مامان جوجو مامان جوجو هفته هفتم بارداری
مامان نورماه🌛 مامان نورماه🌛 ۳ سالگی
جاریِ خواهرشوهرمو میبینم یاد اوایل ازدواج خودمونو میندازه
هی به خواهرشوهرم بچه هاش محل می‌گذاشتم
هرشب میمودن خونمون میخوردن میبردن
بین منو شوهرم دعوا مینداختن
مارو دعوت میکردن خونش داری میایی سبزی بگیر زیتون بگیر و...بعد پولشو نمی‌داد
تولد بچه هاش استوری میزاشتم عشق زندایی تولدت مبارک
پسرش تکلایف داشت به بهونه ی اینکه بلد نیست می‌آورد خونه ما
منم ساده میگفتم باشه بیار فک میکردم ادمه
تا اینکه منم بچه دار شدم بجای ذوق تبریک میگفت دکتر نرو سقط میشه شوهرم اونارو بلاک کرد خونه زندگی مونو چند خیابون بردیم دور تر دیگه رفت آمد نکردیم آرامش اومد خونمون
چند وقت پیش اومدن خونمون هی ایراد میگرفتن دستشویی خونتون چقدر بزرگه بد درست کرده مبل خونتون داره خراب میشه ها و..

الان رفت های که قبلا بامن داشت با جاریش داره
جاریش سرویس مدرسه هس
هرجا میخواد بازار بره به اون میگه پول هم نمیدن .
یا تندتند میرن خونه جاریه میخورن میبرن
الان جاریه پسر کوچیکه رو استوری کرد نوشت عشق زن عمو تولدت مبارک یاد اوموقع من افتادم
یه روزی دختره پشیمون میشه
خواهرشوهرم رفتارش جلو ادم یه جوری خوبه فک میکنی اینه خواهره ولی پشت ادم خنجر میندازه انقدر پشت سر این جاریه میگه ولی جلوش یه رفتار دیگه