچولوم ۱ سالگی
خانما یه چیزی میگم دیگ برا من گارد نگیرین ااا خودم میدونم اصن کار خوبی نیست حرف خوبی نیست فکر خوبی نیست ولی من وقتی مجرد بودم پسرداییم رو ک ۱۲ سال از من بزرگتر بود رو دوس داشتم خیلی زیاد دیوانه وار هنوزم نتونستم فراموشش کنم بعضی وقتا یادم می‌افته فقط وقتی همو می‌دیدم معمولی سلام علیک و صحبت میکردیم خب زیاد نگام میکرد بعضی حرفاش کاراش عجیب بود معلوم بود کممییییی یا شاید زیاد بهم علاقه داشت اونم ولی خب دوتامونم هیچی نتونستیم بگیم فقط من از وقتی ازدواج کردم دیگ هیچ مهمونی نمیره و زمان بارداری من و با شوهرم تو ماشین وقتی از مطب برمیگشتیم دیده بود و ب مامانش گفته بود ک دیدمشون فقط همین هنوز اینا ب کنار خیلی کارم زشته ولی خب دست خودم نیست یادم می‌افته دیروزم یه لحظه یادم افتاد شب خوابیدم خوابشو دیدم اینا بازم ب کنار یه چیزی برام عجیبه بعضی وقتا یه بویی حس میکنم نا خود آگاه دو بار یا یه بار امروز این اتفاق افتاده وقتی اون بو رو حس میکنم ناخودآگاه اون ب ذهنم میاد مث جرقه احساس میکنم پیشمه آخه یعنی چی من ک اصن نزدیکشم نشدم فقط تا الآن فقط باهاش دست دادم همین خیلی اذیتم می‌کنه یعنی چی آخه حس عجیبیه🤦🏻‍♀️پس چطور وقتی اون بو رو ناخودآگاه حس میکنم احساس میکنم پیشمه الآن بازم اون اتفاق افتاد خاک تو سرم کارم خیلی بده ولی دست خودم نیس 😔چیکا کنم
مامان هامین 😍هایلین مامان هامین 😍هایلین ۳ سالگی