مامان شازده کوچولو💎 مامان شازده کوچولو💎 ۱۰ ماهگی
تو اکسپلور بی هدف میگشتم و کلیپی اومد با این مضمون:
بانوی ایرانی که در گینس نامش ثبت جهانی شد...
با خودم گفتم اوووه چه افتخاری.
یه ایرانی، یه خانوم... تو گینس....
حالا این چهره رو دیدم.
گفت بخاطر عملهای زیبایی تو گینس نامم ثبت شد.چون ۳۸۸بار عمل کردم.
از دکتر خواستم دنده هام رو در بیاره اما گفت اگه در بیارم ۳روز بیشتر زنده نمیمونی.
با این حال گفتم اشکال نداره.دکتر من میخوام سه روز عمر کنم اما همون ۳روز جوری باشم که دوست دارم.
۱۸بار بینیم رو عمل کردم تا جوری که میخوام بشه‌.
۸ساله هیچ غذایی نخوردم جز کافی اونم تلخ.
یک بار فقط تو یک مهمونی اونم به اسرار شدید مجبور شدم یک قاشق برنج بخورم که کارم به بیمارستان کشید و خواستم معدم رو شست و شو بدن تا از بدنم خارج شه اون یک قاشق.
به شدت نگران چاق شدنم هستم و نمیخوام وزنم بالا بره.گفت یک میلیارد کادوی ولن گرفته و تمامش هزینه عمل زیبایی شده.
ماهی ۵۰سیسی ژل تو صورتش باید تزریق کنه.

و جالب ادامه حرفهاش توصیه برای خانومها داشت که به خودتون برسید، عطر و ارایش هرروز روتین زندگیتون باشه که مردها خیلی اهمیت میدن به این چیزها...
من اما به این فکر میکردم که
همه اینها از نظر من فریاده‌.
فریاد کمک، لطفا یکی به من کمک کنه!
مامانهایی که از وضع مالی سخت شکایت دارید، میخوام بگم یعضیام هستن پول دارن، سلامت روان ندارن.
انگار همیشه یه جای کار این دنیا باید لنگ باشه...
مامان محمد جان مامان محمد جان هفته بیست‌ونهم بارداری
مامان موفرفری مامان موفرفری ۳ سالگی
سلام مامانای گل
روز پنجشنبه یا همسرم رفتیم بازار دیدم یه پارچه چشمشو گرفته هی دست میزد نگاش میکرد منم گفتم چیشده گفت دوسدارم برا روز مادر برا مادرم بخرم در حالی که دوماه پیش مادرش یه دعوا حسابی باهامون کرد و لباساشو جم کرد از خونه زد بیرون رفت خونه داداشش ما تو سه طبقه میشینیم بعد ۱۵ سال زندگی و جروبحث همسرم با برادر شوهرم تصمیم گرفتن که راه روی مشترک رو جدا کنن یعنی خونه مادرشوهرم مستقل کنن ما و خونه جاریم راهرو مشترک داریم حالا مادرشوهرم ابرومونو تو کل فامیل و اقوام برد حالا منم گفتم پارچه رو براش بخر دوسداری گفت خیلی دوسدارم بخرم خلاصه خرید اومدیم خونه دختر بزرگم پارچه رو برد داد بهش کلی خوشحال شد فک کمم دختر عفریتش اجیرش کرده ما بین حرفاشون شنیدم که میگفتن دیگه از کجا بدانیم چی میخرن چی میخورن کجا میرن کی میاد خانشان تنها مشکلشون اینه ما خوش نباشیم شبو روز دعا میکنن و نذر میکنن که ما خوشمان نباشه حالا امروز زنگ زدم همسرم ببینم کجاس بهم گفت یه پارچه دیدم تو راه رو ببین برادرم اینا خریدن یا مال خودمانه که برا مادرم خریدیم منم رفتم از جاریم پرسیدم گفت بخدا من خبر ندارم زن زد به همسرش گفت اره صب مادرم بهم داده گفته بهشان پس بده بگو لباس میخوام چیکار در خانه رو جدا نمیکردن حالا جاریم میگه پارچه رو خودت بدوز تنت کن جلو چشمش نظر شما چیه