مامان قلب مامان ♥️😍 مامان قلب مامان ♥️😍 ۱۱ ماهگی
پارت ۲۱
من که شنیده بودم ازمایشش رو خودم نشون دکتر دادم گفت خانم ایشورن فقط باید عمل شه اصلا چرا شما زن همچین کسی شدید ؟ گفتم خبر نداشتم گفت اخلاقاش زنونه هست یا مردانه؟ گفتم کاملا زنونه هست گفت ایشون ترنس هست
من به ۵ تا دکتر نشون دادم ازمایشش رو و ۵ تاش همینو گفتن من خانواده شوهرمم همش سر کوفت من میزدن که بچه دار نمیشی یبار پدر شوهرم باز تهمتم زده بود ناحق منم گفتم بخواین تهمت ناحق بزنید میرم یهو گفت تو بری کدام بی پدر توعه نازا رو میگیره
همون آقایی که عاشقش بودم بهم پیشنهاد داد بود ولی من در صورتی که دوستش داشتم حتی از خودم بیشتر ولی ردش کردم
یه شب خواب دیدم که داره بوسم می‌کنه یهو از خواب بیدار شدم کلی صلوات فرسادم و سریع نماز خوندم کلا حس بدی بهم دست داده بود .
گوشیم شکست و به شوهرم گفتم برام گوشی بخر آخه نمیشه که گوشی نداشته باشم بهم گفت تو حتی اگر یه ماشینی بهت پیشنهاد بده هم میری سوارش میشی بخاطر پول من خیلی بهم برخورد زنگ مامان بزرگم زدم گفتم من سنی ندارم فقط بزارین جدا شم بخدا نمیتونم گفتم بقران نمی‌دونم چکار کردم که آنقدر بهم شکاک هستن گفت حرف بیجا نزن طلاق چی بگیری تو کسی نداری تحمل برای همین چیزهاست ( اکر عقل الان داشتم صد در صد جدا میشدم )
با حقوقی که کار کرده بودم ۱ تومن دادم گوشیم درست کردم
و باز اون اقاعه بهم پیشنهاد داد که خیلی دوست دارم منم از سر تنهایی گفتم باشه باهم باشیم ولی فقط درد دل نمیخوام چیز دیگه ای
اونم قول داد که فقط درد دل باشیم
زنش بهش خیانت کرده بود و می‌خواست طلاقش بده


الکی قضاوت نکنید اگر شماهم تو شرایط و سن من بودید همین کارو میکردید
مامان ماهلین مامان ماهلین ۱ ماهگی
مامان zeinab🩷 مامان zeinab🩷 ۳ ماهگی
#ارباب
#قسمت_چهلوسوم
پارت اول
متعجب گفتم
_واقعا؟
سر تکون داد و گفت
_آره. البته من ایران نبودم تو غربت درس خوندم.اینکه تنهایی هم درس بخونی هم کار کنی سخته! تو هم که کار میکنی درسم میخونید زیادی شبیه منی ها... حواست باشه.خندیدم و چیزی نگفتم..از گوشه ی چشم به اهورا نگاه کردم و از اونجایی که زوم کرده بود روی من نگاه هامون به هم افتاد.
سریع چشامو ازش دزدیدم و از اونجایی که سامان مشغول حرف زدن شده بود گوشیم و در آوردم تا چکش کنم.
خداروشکر که نه پیامی داشتم نه زنگی قفلش کردم و همون لحظه گوشی توی دستم لرزید.
دوباره قفل و باز کردم و با دیدن اسم اهورا نفس توی سینم گره خورد.
پیامش و باز کردم که نوشته بود:
_جاتو عوض کن.
مات پیامش بودم که دومین پیام اومد
_خواهش میکنم
ابروهام بالا پرید. نگاهش کردم و نگاه معنا دارش و روی خودم دیدم.
بلند شدم که حس کردم با نگاهش بهم لبخند زد.
سامان نگاهم کرد و گفت
_کجا؟
کیفم و برداشتم و گفتم
_آینه با خودم نیاوردم.میرم صورتم و چک کنم میام.
لبخندی زد و سر تکون داد. با راهنمایی خدمه وارد اتاق پرو شدم و توی آینه به خودم نگاه کردم.