مامان امیر سام🌛🩵 مامان امیر سام🌛🩵 روزهای ابتدایی تولد
خداوکیلی بیاین من. ی چیزیو میگم شما بگین حق باکیه

من عروس هلندی داشتم دادمش خالم گفتم نگه داری کنن پیش عروس هلندی خودشون بخاطر پسرم ک گردش و اینا حساسبت نده
بعد دختز خاله بیشعورم کلاس دوم با سومه نمیدونم دلم میخااد جررش بدم ،🤦🏻
ورمبداره در بالکن رو باز میزاره عروس هلندی من فرار میکنه😭 بهدا انقدر خودم ناراحتم ک حد نداره ولی سعی میکنم بهش فکرنکنم حرف میزد کلی اواز مبخوند دستی بود خیلی براش زحمت کشیده بودم همه چیو خودمون بهش یاد دادیم

بعد من ب شوهرم گفتم ک اینطوری شده گفت الی و بلی باید بگی یدونه بخرن جاش بدن ،من تا اینجا گفتم باشه خق با توعه
گفتم خالم ابنام دنبال اینن یکی شبیهش پیداکنن بخرن
من ب خالم نکفتم ک شوهرم میدونه گفتم اگه بفهمه غوغا میکنه
چون شوهرم اون موقعه ک بیکار بود با کلی زحمت. ۱۸۵۰ اونو خرید
الان شوهرم میگه بگو عروس هلندی ک میخرن هم دستی باشه هم حرف بزنه هم اواز بخونه
منم روم نمیشد اینو اصلا ب خالم بگم
شوهرم هعی اسرار کرد منم عصبی شدم گفتم ول کن دیکه میخوای منو خراب کنی زشته اخع من برم اینطوری بگم
اتفاقع افتاده منم از این اتفاق ناراحتم
بعد شروع گرده ب من میگه تو پشت من نیستی من تو این زندکی تنهام مثل ی مرده متحرک میمونی🫠 هیچ نقشی نداری توی این زندگی

خلاصه هرچی از دهنش دراومد ب من گفت گرفت خوابید🙁

حالا شما بگین کار من اشتبا بوده؟