مامان نیلا مامان نیلا ۸ ماهگی
مامان توت فرنگی🍓 مامان توت فرنگی🍓 روزهای ابتدایی تولد
مامان رستا مامان رستا ۱ سالگی
#دردودل....خیلی وقته هیشکی تو گهواره جواب نمیده ولی حداقل برا اینک خالی شم مینویسم...

دوسال گذشته و من انگار ک ویار بچه دارم...ویار ادم حامله...از بچه بدم میاد وقتی میبینم کسی حامله س بدم میاد مخصوصا کسی ک اولین بچه شه انگار دلم ب حالش میسوزه تو دلم میگم طفلک خیلی جوونه ک چرا حامله س؟
اصن حالم خوب نیس روزا هی دلم میخاد وسیله هارو بکوبم بهم هی دلم میخاد بزنم توسرم هرچی خونه رو تمیز میکنم تمیز نمیشه همش درحال بدو بدو و کار کردنم انگار ک زندگیم تازه ۱۲ونیم شب ب بعد شروع میشه...۱۲ونیم ک میخوابه بچه دیگ از اون ادم عصبی و وحشی ک طول روز بود خبری نیس میشم همون ادمی ک قبل بچه بودم اروم و سرحال دوس ندارم بخوابم دوس دارم تا میتونم از تنهاییم لذت ببرم....
هیچ برنامه ای برا زندگیم ندارم انگار الان زندگیم رو استپه هی میگم اره فلان کار رستا بزرگتر شد انجام میدم یا فلان مسافرت رستا بزرگ شد میریم...انگار ک اصن زندگی نمیکنم الان و فقط ب اجبار روزامو ب شب میرسونم از شدت اعصاب دستم پاهام درد میکنه مغزم جس میکنم درد میکنه ...گاهی دلم میخاد بمیرم ولی شب ک میشه پشیمون میشم و حس میکنم زندگی خیلی قشنگه 😔
حتی دلم نمیخاد با شوهرم باشم انقد ک عصبی و خسته میشم ک دیگ حوصله خودمم ندارم...الانم پاهام و دستام داره میترکه میدونم ک درد عصبیه..
لعنت ب افسردگی زایمان ک فک میکردم یروری تموم میشه و نشد...
بخدا قبل رستا کل بچه های فامیل عاشقم بودن هرچی بچه تو خیابون میدیدم دلم میرف ولی الان بدممممم میاد خیلیم بدم میاد چیکار‌ کنم😭😭😭
مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
مامان خورشید مامان خورشید هفته بیست‌وپنجم بارداری