ناراحت برگشتم گفتن شب باز بیا گفتم باش گفتن بمون اگ میخوای فردا مرخص بشه گفتم باش شب باز رفتم چندتا مک زد ول کرد گفتن ن نمیشه هنوز آزمایش هم عفونت داره باز تکرار کردیم اکی بشه اونم باز خود خوری کردم گریه شوهرم هر دوساعت شیر میبرد اینا گفتن آزمایش منفی فقط شیر خوردن موند شب نمون هم خودت هم بچه اذیت میشه شوهر ساعت دو من برداول آزمایش دادم فشارم بالا از بس غصه خوردم یکم بخیه عفونت کرده بود گفتن باید بستری شی گفتم نمیخوام خستم کردین رفتم خونه خوب خوابیدم تا صب صبحونه خوردم دوستم زنگ زد ک رضایت بده بچه بیار نترس یاد میگیره بهم انرژی داد قربونش برم مادرمم هی دعوا ک بچه علکی نذار بیاد هلاک شد گفتم باش رفتم شوهرم میترسید گف بذار باشه گفتم ن دگ بسه پنج روز بچم سوراخ سوراخ کردن رفتم دیدم از دستگاه در آوردن با تشکر گفتم حالش ک‌خوب گف آره گفتم پس دختر بدین می‌خوام ببرم گف سینت نگرف گفتم همه از شکم مادر در اومدن چیزی بلد نبودن گف برو پیش اون خانوم بش بگو گفتم بچم می‌خوام هلاکش کردین بدینش من نمیتونم بااین وضع بیام برم فقط بخاطر مک زدن نگهداشتی گف برو اتاق نیم ساعت دگ زنگ میزنم بیا با دکتر حرف بزن گفتم باش رفتم زنگ زدن رفتم بش گفتم همه چیش خوبه گف آره نمی‌خوای ی روز دگ بمونه گفتم اصلا گف باش سینت میگیره؟گفتم بزور شده یادش میدم بگیره بدش خندید گفت کمک داری گفتم خداروشکر دارم گف باش ترخیص کاراش کردن اینا خوشحال زنگ زدم همه چی آماده کنید دخترم میخواد بیاد خونه تا ۱اونجا کارا کرد شوهرم پرسنل اونجا کمک کرد شیرش دادم خداروشکر خوب بعدش اومدیم خونه با کمک شوهرم بزور شیر دادم بلد نبودم نمی‌دونستم زردی هم داش تا عصر شوهرم کف یکم بخواب شب باید بیدار باشی خوابیدم یهو دخترم بالا آورد پرید گلوش

۵ پاسخ

عزیزم یاد میگیره مک زدن

قدم نو رسیده مبارک عزیزم ناراحت نباش همه بچه ها زردی دارن خوب میشه انشالله

خب بعدش چیشد

بسلامتی عزیزم

خب خداروشکر مرخص شدین و به سلامت بغل گرفتیش🥲😍

سوال های مرتبط

مامان پرنیا مامان پرنیا ۶ ماهگی
بعد ک رسیدم دیدمش ایقد معصوم وناز بود اما کوچلو نتونستم لمس کنم قلبم از جا کنده شد ایقد گریه کردم ک انداختنم بیرون ک بچه حس میکنه نکن انرژی منفی نده بیا برو شیر بدوش انشالا اکی میشه با شلنگ بش میدادن تاصب دوشیدم بزور ده تا شد بردم گفتن کم باز س ساعت دگ بیار گفتم وضعیتش چطور درس جواب نمیدادن رفتم دوشیدم باز رفتم گفتن یکم بهتر شده اکسیژن برداریم ببینیم میشه تحمل کنه گفتم من امروز مرخص میشم چجوری شیر بیارم گفتن هر دوساعت شیشه بردم بزور راه میرفتم شوهرم کارا کرد با مادرم آوردنم خونه هی میدوشیدم بزور ده تا میشد هر بار میبرد ک کمه فلان من خودم کشتم آبجوش شیر افزا مایعات آبمیوه سوپ کم کم اکی شد رفتم فرداش گفتن فعلا تحت مراقبت ی روز دگ فرداش می‌ذاریم زیر سینت منم خوشحال ک بتونه ببرمش شیر دوشیدم رفتم خونه خوابیدم تا۶اومدم خداروشکر سینه گرفت چشم کردن ک چقد شیر داری فلان خوبه گرفت خلاصه گفتن بمون اینجا گفتم مگ میشه گفتن آره اتاق مادرا برو رفتم میدوشیدم ک نکنه بچه گرسنه بمونه بار دوم رفتم هرکار کردم نشد بگیره
مامان پرنیا مامان پرنیا ۶ ماهگی
سلام اومدم تجربه زایمان براتون بگم راس من از هشت هفتگی فشارم هی بالامیرف تا۱۵ تااینک انومالی رفتم با یکی از دوستای گهواره ایم من آشنا کرد پیش خانوم دکتر برام قرص فشار نوشت روز یکی هر دوازده ساعت نصف خلاصه می‌خوردم تااینک ۲۵هفته شدم بخاطر درد زیر دل اینا رفتم گف ک عفونت اینا باید بستری شی بستریم کردن باز ۳۰هفته فشارم ودرد زیر دلم خیلی ترسیده بودم ک زایمان کنم تواین هفته خلاصه آمپول ریه زدم اینا خداروشکر بخیر گذاشت تااینک ی هفته بعدش رفتم بدکترم گفتم باوجود قرص باز فشارم بالا گف روزی دوتا بخور آبپز بدون نمک ادویه نخور گفتم باشه خلاصه تااینک شد۳۵هفته رفتم نوار قلب گف ک برااطمینان بگیرم بخاطر فشارم گرفتم خوب بود اما فشار بالا آزمایش اینا دادم قرصم شد س تا گفتن بستری گفتم نمیخوام خلاصه فرداش باز رفتم آزمایش بردم نوار قلب دادم خوب بود اما باز فشار۱۴گف بهتر شده مراقب باش خلاصه تااینک۳۵/۵روز شدم شوهرم شبکار بود صبش پدرش زنگ زد ک حقوقم گرفتن فلان قسط ندادین چکار کردید منم ناراحت شدم ک چرااینجوری شد
مامان ابوالفضل مامان ابوالفضل ۳ ماهگی
پارت سوم...گف میری زایشگاه الان ی ماما عینکی هستش کشیک بش میگی ک من غروب سه تا لخته خون بزرگ دیدم حرکتم بچمم کلا کم شد یهویی وخودتو ناراحت میکنی قشنگ دقت کن صوتی ندی منم گفتم باشه چشم
اونم گف برو پس دست علی گفتم ینی چ دکتر الان برم ینی بستری شم گف اره پس کیع کلا شوکه دشم بدون امادگی یهویی استرسم شروع کرد دیگه رفتم خونه وسایلامو برداشتم ی دوش غسل یهویی هم گرفتم شوهرمم دمدر مث پیرمردها غور میزد ک دکتر گف برو زایشگاه مستقیم چرا اومدی خونه خلاصع با عجله استرس موهای خیس رفتم زایشگاه ساعت یازده ربع بود رفتم ماما چک کرد معاینه کرد زنگ زد ب دکتر
دکترم‌خودش کشیک بود گف سریع امادش کن برا اتاق عمل وا من بدتر شد استرسم گفتم ینی چ ماما یهویی ینی عملم میبریدم اتاق عمل فک کزدم حداقل بستریم میکنه صب مییرتم اتاق عمل نگو خلوت ک بود‌ماما هم دوست دکتزه بود برا همی دکتر همه چیو یهویی کرد رفتم داخل رگم گرف گف بشین شوهرت پرونده بیاره بفرستم بری اتاق دیدم دکتر رسید اصلا نیومد پیشم از دور دیدم ورفت گف من میرم اتاق عمل اماده میشم تابیا گف چشم دکتر سوند وصل میکنم میفرستم میاد اقا خلاصه میاد سوند وصل کنه گفتم درد داره نمیزارم گف کی گف درد داره بابا بیا اگ دست من درد داشت بزن ت گوشم ماما خیلی مهربون بود خلاصه سوند زد یکم سوزش داشتم خوب شدم زود گف درد داش گفتم‌یکم سوزش وگرنه دیگه دیدم دکتر زنگ زد ماما پ چیشد نفرستادی گف چشم چشم دکتر الان میفرستم دکتره هم عجله داش زود عملو کنه بره قیب شه تا کسی شکش نکرد😂
دیگه دیدم گف بیا بریم وا ن ب مامانم ن خاهرام هیچکدوم‌نمیدونستن هیچکس چون همه چی یهویی شد واقعا....
مامان پرنیا مامان پرنیا ۶ ماهگی
ینی ازمن می‌ترسی دستت درد نکنه گفتم ن فقط دخترم هنوز گف نترس هیچی نیس روز تولد دخترت خوشحال باش بعدش می‌خندی ک چقد علکی ترسیدی همینجور منگ بودم یهو با فشار امپول زد تو دسم آخ گفتم دسم خود دکتر گرف بردن اتاق عمل گذاشتم روتخت زایمان بغلش کردم یکی دگ کمر سرم گرف یکی از پشت آمپول میخواس تزریق کنه اشکم اومد گف نترس کنارتم تزریق کردن یهو بدجور درد پیچید تو لگن پریدم دکتر جیغ زد ک چیشد گفتم درد داره گف نترس چونک ترسیدی ی ثانیه صبرکن تموم ک تموم شد تند خوابوند منو هی آمپول میزدن تو سرم فشار بیاد پایین گیجم کنن بخوابم همینجور میگف پاهام کز کز می‌کنه چرا نمیتونم تکون بخورم فلان دو دقیقه بعد صدا دخترم اومد گفتم بیارببینم خوبه سالم گفتن آره نترس بردن لباس تنش کنن همینجور گیج بودم تموم شد گذاشتم ریکاوری شکم فشار دادن س بار گفتم سردمه پتو انداختن دوتا آمپول زدن درد کمتر بشه سرما بره بعد نیم ساعت اینا بردنم اتاق پرخطر برا فشار. اینا اومدن لباس تن کردن گذاشتم رو تخت لباس عوض کردن شکمم فشار. دادن یکم حس اومده بود ترسیدم گفتم نکن گف خطر نترس و رفتن باز آمپول تو پا زدن بعد کم‌کم درد اومد التماس خدا میکردم دوساعت ک‌شیاف بذارن گفتن خطر داره دوتا آمپول گرفتی اینا برا فشارت مسئولیت
مامان بهار مامان بهار ۸ ماهگی
تجربیه زایمانم
صبح دردام گرفته میره دردام قابل تحمل بود عصر حموم کردم بعد غروب شوهرم اومده خواستم برم پیشش یه دفعه دردام زیاد زدن از درد نتونستم بلند شم بعد دردام رفت رفتم پیشه شوهرم نشسته هچ درد ندارم بعد تا شب دیگ درد گرفته هر ۵ دقیقه میگیره میره ولی قابل تحمله گفتم میمونم خونه دردامو میکشم تو خونه تا ساعت ۱۲ دیگ نمیتونم تحمل کنم دردام زیاد شده رفتم معاینه ام کردن گفتن یک سانت بازه 🥺حالم بد شد گفتم اخه این همه پیاده روی ورزش یک سانت فقط بعد بهم گفتن برو یه چیز بخور بیاد رفتم و با این درد هم پیاده روی میکنم اومدم بیمارستان نوار قلب گذاشتن منم هی جیغ میزنم از دردام بعد بستریم کردن بعد یه دفعه دردام بیشتر شدن دیگ نمیتونم تحمل موهامو میکشم بعد معاینه ام کردن گفتن هنوز یک سانت تا ساعت ۳ دو سانت شدم گریه کردم گفتم از صبح تا الان فقط دو سانت گفتم تا ده سانت میمیرم از این دردا بعد پرستار صدا کردم بهش گفتم به همرام بگو بیاد گفت نمیشه بعد هی داد میزنم شوهرمو صدا میکنم گریه میکنم بهشون گفتم نمیخوام طبیعی زایمانم کنم منو ببرین اتاق عمل گفتن نمیشه تا ساعت ۵ چیزی داره میاد جیغ زدم پرستارا اومدن معاینم کردن گفتم ۱۰ سانت بچه داره میاد بعد گفتن هر وقت بچه ات اومده زور بزن نفس کش گذاشتن گفتن نفس عمیق بکش ولی من نمیتونم درد دارم ولی گفتم من نمیتونم و هی نفس عمیق میشکم دردم میره زور میزنم گفتم دیگ چنتا زور بزن بچه سرش اومده بعد زور شدم بچه اومده امپول زدن بخیه ام زدن وقتی دخترمو دیدم همه دردام یادم رفت 🥹♥️
مامان پاشا💙 مامان پاشا💙 ۲ ماهگی
سلام سلام
پارت اول زایمان
من شب قبلش یه حالت ها عجیبی داشتم بعد سه باز انقباض پشت هم ولی. فک نمی‌کردم ک در حال باز شدن باشه ولی چون ول کرد دیگ گفتم درد کاذبه دو روز سردرد داشتم روز قبلش کمتر و روز بعدش بیشتر بود
و با سردرد و سرگیجه و کمردرد از صبح تا غروب تحمل کردم غروب ب شوهرم زنگ زدم گفتم دیگ نمیتونم مبرم بیمارستان گف برو من با اتوبوس رفتم چون کسی نبود ببره منو رسیدم فشارم ی بار رو ۱۶بود یه بار رو ۱۲
ولی بیمارستان گفت ما شیش ساعت میخوابونیم سنو آزمایش و نوار قلب میگیرن گفتم باشه مشکلی نیس کارا پذیرش کردن و رفتم داخل
و نوار قلب گرفتن و انقباض داشتم داخلش آزمایش گرفتن و فرستادن سنو
سنو آب دور جنین از ۲۷اومده بود رو۱۰ و وزنش هم ۳۵۲۰بود .و سفالیک بود
و رفتم بالا ماینه هم کردند گفتن ۳سانت بازی و بستری کردند البته چون هفتم بالا بود و سه روز دیگ باید زایمان میکردم دیگ بستری کردند
یعنی ۳۹هفته ۳روز بودم بعدش گفتن بگو همراه بیاد کارا بستری بکنه که بستری بشی
مامان یاسان💙 مامان یاسان💙 ۷ ماهگی
ی چیز کلی بخوام از زایمانم بگم چون تصمیمم ب طبیعی بود از ۱۵ هفته ورزش میکردم ورزش با توپ اینا تو نت بزنی هست
من ۱۸ ام معاینه تحریکی شدم گف فردا پس فرداش دردت شرو میشه چون اخر هفته نبود خودش
گفت دکتر جایگزینش هست من خصوصی رفتم بیمارستانمو
خلاصه درد نداشتم ان اس تی میرفتم تو این دو روز تا ۲۱ شب ک تب و لرز کردم شب رفتم بیمارستان ان اس تی اینا خوب بود ازمایش گرفتن عفونت تو خون نشون داد ولی متخصص اونجا گف برو خونه با دارو کنترل میشه
رفتم ب دکتر خودم پیام دادم فرستادم ازمایشو گف نمون خونه برو بیمارستان ختم بارداری بدن اسم دکتر جایگزینشو گفت و گفت زنگ میزنم
هیچی رفتم ساعت ۱ شب بستری شدم تا صب تحت نظر بودم ان اس تی وصل بود بهم
صب ۶بردنم اتاق زایمان و دستگاه وصل کردن بهم و بعدش ساعت ۸ صبونه خوردم ۸.۳۰ اومد معاینه کرد ۲ سانت بودم دیگه سرم وصل کرد و امپول فشار اروم زد ک تزریق شه
دردام از ۹ منظم شد و قوی ۹.۳۰ اینا بود اومد چک کنع گفتم دردا کی تموم میشه گف مگه خیلیه گفتم اره ی جورایی گف بزا معاینه کنم معاینه کرد گف فول شدی دختررررر چرا صدات در نمیاد بچت داره دنیا میاد زور نزن دکتر الان زنگ میزنم بیاد🥹
ساعت ۱۰ دکتر اومد ۱۰.۳۰ زایمان کردم برششو بدون بی حسی زد ک اصن اونجوری نیس ک بفهمی مث کاغذ دستتو میبره اونجوری
ولی سر بخیع زدنش بی حسی زد
ادامه👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼
مامان فاطمه مامان فاطمه ۴ ماهگی
سلام دیشب رفتم بیمارستان رضوی آخه جا خونمونه رفتم با درد وای گفتم اومدم برای زایمان چه امکاناتی گف برو اورژانس زایشگاه تا معاینه بشی مامانم اومد گف هشت هزار تومان گرفتن اولش نگفتن چقدر گفتن کارت مامانم کارتمو داده نظمام خوابید معاینه کرد نوار قلب گرفت برخورد خیلی خوبی داشتن گف به همراهیم برین برای بستری😄😆مامانم اومد گفت ۲۱ میلیون باید الان بدیم گفتم پس چی میگن هشت تومان گف نه بابا طبیعی ۲۱ سزارین ۲۴ هشتصد تومان هم پرید گفتم نه بستری نمیشم نمیذاشتن میگفتن بستری شو نصفش بده بقیش فردا .هر همراهی هم یکی دویست شوهرم میتونه شب تو اتاق خصوصی بگیریم واسته کنارم گفتم نه بابا نمیخام از صبح دوبار زنگ زدن عزیزم زایمان کردی نکردی بیا خطرناکه گفتم نه میرم دولتی .واقعن حیف پول نیست آدم بده بیمارستان برای یک شب ..بیمارستان دولتی رایگانه .بعدشم من بیمه کشاورزی دارم با تامین اجتماعی فرق زیادی نداره اگه آزاد بود فکر کنم سی چهل تومانی میشد .فقط برام دعا کنین دارم میرم بیمارستان برای زایمان .چون خون ریزیم زیاد شده ولی درد ندارم چهل ویک هفته شدم
مامان دیارا مامان دیارا ۵ ماهگی