مامان دنیز جونی مامان دنیز جونی ۴ ماهگی
مامان zeinab🩷 مامان zeinab🩷 ۳ ماهگی
#ارباب
#قسمت_چهلوچهارم
پارت اول
بلند شدم و یکی از کتابای درسی مو باز کردم. حالا که نمیخوابم حداقل بخونم.
چند صفحه ای نخونده بودم که چند تقه به در خورد سیخ سر جام نشستم.اگه مهتاب باشه یا ارباب؟چی باید بگم؟
سریع روی تخت دراز کشیدم تا فکر کنن خوابم.لحظه ای بعد در باز شد و بعد هم صدای بسته شدن در اومد.با خیال اینکه هر کی بود رفته خواستم چشمامو باز کنم که صدای قدمای آشنایی به گوشم خورد و عطرش وارد بینیم شد و نفسم و بند آورد.اهورا بود...حس کردم قلبم از کار افتاد.
لعنتی انگار نمیدونه ما نامحرمیم و نباید عین گاو بیاد داخل.
خواستم چشمامو باز کنم اما پشیمون شدم. از طرفی عذاب وجدان موهای بازم که روی بالش پهن شده بود و لباس آستین کوتاهم از طرف دیگه... این قلب لعنتی.چون موهام توی صورتم بود تونستم نامحسوس گوشه ی پلکم و باز کنم.داشت کتش رو در می‌آورد..
سر در نمی آوردم. چرا نمی رفت؟
روی تخت نشست.پلکام و بستم و از تکون تخت فهمیدم دراز کشید..بی تحمل خواستم چشمام و باز کنم و با لگد بیرونش کنم که دستش روی موهام نشست.خیلی خره اگه نفهمیده باشه بیدارم چون صدای قلبم کر کننده شده بود.نفس بلندی کشید.با حس گرمای دستش روی دستم دیگه طاقت نیاوردم و چشمام و باز کردم و برای اینکه ضایع نشم اول گیج خواب به صورتش نگاه کردم و بعد متحیر گفتم
مامان آرنیکا🍼 مامان آرنیکا🍼 ۲ ماهگی
مامان آتنا مامان آتنا ۳ سالگی