مامان نینی مامان نینی ۶ ماهگی
مامان یکی یدونم مامان یکی یدونم ۲ سالگی
مامان سامان وسما مامان سامان وسما هفته هفدهم بارداری
مامان گیلاس مامان گیلاس ۶ ماهگی
دلم ک میگیریه میام اینجا مینویسم و مینویسم و خالی میشم.. چون نه کسی رو دارم باهاش حرف بزنم نه جایی دارم که برم حالم خوب شه…
از وقتی دخترم دنیا اومده رابطه بین ما هم روز ب روز سردتر شده، دیگه مثه قبلا لباس قشنگ بپوشم و برم استقبالش نمیبینه منو، دیگ وقتی میبینه ناراحتم نمیپرسه چی شده دلیلش چیه.. دیگه تنها تایم باهم بودنمون شده یه ناهار خوردن، شب ک اخرشب میاد ۵ دقیقه میره تو اینستا و بعدم میخوابه… دیگه هیچیییی مثه قبل نیس هیچیییی
منی که دلم له له میزنه همصحبتی و اغوش و محبت مرد زندگیم.. منی که بعد از خستگی روزانه و بیخوابی فراوون و عذاب وجدان اینکه نکنه مامان خوبی نباشم و هزار موضوع دیگه، منتظرم بغلم کنه و برا بهترشدن حالم کمکم کنه… هزارااان بار هم با هزار روش بهش خواسته هامو گفتم ولی انگار نه انگار…ولی دریییغ و دریییغ و درییییغ
خدایااا من ادمش نیستم ولی خودش داره کاری میکنه که با کوچکترین توجهی از بیرون جذب شم😭😭😭
چرا چرا چرا چرا چرا چرا
مامان مَهوا🌙🩷 مامان مَهوا🌙🩷 ۱۰ ماهگی
مامان امیر رضا👼🏻🍼 مامان امیر رضا👼🏻🍼 ۷ ماهگی
مامانا منو شوهرم چند وقت دعوا داریم هميشه دعوا میکردیم تهش این بود ک جدا بخوابیم
حالا از بعد بچه دعوامون بیشتر
البته بگم من ۸ ماه عقد کرده بودم‌ و شوهرم میوه فروشه و اصلااا اهل تفریح‌نیست تو این ۸ ماه عقد تنها تفریح خرید عقد بود
این ک زود اومویم‌خونه خودمون استارت دعواش ب خانواداش بود
شوهرم قبلا کمتر ولی الان خیلی میخوابه و یجورایی خودش و راحت کرد شاگرد اولش یکسال باهاش کار کرد بعد بچه۲۲ ساله بود هیچی از خودش نداشت شوهرم شریکش کرد باهم رفتن هایپر مارکت و میوه فروشی بزرگتر زدن بعد سر امیر رضا هفت روز بیمارستان بودم تو این هفت روز ک شوهرم میومده باهام حرف بزنه این پسره با پدرش نقشه میکشه و شوهرم از شراکت برمیدارن پولم گذاشته بودند
بعد دوباره‌ رفیق صمیصش بهش مغازه رو ک اجاره داد ک اینا رفتن مغازه دیگه اونم ازش مغازه رو پس گرفت تازه ی زمین الکی هم بهش داد ک معلوم نبود برا کیه از رفیقشم نارو خورد خلاصه الانم دوباره‌ پیله کرده از مغازه پاشو
حالا همه اینا فشار آورده بهشش
ولی قبا از اینکه این اتفاقا بیوفته
تاپینگ بعد