داستان زایمان من🥲
قسمت اول


۳۷ هفته و ۲ روز بودم. شب قبلش مهمونی تولد رستوران دعوت بودم ولی حال نداشتم اصلا. یعنی چون سنگین بودم و ورم کرده بودم قیافم خوابالو بود و واقعا دلم میخواست همش بخوابم.
خلاصه رفتم رستوران و جایی که نشسته بودیم گرم بود و خیس عرق بودم
بقیه اکی بودن ولی.
شب رفتیم خونه و منم ذهنم درگیر که چه‌چیزایی باید بخریم و فردا جمعه ست شوهرم خونه س بریم فروشگاه خرید.
خوابم نمی‌برد بلند شدم با نخودلوبیاهایی که خیسونده بودم آبگوشت رو برای ناهار جمعه بار گذاشتم و زیرشو کم کردم و ساعت ۳ و نیم شب بلخره خوابیدم.
خب اینجای ماجرا جالب میشه. ساعت ۴ و ۵۰ بیدار شدم به حس شدید دستشویی. یه کم لب تخت نشستم دیدم انگار مثانه م داره له میشه و به سختی بلند شدم رفتم سرویس. خیلی کم جیش داشتن شاید یه ته لیوان😐
خلاصه خوابیدم و ۸ و نیم باز بیدار شدم با درد شدید و شکمم سفته سفت بود باز رفتم سرویس و برگشتم.
۹ و ۳۶ بیدار شدم دیدم عه جیش کردم تو خواب😐🥲
داشتم فکر میکردم که خب اشکال نداره تشک تختو میگم قالیشویی بیاد ببره بشوره اصن بهتر 😅 که یهو فششششش باز آب زد بیرون و دوزاریم افتاد که کیسه م پاره شده😥

۱۱ پاسخ

فقط اونجاس که میگی فشششش مردم از خنده 😅🤣🤣منو بگو چه با لحن خوندم

زودی بزار بقیشو جالب شد

اوخیی🥹😍

کدوم رستوران رفتی😂😂

منتظر بقیش هستیم،زود باش

عزیزدلممممم
دعا کن برا ما

خبببب بقیش😂

بقیش هم بزار حتما

آخه ی

فِشششو خوب اوندی جیشو😂😂😂😂
چرا به خودت حیش میکنی اخه

اووو انشاالله ک خیره چقد استرس آور و پر هیجان بوده😑💔

سوال های مرتبط

مامان حسین جان💙 مامان حسین جان💙 ۴ ماهگی
خلاصه حالم اینطوری بود و شام نخوردم میل نداشتم اما وقتی ساعت ١٢:٣۰ شب تو تخت بودم گرسنم شد و دلم ضعف رف و با خودم گفتم برم ماکارونی رو گرم کنم و بخورم اما گفتم ولش کن کی حال داره بره الان شام گرم کنه ... شوهرم از خستگی خوابش برده بود ... منم به سختی پهلو به پهلو شدم و کمرم و پشتمو کردم به همسرم یه کوچولو کمرم یه خورده درد داشت شروع کردم خودم ماساژ دادن که دستم خورد به شوهرم و از خواب پرید و دید دارم کمرمو ماساژ میدم شروع کرد ماساژ دادن یه حالت کمر درد پریودی اما خفیف بود دیگ جفتمونم خوابمون برد فقط اینکه پسرم خیلی خودشو سفت میکرد و حالتش از رو شکم دیده میشد که داره خودشو سفت میکنه.
طبق عادت هرشب که نصفه شبا بیدار میشدم میرفتم سرویس اون شب هم ساعت ٣:٣۰ صبح از خواب بخاطر ادرار بیدار شدم اما فقط بیدار شدم از جام بلند نشده بود و تو فکر این بودم که چقد احساس پر بودن مثانه دارم و میدونم اگه حتی یه میلی متر جابجا شم حتما رو تخت ادرار میکنم !!!
تو همین فکر بودم که یهو یه حجم زیادی آب داغ ازم خارج شد!!!! همونجا رو تخت !!!
کلی ترسیدم اخه فهمیده بودم کیسه ابمه و ادرار نیس چون مثانه م احساس پری رو داشت خلاصه جیغ زدم و هول شدم شوهرم ترسید و از خواب پرید من همش داد میزدم کیسه ابم کیسه ابم پاره شد
شوهرم که حیروون مونده بود و رفته بود سراغ لامپ که روشنش کنه هراسون گف کو چی میگی خواب داری میبینی؟ گفتم بابا ایناها تخت و ببین خیسه کلا
بعد به پاهام اشاره کردم که همینجور شلوارم خیس بود و تندی رفتم دسشویی ادرار کردم همچنان هم داشت مایع کیسه ابم ازم میرف
ادامه داره
مامان قند عسل مامان قند عسل ۱۰ ماهگی
تجربه زایمان تاریخی من😕

30دی ساعت 11شب رفتم دسشویی که وقتی خواستم بیام بیرون یکدفعه اب زیادی ریخت تو شلوارم ترسیدم دیدم خونابه س زودی خواهرمو صدا کردم و زنگ زدم به ماما همراهم اینم بگم که طبیعی.می خواستم زایمانم کنم به شدت مخالف سزارین بودم ،خب بعد که دیدم کیسه ابم پاره شده ترسیدم و استرس گرفتم حقیقتا باورم نمیشد که می خوام زایمان کنم زودی رفتم دوش گرفتم و با شوهرم راهی بیمارستان شدم همین که رفتم بستری شدم یعتی ساعت 12ونیم شب با یه روحیه ی عالی برای زایمان طبیعی رفتم با شوهرم چندتا عکس یادگاری گرفتیم و خوش خوشان گان رو پوشیدم و روی تخت خوابیدم که بهم امپول فشار زدن همین که زدن معاینه شدم دو فینگر بودم و دکترا میگفتن تا شش صبح زایمان کردی منم خیلی خوشحال منتظر درد بودم اولش خیلی قابل تحمله مثل پریودیه ولی کم کم زیاد میشه دردش و مدت بین دردا کم میشه متاسفانه روند باز شدن دهانه رحمم کند بود جوری که ساعت6صبح 4فینگر بودم که ماماهم اهم اومد همین که شروع به ورزش کردیم شد 6فینگر و همه خوشحال که تا 8صبح زایمان کردم ولی من همچنان از درد مزخرررررف طبیعی به خودم میپیچیدم ساعت 8شدو من زایمان نکردم چون 7و8فینگر بودم و گفتن دهانه رحمم سمت چپ ورم کرده چقدر لعنتیا معاینه م کردن 😭ساعت شد 11و من 8و9بودم و خوشحال که داره به 10نزدیک میشه ولی باز نشدم و واااای از درد واااای از درد چقدر وحشتناکه حس میکردم الان تمام استخوان های لگنم در میاد میگفتم تروخدا ببرین
مامان آیهان مامان آیهان ۶ ماهگی
تجربه زایمان من پارت ۱
من تو کل بارداری فقط خوردم و خوابیدم،  چون تهوع های شدید داشتم و معمولا بیحال بودم و خلاصه تحرک زیادی نداشتم ولی ماه اخر یکم به خودم اومدم و یکم میاده روی و ورزش انجام میدادم، تو بیمارستان هدایت که دولتی هست پرونده باز کردم و ماه اخر بربی مراقبت اونجا میرفتم ، یک هفته قبل زایمان خیلی پیاده روی و ورزش کردم و یکمم خونه رو ریختم و جمع کردم و شب قبل زایمان یه کمپوت آناناس بزرگ رو تنهایی خوردم و کلی تو خونه پا مرغی رفتم ، صبح روز ششم خرداد بیدار که شدم کمر درد پریودی داشتم و تند تند میرفتم سرویس درحالی که هیچ خبری نبود فقط حس میکردم جیش دارم،  دیگه دیدم دردام مثل قبله که پریود میشدم آماده شدم و منتظر و ساعت ۱۰ لک خونی دیدم و یکمم کمر دردم بیشتر شده بود به همسرم زنگ زدم و اومد و چون لک دیده بودم ترسیدم تا هدایت برم و رفتیم نزدیک خونمون بیمارستان فیاض بخش که معاینه کردن و دیدن دو سانتم ، گفتن تو شب یا فردا میزایی ، منم دیدم وقت دارم با رضایت خودم از اونجا اومدم بیرون و رفتم هدایت دیگه کمر دردم بیشتر شده بود و رنگم همش به زردی میزد اما دلدرد نداشتم ۴۰ دقیقه طول کشید تا رسیدیم اونجا ساعت ۱/۳۰ بود که اونجا معاینه شدم و ۴ سانت بودم و خونریزی و کمر درد هم بیشتر شده بود شیفت دکتر خودم نبود و دکتر امیدی بودن ، لباسامو عوض کردم و رو تخت دراز کشیدم و انژیوکت وصل کردن .
مامان جوجه رنگی💙💙 مامان جوجه رنگی💙💙 ۲ ماهگی
سلام خانما تجربه زایمان طبیعی رو میخوام بهتون بگم



من ۱۳شهریور ساعت ۳صبح با احساس ادرار شدید از خواب بیدار شدم تا ازجام بلند شدم خیس شدم اولش فک کردم ادرارمه رفتم دسشویی خودمو خالی کردم اومدم یکمی راه رفتم دیدم بازکمی خیس شدم بازم باورم نمیشدوقتش باشه بازم اومدم توجام دراز کشیدم یهو یه دردکوچولو گرفت وقتی دوباره رفتم دسشویی دیدم یه لکه خیلی کوچیک خون ازم اومد دیگه باورم شد اومدم شوهرمو بیدار کردم رفتیم بیمارستان جلو دره بیمارستان دوباره شدیدا خیس شدم ماینه شدم برا اولین بار واینکه خیلی درد داشت بشدت جیغ زدم وگریه کردم بستری شدم بازمعاینه شدم که شدیدا درد داشت ۳ونیم سانت بودم ساعت ۸صبح دردم خیلی شدید شده بود دفعه بعد باز میخواستم معاینه بشم که ازشدت دردم اجازه نمیدادم مامایی که پیشم بودجلاد بودانکار همش سرم دادمیزد میگفت اگه نزاری میمیری بعدشم من گفتم برو ازپیشم رفت
من دوساعت تنها بودم ودردمیکشیدم هرچیم صداش میزدم نیومد
مامان افرا❤️ مامان افرا❤️ ۶ ماهگی
منم زایمان کردم دخترا 😍
واس اب دور جنین دکتر بهم گفته بود یه هفته وقت داری یعنی ۳۹ هفته باید ختم بارداری بشی ولی هر دو روز باید بری برای نوار قلب منم پنجشنبه رفتم نوار قلب بیمارستان نوار قلب گرفتو دکتر گف به نظرم همین امروز باید بستری بشی واس زایمان منم بستری شدم بدون هیچ دردی فقط یه سانت بودم رفتم بستری شدم هی میومدن مایعنم میکردن سرم زدن ساعت ۵ بستری شدم ساعت ۱۰ شب هی شکمم سفت میشد درد میکرد هی کمرم درد میگرفت کم کم شدید میشد تا ساعت ۲ که شدم ۴ سانت دردام هی زیاد شدن باز اومدن مایعنه ۲ نیم ۳ دیگه خیلی شدید شد صدام در اومد گفتم بی حسی بیار گف یه سانت دیگ مونده گف برو زیر دوش اب گرم به زور رفتم و با مایعنه کیسه ابمو پاره گرفت خیلی بد بود دیگ نمیتونستم تحمل کنم جیق میکشیدم که دکتر بیحسی اومدم امپولو زدو دیگ انگار اب رو اتیش شد خیلی عالی بود دیگ درد نداشتم و راحت زور میزدم بچم هم ۵ نیم دنیا اومد ۹ هم رفتم بخش و الانم خداروشکر حال دوتامون خوبه
گفتم تجربمو بگم شاید به دردتون خورد❤️
انشالله همتون بسلامتی زایمان کنید
مامان فندوق مامان فندوق ۶ ماهگی
دیروز ۱۴۰۳/۳/۲ ساعت ۵ صبح از خواب پریدم دل درد کمردرد داشتم اما منظم نبود تا ساعت ۹ بود که دیدم دردم ۵ دقیقه منظم شدم و رفتم سرویس با ادرارم خون اومد نشونی رو دیدم دیگه اماده شدم ساعت ۱۰ شد تا رسیدم بیمارستان ۱۱ بود معاینه شدم ۲ سانت بودم رفتم تا ساعت ۱ پیاده روی دوباره رفتم معاینه گفت نزدیک س سانت رفتم پیاده روی دوباره تا ساعت ۳ نیم شدم ۴ سانت دیگه بستری کردن دردام خیلی شدید هر ۳ دقیقه میگرفت ول میکرد با معاینه اخری کیسه ابم سوراخ شد وقتی رفتم داخل دوباره معاینه شدم ۵ سانت شده بودم دیگ کیسه اب ترکید بردن اتاق زایمان منو دردام خیلی شدید بود بهم گفتن برات اکسیژن وصل میکنیم ۲۰۰ تومن هزینه جدا میگیریم و دردت کم میشه منم قبول کردم اکسیژن اوردن بجای ک دردام کمتر بشه بیشتر شد سه بار مدفوع کردم از زور زیاد دیگه جیغ دادم شروع شد از ساعت ۶ زور میزدم دیگ ۱۰ سانت شده بودم زور زدم ماما گفت دارم سرش با موهاش میبینم زور زیاد میزدم خیلی خیلی درد هم داشتم اصلا تخت مناسبی برای زایمان نبود بنظرم برام خودم دستام