مامان مهراد مامان مهراد روزهای ابتدایی تولد
مامان دوتا دخترم مامان دوتا دخترم ۴ سالگی
مامان عشق مامان مامان عشق مامان ۲ سالگی
خسته شدم از مامانم
خسته شدم از فامیلای مامانم
مامانم دهن لقه ب تمام معناست
تمام زندگی منو جز ب جز برای همه ی فامیلاش میگه
اینکه از کارم انصراف دادم
از اول زندگیم نذاشتن تصمیم بگیرم برای خودم
نه انتخاب رشته دست خودم بود ، نه انتخاب دانشگاه
حتی یادمه بابام میخواست منو بزنه که حق نداری فلان رشته رو انتخاب کنی
نذاشتن نقاشی و رنگ روغن کار کنم ، نذاشتن خیاطی یاد بگیرم ، نذاشتن برم رشته ی ریاضی ، نذاشتن مانتوی رنگ روشن بپوشم ، نذاشتن روسری صورتی و یا رنگ مورد علاقه مو بگیرم ، تو همه چی من هیچ کاره بودم
جهیزیه م رو نذاشتن چیزی که دوست دارمو داشته باشم
مبل قهوه ای ، مدل اداری
فرش اونی که مادرم میخواست
میز و صندلی قهوه ای
آینه شعمدان قهوه ای
تصمیم گرفتم لباس عروسو خودم انتخاب کنم و از قصد مادرمو با خودم نبردم ، قیامت کرد ، اشکمو در آورد ، توهین ها ب من کرد ، پیش پسرداییم زنگ زد به من و گفت میخواستی پیش شوهرت بخوابی ، برای همون نیومدی پیشم ، بین منو همسرم اختلاف انداخت و روی ما بهم باز شد
فامیل ها تا سال ها و حتی الان هم میگن با مادرت مهربان باش ، چون هر جا مینشست از من بدی گفت ، حتی آرایشگر میدونست من دیشب خونه ی نامزدم بودم ، همسایه یه بار منو دید ، گفت مراقب باش تو نامزدی باردار نشی
هنوزم ولم نمیکنن ، هر بار که به دلایلی مثل مراسم فوت کسی مجبورم فامیلای مادرمو ببینم ، میگن چرا سر کار نمیری
خسته شدم ، به اونا چه ربطی داره آخه
مطمئنم بابام به اونا گفته منو نصیحت کنن
چرا ولم نمیکنن ، چرا دست از سر منو زندگیم بر نمیدارن
به من میگن چه اشکالی داره روزی ۱۲ یا ۱۳ ساعت کار بیرون کنی ؟
من مگه آدم نیستم برای زندگیم تصمیم بگیرم
من زندگیمو میخوام بچمو میخوام
خسته شدم از دخالت هاشون
مامان دلوین👧🏼🎀 مامان دلوین👧🏼🎀 هفته سی‌ونهم بارداری
مامان نیکا مامان نیکا ۲ سالگی
مامان فندوق مامان فندوق ۶ ماهگی