سلام اومدم تجربه زایمان براتون بگم راس من از هشت هفتگی فشارم هی بالامیرف تا۱۵ تااینک انومالی رفتم با یکی از دوستای گهواره ایم من آشنا کرد پیش خانوم دکتر برام قرص فشار نوشت روز یکی هر دوازده ساعت نصف خلاصه می‌خوردم تااینک ۲۵هفته شدم بخاطر درد زیر دل اینا رفتم گف ک عفونت اینا باید بستری شی بستریم کردن باز ۳۰هفته فشارم ودرد زیر دلم خیلی ترسیده بودم ک زایمان کنم تواین هفته خلاصه آمپول ریه زدم اینا خداروشکر بخیر گذاشت تااینک ی هفته بعدش رفتم بدکترم گفتم باوجود قرص باز فشارم بالا گف روزی دوتا بخور آبپز بدون نمک ادویه نخور گفتم باشه خلاصه تااینک شد۳۵هفته رفتم نوار قلب گف ک برااطمینان بگیرم بخاطر فشارم گرفتم خوب بود اما فشار بالا آزمایش اینا دادم قرصم شد س تا گفتن بستری گفتم نمیخوام خلاصه فرداش باز رفتم آزمایش بردم نوار قلب دادم خوب بود اما باز فشار۱۴گف بهتر شده مراقب باش خلاصه تااینک۳۵/۵روز شدم شوهرم شبکار بود صبش پدرش زنگ زد ک حقوقم گرفتن فلان قسط ندادین چکار کردید منم ناراحت شدم ک چرااینجوری شد

۲ پاسخ

عزیزم من الان اومدم زایشگاه بخاطر فشار بالا فشارم ۱۴ به نظرت چیکار کنم توروخدا راهنماییم کن

وای چقدبدبختی کشیدیییی

سوال های مرتبط

مامان یسنا گلی مامان یسنا گلی ۲ ماهگی
و بلاخره منم زایمان کردم تو هفته ۳۸
شنبه صبح ک بیدار شدم ی ذره اندازه سکه خون دیدم تو کاسه توالت
رفتم بیمارستان معاینه کردن ی سانت بودم بعد یادم اومدم از صبح حرکاتش حس نکردم آن اس تی گرفتن ضربان قلبش انگار اوکی نبود دوباره گرفتن دومی خوب بود ولی بخاطر خون بستری کرد دکترم ک زایمان کنم
بعدش ساعت ۴ ک بستری کردن آمپول فشار زدن درد نداشتم هی میومدن نوار قلبشو چک میکردن پچ پچ میکردن میرفتن بیرون تا ساعت ۹ونیم اینا ک من شک کردم اینا چرا اینقد چک میکنن و پچ پچ میکنن ازشون سوال میکردم چیزی نمی‌گفتن تا اینکه زنگ دکترم زدم گفتم قضیه چیه گف نگران نباش نوار قلبش اوکی نیس هی ضربان قلبش افت میکنه باید اورژانسی سز بشی .گفتم نمیشه سز نکنیم گف نه ریسک داره اگه ۸سانت بودی باز ی چیزی ولی ۳ سانت شدی ریسکش خیلی بالاس
خلاصه ک هیچی دیگه سز اورژانسی شدم من دوتا طبیعی داشتم خیییییلی خیلی بهتر بود از سز
سزارین دردش خیلی بده ‌ولی طبیعی دردش همون دو س ساعت اوله
امیدوارم همگی ی زایمان خوب داشته باشین
اینم دخملی
مامان دخملم😍 مامان دخملم😍 ۴ ماهگی
خب اجیا اومدم از تجربه زایمانم براتون بگم‌با امپول فشار....
اولش بگم ک من ۴۰هفته رو رد کرده بودم اینجا تاپیک میذاشتم ک یه دردایی دارم چند ساعته وراحت نیستم پس این دردا دلیلش این بوده ک داشتم باز میشدم خلاصه سرتون درد نیارم روز پنجشنبه صبح ساعت ۱۰ونیم رفتم‌زایشگاه بقایی معاینه شدم گف ۲فینگر و۲۰درصد باز هستی اولش ۱سانت بودم تا ۳۸هفته خلاصه گفتن باید دکتر بیاد وبازم معاینه ت کنه ک بگه بستری بشی یان دکتر هم اومد گف لگنت خوبه حیفه طبیعی زایمان نکنی امروز همه شکم اول سزارین هستن حیفه طبیعی زایمان کن ک راحت باشی گفتم باشه بعد دیگه ساعت ۱۲ونیم بود بستری شدم وقرار شد ساعت ۲بیان برا شروع امپول فشار هی منتظر موندم نیومدن رفتم گفتم چی شد ک دیگه ساعت ۲و۴۰اومدن برا شروع امپول و گف از کم کم‌برات شروع میکنم چون زیادش ممکنه باعث رحمت پاره بشه وبچه خفه بشه خلاصه با سوار کردن دستکاه نوار قلب وامپول فشار دردام از هر ۵دقیقه دقیقه به دقیقه میومد پایین تا به ۱دقیقه رسید ولی باور کنید این دردا رو خیلی خوب میشه تحمل کرد چون وقتی میاد زود میره وومیشه تحمل کرد اصلا سخت نیست
مامان نازگل مامان نازگل ۶ ماهگی
تجربه ی زایمان
من روز دوشنبه نوبت معاینه تحریکی داشتم با دهانه ی رحم دوسانت باز شده. روز قبلش یعنی یکشنبه ۹اردیبهشت از صبح که بیدار شدم داشتم کار می کردم و پیش از ظهر دیدم صبح تا حالا بچم تکون نخورده خلاصه با استرس و وسایل خودم و بچه راهی بیمارستان شدیم رفتم اونجا نوار قلب گرفتن بچه شروع کرد تکون خوردن نوار قلبش خوب بود چون زیر دلم یکم درد می کرد گفتم بهشون گفتن باید معاینه بشی معاینه شدم همون دوسانت بودم دیگه از بیمارستان زنگ زدن دکترم ببینن باید چیکار کنن چون دیابت هم داشتم دکترم گفته بود باید بستری بشه چون دیابت داره و بچه تکون نمی خورده خطرناکه خلاصه خود دکتر اومد چون تو بیمارستان بود یه معاینه ی فوق العاده خشن و محکم کرد که تحریک بشه باز همون دو سانت بودرفتن کارای پذیرش رو انجام بدن منم لباس بیمارستان پوشیدم و رفتم تو زایشگاه اونجا بهم سرم زدن و آمپول فشار دوباره نوار قلب و بعد یه قرص زیرزبونم دادن بذارم گفتن میتونم برم بیرون زایشگاه پیش همراهام رفتم بیرون ناهارمو خوردم یکم نشستم پیششون دوباره رفتم تو دوباره آمپول فشار و دردای زیر دلم شدیدتر شروع شده بود خلاصه تاشب دوبار که شیفت عوض شد معاینه کردن که همون دوسانت بودم نوار قلب مدام می گرفتن و آمپول فشار و بخاطر معاینه دکتر به لکه ببنی افتادم گفتن راه برو وورزش کن و با توپ بهم ورزش یاد دادن خلاصه تا شب همینطوری دردام شدیدتر شده بود و نوار و آمپول فشار ولی خبری از درد زایمان نبود
مامان پرنیا مامان پرنیا ۵ ماهگی
ناراحت برگشتم گفتن شب باز بیا گفتم باش گفتن بمون اگ میخوای فردا مرخص بشه گفتم باش شب باز رفتم چندتا مک زد ول کرد گفتن ن نمیشه هنوز آزمایش هم عفونت داره باز تکرار کردیم اکی بشه اونم باز خود خوری کردم گریه شوهرم هر دوساعت شیر میبرد اینا گفتن آزمایش منفی فقط شیر خوردن موند شب نمون هم خودت هم بچه اذیت میشه شوهر ساعت دو من برداول آزمایش دادم فشارم بالا از بس غصه خوردم یکم بخیه عفونت کرده بود گفتن باید بستری شی گفتم نمیخوام خستم کردین رفتم خونه خوب خوابیدم تا صب صبحونه خوردم دوستم زنگ زد ک رضایت بده بچه بیار نترس یاد میگیره بهم انرژی داد قربونش برم مادرمم هی دعوا ک بچه علکی نذار بیاد هلاک شد گفتم باش رفتم شوهرم میترسید گف بذار باشه گفتم ن دگ بسه پنج روز بچم سوراخ سوراخ کردن رفتم دیدم از دستگاه در آوردن با تشکر گفتم حالش ک‌خوب گف آره گفتم پس دختر بدین می‌خوام ببرم گف سینت نگرف گفتم همه از شکم مادر در اومدن چیزی بلد نبودن گف برو پیش اون خانوم بش بگو گفتم بچم می‌خوام هلاکش کردین بدینش من نمیتونم بااین وضع بیام برم فقط بخاطر مک زدن نگهداشتی گف برو اتاق نیم ساعت دگ زنگ میزنم بیا با دکتر حرف بزن گفتم باش رفتم زنگ زدن رفتم بش گفتم همه چیش خوبه گف آره نمی‌خوای ی روز دگ بمونه گفتم اصلا گف باش سینت میگیره؟گفتم بزور شده یادش میدم بگیره بدش خندید گفت کمک داری گفتم خداروشکر دارم گف باش ترخیص کاراش کردن اینا خوشحال زنگ زدم همه چی آماده کنید دخترم میخواد بیاد خونه تا ۱اونجا کارا کرد شوهرم پرسنل اونجا کمک کرد شیرش دادم خداروشکر خوب بعدش اومدیم خونه با کمک شوهرم بزور شیر دادم بلد نبودم نمی‌دونستم زردی هم داش تا عصر شوهرم کف یکم بخواب شب باید بیدار باشی خوابیدم یهو دخترم بالا آورد پرید گلوش
مامان ماهان کوچولو مامان ماهان کوچولو ۶ ماهگی
سلام چطورید
اومدم از زایمانم تعریف کنم
من ۲۵ خیلی فشارم بالا پایین میرفت رفتم ساعت ۹ شب بیمارستان دیدم فشارم ۱۴ هست بعد آزمایش گرفت و هی فشارم چک میکرد بالا نره با دکترمم هماهنگ بود اگه فشارم باز ۱۳ نیم یا ۱۴ بود بستری شم که فرداش سزارین شم
تا ساعت ۱ شب وایستادیم دیدم جواب آزمایش خوب بود فشارم ۱۲ بود گفت برو ولی آزمایش ادرار ۲۴ ساعته بده دکترت گفته با جواب آزمایش بری مطبش ۳ روز دیگه
۲۶ شد که من سر صبح تاری چشم داشتم هی سرگیجه میگرفتم بدنم سست بود
فشارم خونه گرفتم ۱۴ رو ۴ بود گفتم برم بهداشت بهداشت گرفتم ۱۳ نیم بود
باز وایستادم ۱۲ نیم شد بهداشت گفتم فشارم بالا پایین میره دیشب هم بیمارستان بستری نکرد شما نامه بدید بستریم کنه گفت نه دکترت باید نامه بده
هیچی دیگه بهداشت طبقه دوم بود من با پله رفتم برگشتم کمرم گرفت تو ماشین
بعد به مادرشوهرم گفتم حالم خوب نیست ت یه دکترم زنگ بزن بگو چیکار کنیم دکتر یه مادرشوهرم گفته بوو پاشو بت عروست بیا ایجا
منم رفتم مطبش اونجا هم پله داشت رفتم نشستم که بعد فشارم چک کنه داشتم دوروبرم نگاه میکردم گفتم پاشم چرا کمرم گرفته شاید خوب شم همین پاشد یهو یه چی داغ تو شلوارم ریخت بعد من ببخشید فک کروم جیشم هست تو دلم گفتم لعنت بهت این دو دقیقه صبر میکردی چی میشد یهو باز بلند شدم دیدم بیشتر ریخت منشی اومد گفت کیسه آب هست رفتم پیش دکتر دکتر گقت اون دکتر بیهوشی نیست بیهوشت کنم باید بری بیمارستان خصوصی خلاصه من راهم ۲ نیم تا بیمارستان خصوصی راه بود تا رسیدم سریع سونت اینا وصل کردن کردن منو بردن زایشگاه تا اتاق عمل آماده صه ساعت ۵ عصر آقا ماهان بدنیا اومد و چه حس خوبی بود انشالله زایمانتون راحت و آسون باش نینی هاتون به سلامتی بدنیا بیارید
مامان پاشا💙 مامان پاشا💙 ۱ ماهگی
سلام سلام
پارت اول زایمان
من شب قبلش یه حالت ها عجیبی داشتم بعد سه باز انقباض پشت هم ولی. فک نمی‌کردم ک در حال باز شدن باشه ولی چون ول کرد دیگ گفتم درد کاذبه دو روز سردرد داشتم روز قبلش کمتر و روز بعدش بیشتر بود
و با سردرد و سرگیجه و کمردرد از صبح تا غروب تحمل کردم غروب ب شوهرم زنگ زدم گفتم دیگ نمیتونم مبرم بیمارستان گف برو من با اتوبوس رفتم چون کسی نبود ببره منو رسیدم فشارم ی بار رو ۱۶بود یه بار رو ۱۲
ولی بیمارستان گفت ما شیش ساعت میخوابونیم سنو آزمایش و نوار قلب میگیرن گفتم باشه مشکلی نیس کارا پذیرش کردن و رفتم داخل
و نوار قلب گرفتن و انقباض داشتم داخلش آزمایش گرفتن و فرستادن سنو
سنو آب دور جنین از ۲۷اومده بود رو۱۰ و وزنش هم ۳۵۲۰بود .و سفالیک بود
و رفتم بالا ماینه هم کردند گفتن ۳سانت بازی و بستری کردند البته چون هفتم بالا بود و سه روز دیگ باید زایمان میکردم دیگ بستری کردند
یعنی ۳۹هفته ۳روز بودم بعدش گفتن بگو همراه بیاد کارا بستری بکنه که بستری بشی
مامان ‌‌ʜᴀᴍɪɴ🐻 مامان ‌‌ʜᴀᴍɪɴ🐻 ۵ ماهگی
تجربه ی من از زایمان سزارین 🩵
من هفته ی 37زایمان کردم بخاطر اینکه فشارم بالا بود و اگه بیشتر میموند
هم برای من خطر داشت هم برای هامین 🥲
ساعت 8 9شب بود من سرم گیج رفت داشتم میوفتادم زمین اصلا نمی‌تونستم راه برم از فشار بالا فشارم رو 13 ونیم رفته بود
رفتیم دکتر سریع دکتره گفت سریع برین بیمارستان بستری شید
رفتم بیمارستان بستری شدم شوهرم رفت ساک بچه رو خودمو آورد
دکترم گفت ک تا فردا اگه فشارت اومد پایین زایمان نمیکنی اگه نیومد پایین زایمان می‌کنی ساعت 5 صبح بود فشارم داشت همینجوری می‌رفت بالا تر 14شده بود فشارم
1403/3/5 هامینم بدنیا اومد ساعت 6ونیم صبح
من وقتی اومدم بیرون از اتاق عمل خوب درد خیلی داشتم ولی اونجوری نبود ک قابل تحمل نباشه
با پمپ درد و شیاف اینا خوب شد دردم بهتر شد یعنی
نینی خداروشکر تو دستگاه اینا نرفت و زردی نداره
من الان هنوز بیمارستان بستریم درد خب دارم کمر درد و زیر شکمم خیلی درد می‌کنه ولی من راضیم ی خانومی طبیعی بود خیلی بیشتر عذاب کشیدن
🤍