مامان بلوبری مامان بلوبری هفته سی‌وپنجم بارداری
مامان تیام🪽🌈🧿 مامان تیام🪽🌈🧿 ۲ سالگی
مامان دخترم مامان دخترم هفته بیست‌وپنجم بارداری
مامانا بابام مریضه تومورداره ت سرش و یه هاش مشکل جدی دارن اصلا وضعش خوب نیس بعد ۷روزخونه خودمون بود بعدک بردن تهران آوردن ازاون روز ب بعد مونده خونه مادرش اونجا مامانم اذیت میشه خیلییی واقعا چون زبون مادربزرگم نیش داره خیلی بددد ها هرحرفی ازخودش درمیاره میگه به همه
مامیخواستیم بابام بیادخونه خودمون
بعدعموم گفتش ک اگه ببریدخونتون اذیت میشه یاسردردشدمن نمیتونم بیام قرص هاش بدم درحالی ک تو نزدیک همن واینکه چندروزپیش اون یکی عموم ب مامانم بی احترامی کرد ب مامانم گفتش بیاگمشوازاین خونه بیرون یعنی ازخونه مادربزرگم مامانمم گفت خودت گمشو ازاینجابیرون زن عموم هم بوددست شوهرش گرفته بود میگفت بیابریم بیاا شوهرمم دید قشنگ همه چیو بعد شوهرم گفت مامان بیابریم ولش کن اینارو میخاستن برن بازار کاشی بخرن واسه خونه ی مامانم اینا که حمام ک دسشویی هارو درست کنن مامانم توماشین براشوهرم کلی گریه کرده بود فرداش خالم اینااومدن من بهشون گفتم خالم گفت باباتوبیاریم خونه خودتون راحت میشه آوردن ازساعت۷شب تانزدیک۱۲شب خونمون بود وقت آمپول بابام بود عموم اومد گفت پاشوبریم خونه ما آمپول هات وقتشه فلان هی بابام گفت نه نمیخام فلان ب زوربابام برد چیکارکنیم ک بیارن خونه خودمون مادربزرگم خودش سرپانیس یکی مخادبه خودش برسه مامانم انگار۲تامریض داره رسیدگی میکنه زیادخسته میشه حالا این یکی خالم اینا میخان بیان به خالم بگم باباموبرای همیشه بیاره خونه خودمون؟ ب نظرتون بازعموم میگه نمیام داروهاش بدم یاهرچی شوهرم میگه بخاطرمادربزگت نداشته باباتواونجا که مامانت به اونم برسه