تجربه زایمان طبیعی
پارت اول
سلام من بعد ۲۲ روز که حالم بهتر شده اومدم تجربه زایمانم رو بگم.
من بارداری پر استرسی داشتم. ان تی بالا، آمینو سنتز، آبله مرغان، همه اینا رو گذروندم تا به هفته ۳۶ رسیدم، دکتر رفتم گفت وزن بچت ۳۳۰۰ هستش، اگه میخوای طبیعی زایمان کنی مواظب تغذیت باش تا وزن خودت و بچت بالا نره، من وقتی از مطب دکتر اومدم استرس گرفتم که وزنش بالا بشه، نمیتونم طبیعی زایمان کنم، وقتی رسیدم خونه از فرداش ارادمو قوی کردم و مرتب شروع به ورزش کردم، قبلش ورزش میکردم ولی مرتب نه و اینکه زودم خسته میشدم.
یک ترک یک ساعته ورزشی دانلود کردم و هر روز تو خونه میزاشتم و یک ساعت بدون توقف پیاده روی تند میکردم، خیلی خسته میشدم ولی برای اینکه بچه بیاد پایین و دردم بگیره ادامه میدادم تا زایمان راحتی داشته باشم.
از هفته ۳۷ که تموم شد. وارد ۳۸ هفته شدم هر روز شربت خاکشیر گلاب زعفرون میخوردم، هر شب شیاف گل مغربی میذاشتم، پله های خونمونو صدتا میشموردم میرفتم بالا و پایین. واقعا خسته شده بودم، همش هم استرس نشتی کیسه آب و تکون های بچه رو داشتم.
ولی توکلم به خدا بود، از اول بارداریم هر شب زیارت عاشورا ، حدیث کسا رو می‌خوندم. ماه آخر هم هرشب یه دور تسبیح سوره قدر رو می‌خوندم و می‌خوابیدم و همیشه از خدا میخواستم که با یک یا علی زایمان کنم.
ادامه پارت بعدی

۱۰ پاسخ

الهی خدا نگه دار خودت و بچت باشه که انقدر با ایمانی و دعا میخوندی منم هر از گاهی قرآن میخونم

عزیزم آبله مرغون تاثیری نداشت میشه بگی چون من روهم گرفت توبارداری الان نگرانم

برا منم دعا کن که راحت زایمان کنم

خداقوت عزیزم
مرحبا به شما مادر با اراده

در خواست دوستی بده

چجوری ورزش میکردی کشاله رانم استخون لگنم جوری درد میکنه انگار پاره شده خورد شده😪

افرین 👌🏻👌🏻👌🏻

آفرین به اراده ات 😍

الهی عزیزم🫠🫠

آفرین مامان با اراده😍

سوال های مرتبط

مامان هلنا مامان هلنا ۶ ماهگی
#تجربه_زایمان
خب بالاخره من اومدم تجربه زایمانم بگم
خودم خیلی از تجربه هارو میخوندم و دعا دعا میکردم زودتر نوبت خودم بشه
اول اینکه بدن با بدن و شرایط هرفردی با فرد دیگه متفاوته و کلا زایمان سخته چه طبیعی چه سزارین
من ۳۶هفته معاینه شدم و دکتر گفت لگنت خوبه از همون موقع شروع کردم هرروز ورزش و پیاده روی و پله بالا پایین کردن (قبلشم پیاده روی داشتم)
هرروز دوش میگرفتم و توی حموم هم ورزش میکردم ۳۸ هفته یخورده انقباض داشتم فقط و هیچ دردی نداشتم رفتم ان اس تی دادم که گفت یخورده درد برات ثبت شده و دهانه رحمم هم یک سانت باز شده بود
بعد از اونم از اونجایی که من خیلی اسرار داشتم نینی رو زودتر ببینم هرکاری که میگفتن برا زایمان طبیعی خوبه انجام می‌دادم. گل مغربی رم از ۳۸ هفته استفاده کردم
خلاصه که بعد از اونم سه چهار بار معاینه شدم ولی همون یه سانت بود و دکترم گفت درد هم نداشتی چهل هفته که تموم شد بیا تا اونموقع بستریت کنم
یازده اردیبهشت شدم ۴۰ هفته و یک روز و رفتم بیمارستان اونجا دکترم معاینه کرد و گفت همون یک سانتی و بچه اصلا پایین نیومده و اصلا شرایط زایمان رو نداری الان با آمپول فشار هم نمیتونی زایمان کنی
سه چهارروزم وقت میدم شاید بچت بیاد پایین ولی به احتمال زیاد سزارین میشی
(دوبارم سنوگرافی رفتم تو هفته آخر که وزن تویکیش ۳۷۰۰ بود یکیش ۳۶۰۰)
مامان آلبالوچه🍒 مامان آلبالوچه🍒 ۳ ماهگی
تجربــهـ زایمان❗
پارت1️⃣
اول از همه اینو جواب بدم؛پرسیده بودین چه کارها و ورزش هایی برای راحتی زایمانم انجام میدادم☺️👇🏻
من از اول بارداریم هر وقت میتونستم سوره انشقاق رو میخوندم،اواخر بارداری از ماه هشت به بعد دیگه ب شدت به خوندنش پایبند بودم و گاهی توی طول روز  چند بار میخوندمش
(حدیث داریم که هرکس سوره انشقاق رو بخونه زایمانش راحت میشه)
از ۲۴ هفته کلاس های بارداری و زایمان رو که توی اکثر بیمارستان‌ها برگزار میشه رو شرکت کردم....
و از همون هفته ورزش های سبک رو انجام می‌دادم برا تقویت عضلات کف لگن،عضلات پا،کمردرد و تنگی نفس و ازین قبیل مشکلاتی که تو بارداری پیش میاد...(همه ورزش هارو تو کلاس بارداری میگفتن)
از ۲۸ هفته پیاده روی میکردم هر چقدر میتونستم ولی اصلاااا خودمو خسته نمیکردم حداااقل سه روز در هفته میرفتم پیاده روی دیگه تایم زیادش نیم ساعت بود
از ۳۷ هفته تقریبا هر روز پیاده روی میکردم روزی نیم ساعت
و ورزش های زایمان رو انجام میدادم هر روز سه تا راند رب ساعته
ورزش هایی مثل اسکات،حرکت گربه،حالت دسشویی ایرانی نشستن و حرکت کردن، سجده و حرکت دادن باسن به چپ و راست،چهار دست و پا رفتن
اینها همه تو روند زایمانم واقعا تاثیر داشت...
مامان مَهوا💕 مامان مَهوا💕 ۳ ماهگی
مامان مهراد مامان مهراد ۱ ماهگی
پارت تکمیلی ( خودم چیکارا کردم برای زایمان😁)
اول بگم که من از ۳۳تا ۳۶ هفته به خاطر انقباض و احتمالا زایمان زود رس شیاف و آمپول می‌زدم که قطع کردم ۳۶هفته
۳۷هفته معاینه لگن شدم و دکترم گفت لگنت عالیه سر بچه فیکس تو لگنه و من بهت پیشنهاد میکنم حتما طبیعی زایمان کنی، بهم شیاف گل مغربی داد صبح و شب میزاشتم ، هرروز خرما می‌خوردم ۵-۶تا ،رابطه بدون جلوگیری یک ساعت پیاده روی ، صبح ها شربت خاکشیر می‌خوردم ، حرکت اسکات و قر کمر و ورزشهای دیگه رو هم شروع کردم( من تو طول بارداری خودم کارای خونه رو می کردم خونم طبقه دوم پله داشت یه روز در میون می رفتم و از اول نمازم رو عادی خوندم (حرکت سجده به اومدن سر بچه تو لگن کمک می‌کنه))
۳۸ هفته دوباره معاینه شدم ، معاینه تحریکی ، ۲ سانت باز بودم ، بعدش به لک بینی و خون‌ریزی افتادم که دکترم گفت نترس و برو خونه رابطه بدون جلوگیری داشته باش و پیادهروی رو دو ساعت کن یه ساعت صبح یه ساعت شب و ورزشارو ادامه بده.
که ۳۸هفته و دو روز زایمان کردم ،
مامانا از لحاظ اعتقادی هم من هرروز قرآن و زیارت عاشورا وسوره انشقاق می خوندم ، وقتی ام رفتم بیمارستان ۷بار دعای نادعلی به آب خوندم و خوردم
خدا واقعا بهم کمک کرد ، امیدوارم همتون صحیح و سالم نی نیاتونو بغل بگیرید❤️
مامان پارسا مامان پارسا ۴ ماهگی
خانما میخوام تجربه زایمانم رو بگم
قسمت اول:
خوب من سرکلاژی بودم
تو ۱۵ هفته با طول سرویکس ۲۶ سرکلاژ شدم ،۳۷ هفته و یک روز سرکلاژم رو باز کردم.
از ۱۵ هفته تا ۳۰ هفته روزی دو تا قرص دوفامد ۱۰ میخوردم ، موقع سرکلاژم نزدیک ۱۰ تا شیاف پروژسترون مصرف میکردم
با اینکه دکترم گفته بود ک تا آخر قرص هامو بخورم ولی چون شنیده بودم که پروژسترون روند زایمان رو کند میکنه خیلی استرس داشتم خودم ۳۰ هفته قرصامو قطع کردم
اینم بگم کلی استرس هم میگرفتم با هر دردم که نکنه بچه چیزیش بشه.
خلاصه از ۳۷ هفته هر روز من بیرون بودم ،از ساعت ۶ و ۷ بعدظهر میرفتم بازار دور میزدم.
روز در میون هم نیم ساعت یوگا بارداری انجام می‌دادم
از ۳۷ هفته تا ۳۸ هفته هر روز روزی دو لیوان شربت خاکشیر میخوردم
همشم منتظر بودم که ۳۷ هفته زایمان کنم
چون زایمان دخترم ۳۷ هفته و ۵ روز بود
دیگه گد
ذشت تا ۳۸ هفته و ۵ روز بودم
روز چهارشنبه رفتم معاینه که ببینم چه خبره چرا بچه نمیاد
همین که معاینه ام کرد گفت اووه دختر ۳ و ۴ سانت بازی😍
مامان فاطمه سادات ✨️ مامان فاطمه سادات ✨️ روزهای ابتدایی تولد
مامان آیــــــسل💋 مامان آیــــــسل💋 ۵ ماهگی
اومدم از تجربه زایمانم بگم
اگه میترسی و هنوز بارداری نخون چون بشدت استرس میگیری و حالت بد میشه
پارت ۱
من از اول طبیعی میخواستم اسم سزارین میومد تن و بدنم میلرزید
از هفته ۳۲ دهانه رحمم دوسانت باز شده بود و همونجوری مونده بود تا هفته ۳۹ هر هفته از ماه دردای شدیدی ک میگرفتم میمردم و زنده میشدم میگفتم این هفته دیگه زایمان میکنم ولی دهانم اصلا باز نمیشد و پیشرفت نمیکرد در صورتی ک بمن هفته ۳۲ استراحت داده بودن و میگفتن اگه بستری نشی زایمان میکنی و بچه میره دستگاه
خلاصه من از اول بارداری تحرکم زیاد بود همه کار میکردم پله هم زیاد بالا پایین میکردم
از هفته ۲۸ ورزشامو شروع کردم و هفته ۳۲ ک بهم استراحت دادن دوهفته ورزش نکردم ولی دوباره بعدش جدی تر شروع کردم روزی ۳ ساعت پیاده روی و یک ساعت ورزش میکردم شیاف میذاشتم رابطه بدون جلوگیری داشتم و دوش اب گرم میگرفتم حتی تخم شربتی و خاک شیر و تخم شوید هم خوردم
گل مغربی هم روزی دوبار میذاشتم منظم
ولی هر هفته ک میرفتم هیچ تغییری نمیکردم هیچیییی
توی هفته ۳۷ ب دکترم گفتم منو بستری کن با امپول فشار زایمان کنم دردام زیاده گفت این دهانه ای من میبینم رفته بالا و کلفت شده با امپول اصلا باز نمیشه
خداروشکر ک به حرفش گوش کردم و اصرار نکردم چون اگه اونموقع این بلاها سرم میومد همش میگفتن تقصیر خودته