مامان سورنا جون مامان سورنا جون ۱۷ ماهگی
چشم انتظار چشم انتظار قصد بارداری
مامان دردونه مامان دردونه ۵ ماهگی
مامان هایلین مامان هایلین ۱ سالگی
سلام ممنون از همه مامانایی ک دیشب برام دعا کردن...ما ک رفتیم خونه برادرشوهرم ...شوهرم رفت تو کارگاه داداشش منم اومدم تو خونه پیش جاریم.این نکته رو بگم ک جاریم خواهرزاده زن اول شوهرمه..ولی طرفدار منه.خیلی دخترخوبیه اصلا اهل دخالت وخاله زنک بازی نیس.پیامارو نشونش دادم خیلی شوکه شد رفت تو خودش گفت کلی با خاله اش حرف زده اونم گفته هیچ کاری باشوهر من نداره فقط دخترشو میخواد حالا هم ک قراره دخترش اخرهفته ها بره پیشش واگه کاری داشت فقط ب برادرشوهرم بگه وهیچ تماسی باشوهر من نداشته باشه..ولی زده زیر حرفش
بعدبرادرشوهرمو صدا زد اومد پایین وقتی موضوع رو فهمید یه جوری رفتار کرد از صدتا به درک و ب جهنم گفتن بدتر...گفت اصن همچین چیزی نیس ومن در جریانم اینا نرفتن بیرون موتورش خراب بود.گفتم موتور شب قبل خراب بود ک درست شده شب بعدش ک من رفتم شهرستان خونه مادرم اینام رفتن گفت نه خلاصه کاملا پیچوند.اخرشم ب هیچ نتیجه ای نرسیدیم شوهرم اومد پایین دیگه نتونستیم حرف بزنیم...ولی اخر شب جاریم منو برد تو اتاق گفت بجنگ میدون خالی نکن ،گفت انقدر ب روشون نیار ک عادی بشه بزار ازت بترسن و همینجور پنهانی باهم باشن بهترازاینکه ک ترسشون بریزه دستشو بگیره بیار تو خونه بگه همینه ک هست تو روهم عذاب بده....بااینکه هنوز ب روی شوهرم نیاوردم ولی خیلی کم حرف شده واین یعنی ک متوجه شده ک من از چیزی خبر دارم.دخترش هم دیشب از پیش مادرش برگشت همش پاپیچ من میشه ک چی شده چرا تو خودتی و ناراحتی...بقیشو کامنت میزارم